کودکان یکی از آسیب پذیر ترین و بیدفاع ترین اقشار جامعه در کشور های
عقبمانده و بویژه در افغانستان اند.
جهان کودکان جهان شگفتن ها، بالنده گی ها، جهش ها، فراگیری های ذهنی و
گشایش فصول مختلف و متفاوت در رشد و نموی روحی و جسمانی انهاست .
جهان کودک، مملو از چهچهه ها ی شاد و شادمانی ها و شگفتی های بی مانند است
و خیز و جست و شر و شور آنها، بزرگترین و استثنایی ترین پشتوانه و حمایتگر
شکل گیری شخصیت و رشد مناسب جسمی، ذهنی و روانی شان می باشد.
جهان کودک روایتگر شادزیستن انسان و روای حکایت هزار جنبه آزادی انسان از
تمامی قید و بند های مادی و معنوی جهان است . همانست که کودک درون انسان،
زمانی که از سختی ها و مشقت زندگی سرکوب و ناهموار می شود، همانند ذات
بیرونی او می گرید و ناشاد می شود که این ناهمواری ها و ناشادکامی ها تا
پایان زندگی شخص همچنان عکس العمل و واکنش عقده مندانه را به نمایش می
گذارد .
در حقیقت هر جنبه از سیر رشد و تحول درونی و بیرونی در کودک، به شکل بغرنج
و پیچیدهای با ابعاد و زوایای دیگر از سازگاری های ذهنی و جسمانی او متصل
است و اگر به هر طریقی، اگاهانه و یا نا آگاهانه، یکی از این جنبه ها _
یعنی تار و پودی _ از رشد و نموی کودک خدشه دار شود و یا آسیب ببیند،
خواهی نخواهی در بخشی از سلامتی روانی و جسمانی کودک خلل موقت و یا دایم
ایجاد خواهد شد.
در آن صورت، این کودک، آنچنان کودک سالم نیست و یا حداقل به نحوی سلامت
جسمی و روانی او صدمه پذیر شده است . به همین دلیل تمامی دفاتر حقوق بشر و
دفاتر دفاع از حقوق کودکان، به خانواده ها، پدر و مادر و معلمین و مدرسین
و جامعه و دولت ها، توصیه می کند تا با درنظر داشت ظرافت ها و شکننده گی
هایی رشد و نموی کودک، همه امکاناتی را که برای سلامت کودک موثر است را
مراعات و حساسیت این موجودات ظریف را در برابر همه ناملایمات و خطرات ممکن، در نظر بگیرند .
و اما در افغانستان تراژیدی و سرنوشت غمبارکودک طور دیگریست . در افغانستان
زندگی کودک له شدن در مرگ های زودرس است . سقوط در سراشیب های ترس و اضطراب
و گرفتارشدن در سیاه روزی و بدبختی و بیشترینه محو شدن در دست دژخیمان بچه
بازی هاست .
چنانچه در بالا گفته شد که در افغانستان نخستین قربانی جنگ، انتحار،
خشونت های اجتماعی، خانوادگی، جدایی و طلاق، فقر و بی سرپناهی، کودکان
و تازه جوانان اند. در خبر های که از کشور می آید بیشترین درصد کودکان در
افغانستان دچار کمبود مواد غذایی، بیسوادی و نارسایی ذهنی و جسمی اند و
۷۵
درصد کودکان دچارترس و اضطراب و ناباوری اند . در اثر انتحاری ها، روز تا
روز به شمار بیشتراطفال معیوب و مرگ و میر آنها افزود می شود . روزانه صد
ها کودک از بیماری هایی کوناگون جسمانی و روانی رنج می برند و دچار کمبود
دوا و درمان های جدی اند .
بی مسوولیتی، بی توجهی، بی مهری، خشم و خشونت، لت و کوب و اهانت چه در
اکثر خانواده ها اظهرمن الشمس است و چه در بیرون و مکتب و کوچه و بازار،
کودک آزاری و سوء استفاده از آنها بیداد می کند .
در افغانستان کودکان کمتر مورد ملاطفت و احترام و ارزشگزاری قرار می گیرند.
منحیث انسان آینده ساز، کمتر به او توجه می شود و کمتر جدی گرفته می شوند.
بی اعتمادی کودک نسبت به خود و محیط اطرافش، از شاخصه های جامعه سنتی و از
هم پاشیده افغانستان است . چرا که از همان دوران طفلی که کودکان درعالم و
نموی خود اند، با اندک سرکشی و بازیگوشی، به نحوی از انحا از سوی بزرگتر
ها مورد ضرب و شتم و بی مهری قرار می گیرند و چه بسا که در چنین مواقعی یی
کمترین جزاء برای کودک این است که حداقل برای یک وعده، اجازه غذا خوردن به
او داده نمی شود .
به همین علت و هزار دلیل دیگر، همه روزه به تعداد کودکان رانده شده،
سرخورده و عقده مند افزود می شود .
با خبریم که ملیون ها کودک به دلایل گوناگون، از رفتن به مکتب وسواد
خواندن و نوشتن محروم اند و به جای آن برای حمایت از خانواده های شان وبرای
یافتن یک لقمه نان یا در کوره های سرتاسری خشت پزی جذب کار های شاق و طاقت
فرسا می شوند و یا هم در کوچه ها و خیابان ها، نانوایی ها، نجاری ها،
ورکشاپ ها، حلبی سازی ها، بایسکل سازی ها مشغول خرده کاری های می شوند که
از حد توان و ظرفیت شان بیرون است . گاه نیز این کودکان معصوم مجبور به
گدایی و یا از سوی بزرگتر شان مجبور به دزدی، درغگویی، جیب بری، خس دزدی
شده و حتی در خلال این روند ناسالم و خطرناک، دچار فحاشی و روسپیگری نیز
می شوند .
چه بسا در بزرگ شهر های افغانستان، که همه روزه به تعداد معتادین افزود می
گردد، کودکان اولین طعمه سهل و آسانی اند که جذب باند های فروشندگان مواد
مخدربه حیث عضو روابط بین فروشنده و خریدارقرار می گیرند که سر انجام خود
در این سراشیب سقوط کرده و سرخورده و محروم از مزایای زندگی به مواد
مخدرپناه می برند.
چنان به نظر می رسد که در افغانستان، بیشترین قربانی ها در موارد بالا
کودکان اند و این موجودات بیدفاع و ناتوان، در خلال جریان های ناسالم
اجتماعی و اقتصادی که دارای هیچگونه استندرد انسانی و بشری نیستند و مافیای
بزرگ فساد های مالی تمام شاهرگ های زندگی را زیر سیطره خود دارد، له و
نابود می گردند.
نا امنی و حس ترس و فرار از مکتب و معلمین و بزرگتر هایی که به فحاشی بچه
بازی و همجنس بازی مشغول اند و بخصوص که این عمل قبیح در مکاتب بخشی از
مناطق دور و نزدیک، رواج بیشرمانه یی پیدا کرده، اکثر کودکان را دچار
اختلال های روانی و بیماری جنسی ساخته است .
متاسفانه یک تعداد از آن عده اطفالی که شامل مکتب اند، در بعضی از مکاتب
نسبت به معلمین و دانشجویان بزرگتر از خود، کمتر احساس امنیت می کنند .
رفتار آموزگاران در بسیاری از مکاتب افغانستان خشن و توام با اهانت و توهین
به شاگردان است. ویدیوهایی منتشر شده، گزارشات و تحلیل های اجتماعی، نشر
ویدیو هایی از مدارس و صنوف درسی نشان میدهند که ضرب و شتم، فحش و سرکوب
و تخریب عزت نفس کودکان در مکاتب به شدت جریان دارد و این موارد از سوی
دفاتر مدنی و حقوق کودکان مورد پیگرد نیز قرار نمیگیرد.
بسیاری از خانواده ها و معلمینی که باورمند به روش دیرینه سنتی اند و به
همان شیوه قدیم تدریس می کنند، به این عقیده اند که خشونت و برخورد غیر
انسانی و لت و کوب و رندانی ساختن کودک در تشناب ها و یا اتاق های تنگ و
تاریک و شلاق زدن و با خمچه کف پایی برداشتن و سیلی زدن و موی متعلم را
کشیدن، جزئی از روند تدریس بوده و معلم و دیگر عاملین اداره مکتب از هر
حقی که با خشم و خشونت و بی حرمتی همراه باشد، برای آموزش و تنبهه دانش
آموزان برخوردار اند..
آزارجنسی، سرکوب و تهدید کودکان درمساجد و مدارس علوم دینی که توسط هیچ
مرجع دولتی و مراجع حقوق بشری و مدنی، مورد بازپرسی و تفتیش قرار نمی گیرد
و یا هم احتمالا دفاتر مدنی اجازه تفتیش اینکونه مراجعی را ندارد، سر به
رسوایی ها و جنایاتی می زند که کودک قربانی، دیگر نه تنها مورد التفات محل
بود و باش و زیست خود نیست بلکه مورد بی مهری و بی توجهی خانواده قرار
گرفته و چه بسا خانواده ها، کودک را متهم به دروغگویی و یاوه پردازی می
کنند و این جنایت را با خاک می پوشانند و با لت و کوب و توبیخ بیشتر و با
زبان تهدید و ارعاب، کودک را به سکوت و پذیرش تحقیری که به او روا داشته
شده، وادار می کنند .
اخیرآ روزنامه گاردین و تلویزیون طلوع گزارش دادند که
۵۴۶ دانش آموز پسر در
مدارس ولایت لوگر مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند.
دانش آموزان یکی از این مکاتب به خبرنگاران گفتند که سرمعلم آنها، اتاقی
خصوصی در گوشه کتابخانه مدرسه ساخته بود که در آن شاگردان را بعد از مدرسه
و در آخر هفته مورد آزار جنسی قرار میداد.
دایره متهمان به معلمان، کارمندان مکاتب، دانشآموزان بزرگسال و حتی فامیل
های دور دانش آموزان قربانی هم میرسد.
در افغانستان، نه تنها دولت و دفاتر حقوق بشر به فکر اکثریت کودکان قربانی
شده آزار جنسی و خشونت های اجتماعی نیستند بلکه با دامنه و فساد گسترده همه
گیر اقتصادی، اجتماعی و فقر کمرشکن، حتی خانواده ها که خود بیسواد و
ناآگاه در رمز و رموز تربیت و دفاع از کودکان اند، فراموش کرده اند که
کودکانشان در معرض سقوط و سراشیبی برای زنده ماندن از هیچ عمل خطرناکی دریغ
ندارند .
دولت افغانستان که محور همه بدبختی ها و به بیراهه کشانیدن اکثریت آینده
سازان جامعه اند، اگر به فکر کودکان و تازه جوانان نباشند و اگر به سمت و
سو دادن این پدیده مرکبار هنوز هم غفلت و بی توجهی و کند اگر موسسات حقوق
بشر افغانستان و حقوق کودکان مسله و ناهنجاری هایی غیر انسانی که طیف وسیعی
از زندگی نوجوانان و کودکان را به پرتگاه سقوط کشانیده، را جدی نگیرند و
اگر راه حل درست و منطقی برای این معضل جستجو نکنند، اگر خانواده ها در
این زمینه به آگاهی های نسبی نرسند، افغانستان شاهد بزرگ شدن نسل بیمار
دیگری خواهد بود که تاروپود شان بافته شده از تاثیرات منفی و خشونت بار
جامعه بحران زده است و این نسل به جز از سلامت روانی، مبتلا به تمامی
بیماری هایی نا اعلاجی خواهد بود که نسل دوران جنگ با آن مواجه بودند .
وسلام
|