نويسنده
Jérôme DIAZ اکتبر 2019
برگردان:
Manoutchehr Marzbanian منوچهر مرزبانيان
در گرماگرم جنگ عراق [۲۰۰۴] ”الیجا راسل“، نواسۀ یک محافظ محیط زیست که عشق
به اسبان و صداقت و وفاداری را از نیای خود به ارث برده، در جریان نبرد
”فلوجه“ اسبی را از آستانه مرگ می رهاند. شبکه تلویزیونی ”بی بی سی“ از این
ماجرا فیلم می گیرد و ”وین“، کاپیتان اسرارآمیزی، ”راسل“ را به دلیل عملی
هم دلاورانه و هم بیهوده برای انجام مأموریتی در افغانستان استخدام می کند
که ”راسل“ خود از چگونگی آن خبر ندارد. در واقع قرار است او اسب هائی را
برای یگان سواره نظامی رام کند که ”وین“،قوماندان کماندوهای کلاه سبز بوجود
آورده. نویسنده می گوید که از ابتکاری حیرت آور الهام گرفته است که عملاً
در آغاز جنگ به کار بستند، وقتی نیروهای خاص [آمریکا] به ”اتحاد شمال“
[احمد شاه مسعود] پیوستند و سوار بر اسب هائی که افغان ها به آنها داده
بودند دشمن را دنبال می کردند.
سیر رمان آنگاه با روایت مسحور کننده ای از ماجراها پیش می رود، درست مانند
داستان های ”غرب وحشی“ به سبک و سیاق کهن. ”راسل“ حدود پانزده اسبی را رام
می کند که با هواپیمای باری آورده بودند و به رویاروئی با ”وین“ بر می آید
که ناگزیر یاد ”کورتس“ شخصیت داستان بلند ”در قلب ظلمات“ نوشته ”جوزف
کنراد“ (۱۸۹۹) را زنده می کند که ”فرانسیس فورد کوپولا“ در فیلم ”اپوکالیپس
ناو“، روایتی از آنرا به دست داده بود. بر بستر مأموریتی در سرزمین طالبان
که اینجا و آنجا خشم و خشونت انسانها چون رفتاری سر بر می کشید که پیش
قراولان افغانی به طالبان روا می داشتند («برای او تشریح کرده بودند که اگر
طالبان او را بگیرند چگونه آنچه آنها ”شیوه افغانی“ می نامیدند بر سرش
خواهد آمد: پیش از سر بریدن، اخته کردن یا بیرون کشیدن دل و روده»)، یا
کیفری که سربازان آمریکائی برای یک رزمجوی اسیر چچنی در آستین داشتند،
لحظاتی از ملاحت، و عطوفت میان انسان و حیوان نیز می شکوفد و خاطرات «دوران
ناسازگار کودکی» دوباره رنگ می گیرد که ”راسل“ چون فرزند یتیمی زیسته بود.
«جنگ ”وین“»، (اگر به عنوان اصلی کتاب باز گردیم)، بدون ملاحظه یا گذشتی با
زیر و بم گفتگوهائی دلچسپ به سنت رمان های بزرگ پولیسی، یادآور فیلم ”خط
قرمز“ (۱۹۹۸)، ساخته ”ترنس مالیک“، با درنگی در معنای جنگ، جنون انسان ها
را می نمایاند. «شنیده بود که مردم از ”گرد و غبار جنگ“ سخن می گویند، گیجی
بحبوحه عمل، اما این آدم ها انگار نفهمیده اند که چیزی ورای این گیجی بود،
فراسوی خاکستری: اوضاع و احوالی که در آن جهان به سیاه و سفید تقلیل می
یافت، به گزینش میان این یا آن می رسید و پیروزی کسی، در معادلاتی نبود که
به حل آنها موفق می شدید. نقص واقعی شناختن همین اوضاع و احوال بود، و
”راسل“، می اندیشید که برای کاپیتان، انتخاب میان دو گزینش خلاصه می شد، به
سود اصول یا به نفع افراد.»
نثر ”آئرون گوین“، نویسنده ای برخاسته از فلات های مرتفع ”اوکلاهما“ و
استاد ادبیات کارولینای شمالی، با طبیعتی همانقدر شکوهمند که نامساعد
درآمیخته است و به روشنی (و موقرانه) میراث ”کورمک مک کارتی“ را در بردارد.
گوین را معمولا با ”کورمک مک کارتی“، صاحب یکی از شیواترین قلم های آمریکای
معاصر با آثاری چون”جاده“، و ”برای پیرمرد کشوری نیست“ مقایسه می کنند
(برادران ”کوئن“ از اثر اخیر فیلمی ساخته اند).
* روایات منثور یا منظوم مستند یا داستانی در باره زیست بوم.
|