"... از کوزۀ ظرفیت ها وعوامل داخلی، چنین نتایج ( اوضاع کنونی افغانستان
ومصایب سنگین آن) زهرآمیز تراویده است. این ظرفیتهای کارساز و مؤثر در پدید
آیی اوضاع دردانگیز، بیشترینه با عوامل سنتی تجدد ستیز آمیخته بوده اند.
درکنار عامل مادی- زر اندوزانه ومیل به چپاولگری، رویکرد زیانبار برتری
خواهی قومی و میدان یافتن قوم ستیزی، مساعد ترین زمینه ها را برای ایجاد
چنین چهره برجای نهاده است.
وقتی قرائت سنتی وتحول ندیدۀ دینی با تمام پر رنگی اش، آمیخته با عامل قومی
وقبیله یی شکل گرفت، محورهای ایجاد شدۀ ناشی از آن، الزاماً در بیگانگی با
دموکراسی سمت یافت.
چنین ظرفیت های فرهنگی – اجتماعی، در چارچوب تسلط ونفوذ بیگانه وبه ویژه
گردن فرو داشتن و فرو بردن بیشتربه لزومدیدهای رهبردی بیگانۀ قدرت مندی
مانند ایالات متحدۀ امریکا، جان و توان بیشتر تخریبی در جامعه یافتند. زیرا
امریکا، در ایجاد چنین ساختار، جابجا نمودن مهره ها، تمویل ادارات، تصمیم
گیرنده است. اگر زلمی خلیلزاد را به عنوان یک تن از مهندسان و طراحان ایجاد
چنین وضع در نظر آوریم، می بینیم که نمادی است از همجوشی از هر دو عامل. از
یکسو ناف نابریده از علایق قبیله یی درافغانستان دارد واز آنسوی نماینده گی
از منافع محافظه کاران امریکا میکند.
این است که افغانستان وادعا های دموکراسی سازی ملعبه یی در دست مجموعۀ این
عوامل شد. کار ظرفیت ها وعوامل دخیل در شکل دادن رویداد ها، تحقق همان
اهداف و مرامی بود که در سینه داشتند. و آن اهداف جمیعی از مفاسد، تنگنظری
ها، استفاده جویی ها، زد وبند های مافیایی بود، نه سعی وکوشش در راستای سمت
وسو یافتن دموکراسی در افغانستان.
از همان روی بود که آنچه به صورت رسمی از قانون و دموکراسی نام برده شده
است، در عمل به آن به عنوان سطرهای سیاهی دیدند که به تمسخر می ارزید.
"نظام بازار آزاد"، زمینه های بهتری را برای این همه بی بند وباری ها فراهم
نمود. . . ."
" . . . شایان یادآوری است که موفقیت این کارکرد زمانی میسر شد که جامعه در
کل بستر مساعد در اختیار آنها نهاده بود. برای دسترسی به زمینه های مساعد
در جامعه، تشخیص بُعد تاریخی وپیشینه ها اهمیت دارند. بدون آشنایی با آنها
نمیتوان تصویر جامع از عوامل شکل گیری اوضاع کنونی داشت.
برای این منظور، جامعه یی را در نظر آوریم که عقب نگهداشته شد. مردم ما از
خوبی های تحولات وپیشرفت ها در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی
محروم وعقب ماندند. بدون تردید و با توجه به گواهی سیرتحولات اجتماعی سایر
جوامع، مردمی که از خواندن ونوشتن محروم بمانند، آموزش های بسیار پیشینه
وسنتی گوش آویزشان باشد، با دیدگاه خـُـــرد و محدود زنده گی بدوی به قضایا
و زنده گی برخورد نمایند؛ نه اینکه نیروی محرکۀ فعال برای دسترسی به بهبود
خواهی برای خود نبوده اند، بلکه پیشرفت های جامعه را با موانع ومحدودیت های
مواجه می نمایند. بدتر از آن که وسیلۀ استفاده عوامل تبهکار می شوند.
اکثریت مردم افغانستان، چنین وسیله یی را دراخیتار تبهکاران زورمند کنونی
نهاده اند. هنگام اشاره به این واقعیت تلخ، نقش مانع شوندۀ اقتدار گرایی
حکومت ها سزاوار شناخت و نقد است. . . "
• این نکات ازکتاب افغانستان و دیموکراسی که در انتظار انتشار نشسته
است، آورده شد.
|