کابل ناتهـ، Kabulnath
دل نیست این پرندهی غمگین بیقرار یک بمب ساعتیست که در حال انفجار... سر نیست روی گردنم این غدهی بزرگ لب نیست این دوماهیی قرمز به شورهزار... غمخانهاند این دو سیهچال بیرمق این چشمها، که نیست دگر انتظار یار تنهایی است این زن زیبای دردمند تنهایی است این تن تنهای زخم زار هر روز از اتاق خودم سقط میشوم در کام جادهها که نه چندین سیاهمار مثل پرندهیى كه در آغوش باد رفت... از یاد میروم به سر چوبههای دار سردم، بغل كنيد مرا گورهاى گرم! ابرم به روی پلک تو ای آسمان ببار ساقی پیالههای مرا تلختر بریز بگذار شستشو شوم از ذهن روزگار
بالا
دروازهً کابل
الا
شمارهء مسلسل ۳۵۲ سال پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم جدی/ دلو ۱۳۹۸ هجری خورشیدی شانزدهم جنــــــــــــــوری ۲۰۲۰