مزار شریف در طول سالیان دراز، نماد روشنی از همزیستی و اختلاط نسبتا
مسالمت آمیز اقوام و مذاهب مختلف بوده است. زیارت سخی مرجع معنوی و دینی
مشترکی برای همه ی شهروندان بحساب می آمده که پیوند نمادینی از همگرایی
فرهنگی ـ اجتماعی را متبلور ساخته است.
پس از سقوط دولت داکتر نجیب، این شهر از مراکز استراتژیک قدرت و یکی از
کانون های مهم تصمیم گیری های تعیین کننده ی سیاسی بوده است که حاکمیت های
قومی مختلفی را تجربه کرده است. زمانی، جنرال دوستم نقش اول را در بسط
حاکمیت خود در این شهر داشت. مدتی، قدرت نخست این شهر، محمد محقق و حزب
وحدت شمرده می شد اما پس از سقوط طالبان و طی نزدیک به دو دهه ی اخیر، عطا
محمد نور، حاکم بلا منازع این شهر بوده است.
اکنون اما بنظر میرسد نشانه هایی از تغییرات ژئوپلیتیکی در ساختار قدرت
دراین شهر به چشم می خورد. عطا محمد نور، کوشیده درطول نزدیک به دو دهه
ولایت خود، از ثروت، قدرت و نفوذی که بدست آورده است، این شهر را به پایتخت
دایمی امپراطوری مادام العمر خود تبدیل نماید، اما گویا، تحولات سیاسی و
دگردیسی ژئوپلتیکی زیادی دراین اواخر اتفاق افتاده که این آرزوی سیاسی و
بنیادهای قدرت مطقه ای اورا با چالش و فرسایش مواجه ساخته است. مهمترین
تبلور این چالش هارا می توان در محورهای ذیل شناسایی نمَُود:
۱. با آن که گفته می شود آقای نوربه توسعه ی ساختارهای شهری و گسترش
بازسازی در این شهر، تلاشهای جدی به خرج داده است اما شواهد و دلایلی هم
وجود دارد که نشان می دهد او با یکجانبه نگری و اعمال حاکمیت مطلق و
رواداشتن تبعیض قومی، شهروندان زیادی را در حاشیه قرارداده و موجبات
نارضایتی بخش زیادی از اوزبیک ها، پشتون ها و هزاره های این شهر را فراهم
کرده است. چنانچه این امر واقعیت عینی داشته باشد، این نارضایتی ها همانند
آتش زیرخاکستر، می تواند بسترها و زمینه های مهمی برای بهره برداری مخالفان
ورقبای آقای نور فراهم آورد. بدین معنی که مخالفان و رقبای او می توانند با
دامن زدن به تنش های قومی و یا در قالب حرکت های سیاسی و امنیتی و اعتراضات
شهری، گسترده ی تسلط و حوزه ی قدرت او را با تزلزل و تضعیف جدی مواجه سازد.
۲. آقای نور، در طول سالهای اخیر، بازی های نامتعادل و حرکت های زیکزاکی
متنوعی را برای حفظ قدرت خود انجام داد که بتدریج به تضعیف موقعیت شخصی و
اوتوریته ی سیاسی اش منجرشد. او طی چند سال اخیر، در تعامل با اشرف غنی و
قدرت حاکمه، به بازی های شبیه تام وجری دست زد. بدون مشورت و مصلحت با
رفقای حزبی اش، یکجانبه و بصورت شخصی و پنهانی و از موضع رهبر جمعیت اسلامی
با اشرف غنی به توافقات متزلزلی دست زد که در نهایت با شکست و فروپاشی
توافقاتش با غنی، از یکسو روابطش با ارگ تیره تر و مملو از کینه و تنش
گردید و از سوی دیگر، موجب تحقیر هم پیمانان حزبی اش گردید و به جو بی
اعتمادی و فرسایش درون حزبی دامن زد.
۳. سخنان خشم آلود و تهدید آمیز و سرشار از تحقیر و نفرت نسبت به عبدلله در
بحبوحه ی مذاکره با غنی، اولن عمق اختلافات و تنش های درون قومی و درون
حزبی رهبران جامعه ی تاجیک را، پس از استاد ربانی، آشکارتر ساخت و دوما به
فصل تازه ای از کشمکش درونی قدرت در جمعیت اسلامی دامن زد. او، با تحقیر و
تهدید عبدلله، در واقع عملا به تمام رهبران جمعیت و جامعه ی تاجیک پیام
واضحی فرستاد که در بازی قدرت درون قومی، بعنوان قدرت بلامنازع مدعی رهبری
این جامعه و فرد درجه یک برای جانشینی ربانی می باشد. تلاش او برای تصاحب
جمعیت و تسلط بر امور تشکیلاتی حزب با استفاده از امکانات مالی فراوان خود،
نشان دهنده ی تمایل شدید او بر انحصار رهبری جمعیت محسوب می شد. او کوشید
با برخوردهای مهارناپذیر و خودسرانه و حتا قلدرمأبانه اش، عملا صف خودرا
ازهمپیمانان درون قومی، حامیان طبیعی وهم حزبی های استراتژیک خویش در جمعیت
اسلامی جدا نماید و بدین ترتیب بود که اعتماد واعتبار شخصی و اوتوریه سیاسی
خودرا در بین رفقای حزبی و رهبران سیاسی جامعه ی تاجیک بشدت تضعیف نمود.
۴. در اوج تنش های درون حزبی و مبارزه برای تثبیت قدرت سیاسی ـ حزبی، آقای
نور حتا به تنش های منطقه ای و سمتی هم درمیان هواداران خود مجال داد
تاعلیه قطب های سنتی قدرت در بدخشان و پنجشیر، جنگ تبلیغاتی راه بیندازند.
هوادارن و نزدیکان او وانمود می کردند که گویا سالهاست امتیازات سیاسی
مربوط به جامعه ی تاجیک درانحصار قطب پنجشیر و بدخشان بوده و حال، زمان آن
فرارسیده که مزار وشخص عطا، که هوادارانش اورا "امپراطور شمال" لقب داده
بودند، بعنوان ثقل جدید قدرت و تصمیم گیری در جامعه ی تاجیک شناخته شود.
بدین رو، آقای عطا برسرِ رهبری حزب جمعیت با بسیاری از بزرگان وشخصیت های
موثر این حزب مانند برادران مسعود، صلاح الدین ربانی، یونس قانونی، بسم لله
خان، اسماعیل خان و صالح وبسیاری دیگر، دچار تنش و مقابله گردید. از همین
رو و با بوجود آمدن شکاف های سمتی، آقای نور محبوبیت و موقعیت خودرا در
میان بسیاری از مردم تاجیک درولایات غرب و شمال غرب و مرکز از دست داده
است.
۵. در یارگیری های انتخاباتی اخیر، با آن که رهبران سیاسی مطرح و وزن دار
جامعه ی تاجیک از قبیل یونس قانونی و اسماعیل خان و شخص خودِ عطا محمد نور،
در تکت حنیف اتمر قرار داشتند اما گفته می شود که در فروپاشی این تیم، شخص
آقای نور، نقش اصلی را داشته است. او پس از فروپاشی این تیم، به تنهایی و
بصورت مرموزی به تیم اشرف غنی پیوست و درحمایت معنادار از تیم دولتساز، تا
آنجا پیش رفت که خواهان سرکوب مسلحانه ی مظاهره چیان هوادار تیم عبدلله
گردید. او، با این حرکت خود، بازهم و برای آخرین بار، یاران حزبی خودرا
مورد بدترین تحقیر قرار داد و آن هارا در انزوای دهشتناک سیاسی کشانید.
۶. براساس شواهد و گفته ها و از جمله برمبنای خبری که در صفحه ی رسمی
فیسبوک فرمانده قیصاری آمده، در ماجرای حمله به خانه ی قیصاری، افرادِ
منسوب به آقای نور دخالت مستقیم داشته اند. اگر بدرستی ثابت شود که این
حرکت از جانب آقای نور برنامه ریزی و یا همراهی شده است، می تواند برای
آینده ی تعامل نور با رهبران سیاسی، قوماندان ها و بزرگان قومی اوزبیک ها و
شهروندان ترک تبار شمال، بسیار تحریک آمیز و حتا خطرناک باشد. تحریک
احساسات قومی در شمال، با توجه به قدرت سنتی و نیروی مردمی ای که ترک
تباران در ولایت های شمال برخوردارهستند، خطر رویارویی های قومی و بخصوص
خطر انتقامجویی های مسلحانه ی قیصاری و سایر قوماندان های ترک تبار را علیه
پایگاه و قدرت سیاسی اقای نور، بیشتر و جدی ترمی سازد.
با این اوصاف، بنظر می رسد "امپراطور شمال" روزهای خوش قدرت را با بازی های
نسنجیده ی خود به آینده ی متزلزل و مبهم سیاسی پیوند زده و موجبات زوال این
روءیای امپراطوی کوچک را فراهم ساخته است. او، اکنون، هم از یاران سابق خود
دوری و تبری جسته است و هم خود، می داند که نمی تواند به همپیمانان جدید
خود، که کینه ی عمیق دشنمی دیروز را فراموش نکرده اند، دل بسپرد. |