از گزارش بی بی سی و مصاحبه ی این شبکه با یک شبه اکتورسینما، بنام "مولوی
انصاری" متوجه بلوایی شدم که درفضای مجازی از سخنان زن ستیزانه ی او
جاریست. می خواهم درپیوند به این هیاهوی پوچ، به چند موضوع تأمل نمایم:
۱. تصور نمی کنم مولوی انصاری "تنها" قهرمان عرصه ی زن ستیزی و افکار جنسیت
محور وعصبیت پرورباشد که ما درجامعه ی خویش داریم. با شناخت و تجربه و
مطالعه ی عینی درمی یابیم که تقریبن اجماع ملایان و مولوی ها، اکثریت قاطع
سیاست مداران و رهبران قومی، اغلب روشنفکران و تحصیل کرده ها و قریب به
اتفاق همه ی شهروندان عادی، به درجاتی، همسنخ و همفکر و هم احساس و هم
کردار مولوی انصاری هستند. براستی چه تعداد از روحانیون و مراجع شیعه، از
آیت لله سید سرور واعظ گرفته تا آیت لله قربانعلی محقق کابلی و آیت لله آصف
محسنی ( به جز فقط یک استثنا: آیت لله اسحاق فیاض)، در نظریات فقهی خود بر
برابری حقوقی و آزادی های مدنی زنان حکم داده اند؟ چند درصد از مولوی های
اهل سنت، از مولوی فضل الهادی شینواری گرفته تا مولوی قیام الدین کشاف و
مولوی خداداد صالح و شیخ الحدیث عبدالرسول سیاف برتساوی جنسیتی، شأن
برابرحقوق مدنی زن و مرد وعالی بودن درجه ی انسانی "جنس اناث" صحه گذاشته
اند؟
۲. اگر به دقت و ظرافت بنگریم، جایگاه علمی و نفوذ معنوی و اجتماعی مولوی
انصاری در منظومه ی روحانیون افغانستان، بسان یک "قوده" ی کوچک در"کاهدان
عظیم" است که بزرگ کردن او و رسانه ای نمودن وی بعنوان یک سوژه ی خبری و
تحلیلی، نوعی بت سازی مستهجنی است که همگان با رویکرد گله ای وعوامانه بر
بزرگی کاذب او دامن می زنند و براهمیت سخنان کهنه و بی مایه ی او میدان می
دهند. این گونه واکنش ها، درست درآستانه ی شروع مجدد جریان صلح آمریکایی با
طالبان، جز همرسانی اندیشه ی سخیف و نفاق افگنانه و گمراه گرانه وجز تقویت
جبهه طالبان وهیاهو برای ذهنیت سازی بازگشت شکوه شیطانی امارت تروریست پرور
اسلامی، هیچ دستاورد و هدفی ندارد.
۳. درشگفتم که چگونه پیر وجوان، سیاست مدار وفرهنگی، روشنفکر واهل رسانه،
کم سواد وبیش ـسواد، یکسره و سرسخت مدافع حقوق زنان شده اند و غیرت زن
پرستی شان متورم گردیده است. سوال بنیادین اما این است که آیا این واکنش ها
را براستی نشانه ی بلوغ فرهنگ مدنی، تکامل بینش دمکراتیک، علو درجه ی
شهروندی، تأمین برابری جنسیتی و فراگیری اندیشه ی انسانی جامعه ی افغانستان
بدانیم؟ اگر به درستی چنین باشد، این همه آمار قتل و شکنجه و تجاوز و آزار
و خشونت و فروش زنان و دخترانی که هرساله بالا می رود دالی برچیست؟ لابد
این آمار و اتفاقات یا دروغ محضیست که دشمنان قسم خورده ی فرهنگ والای مردم
افغانستان پخش می کنند و یا مربوط به مردمانی می باشد که در پشت کوه قاف
زندگی می کنند و قطعن مولوی انصاری هم نماینده ی اهالی پشت کوه قاف می
باشد؟! واقعا برای چه کسانی این همه دروغ می بافیم و برای کیها می خواهیم
خویشتن خویش را آراسته و منزه و مبرا نشان دهیم؟!
۴. ما با واکنش های آتشین وحماسی خود در برابرمولوی انصاری ها و دفاع های
جهشی، مذکرانه و قیم مأبانه از حریم حرمت زنان، گویی از اهالی غیور و
فرزانه ی مدینه ی فاضله هستیم که هرکدام مان بصورت یک عادت فرهنگی، درخانه
و اداره و دفترکار و خیابان و دانشگاه و درتاکسی و رستورانت، روزانه لطیف
ترین حس حرمت برادرانه، زیباترین واژه های پدرانه، انسانی ترین نگاه
مردانه، مدنی ترین حرمت گذاری شهروندانه، مودب ترین برخورد رهگذرانه،
مسولانه ترین تعامل شوهرانه و مهربان ترین توقع همکارانه را نسبت به زنان و
دختران خود و جامعه داریم!
این همه تظاهر به آراسته خویی و مدنیت خواهی و اخلاق مداری و زن پرستی آیا
واقعا درعمق وجدان و در شریان جان ما گواهی صادقانه دارد؟!
۵. درغبار این حس همدلانه و دمکرات مأبانه، اغلب فراموش می کنیم که ما همگی
درمتن فرهنگ و درعمق مناسبات و در پهنای جامعه ای زندگی و تغذیه می کنیم که
سلسله مراتب قدرت، منزلت، ثروت و اصالت جنسیتی فقط دراختیار و انحصار مطلق
مردان است. فراموش می کنیم که ما متعلق به جامعه ای هستیم که بینش مردانه
اش را از نیاکان خود به ارث برده، دانشِ زن ـکم بینی اش را از دین و مذهب و
ملا آموخته و سرکوب فضیلت انسانی و قدرت بشری زن را از الگوهای رفتاری و
ولایی حاکمان سیاسی اش فراگرفته است. فراموش می کنیم که درعصر فیسبوک و
رسانه های مجازی، از ارزشهای دمکراسی و باورهای مدنی، فقط به موج بی هزینه
و ارزان کمپاین گری خودنمایانه مجهز شده ایم. حال آن که در درون خویش،
هرکدام مان یک مذکرِ مستبدِ بلامنازع هستیم که در چرخه ی مبارزه برای تصاحب
منابع قدرت و اوتوریته، نخستین کسانی را زورمندانه و ظالمانه مطیع شهوت
قدرت طلبی وغریزه ی سطله جویی خود می سازیم که درحیطه ی نفوذ و درمعرض
حاکمیت اولیه و بدوی ما قراردارند: یعنی زیردستان ما در محیط خانواده، کار
و جامعه؛ ... و "زن"، نام بلیغ و شهیرِ این زیردستان حیطه ی قدرت فردی ما
هستند که برتنِ جنسیت و روان تسخیر شده اش جغرافیای حکومت پیروز و استبدادی
خود را می گسترانیم. |