مریم! کجاست آن همه پرتوفشانی ات؟
این روزها تهی است ز نام ونشانی ات
یادت می آید؟ اوّل یک چشمه سار بود
آب آب شد ز شرم حضور روانی ات
یادت می آید؟ آه، بهار قشنگ من!
نیلوفران باغچه پلکانی ات
از گُل به دستهای تو چوری گذاشتم
از سبزه، بند تازه به کفشِ کتانی ات
می کاشت اشتیاق تبسم چه ناگهان
صد غنچه حرف بین لب ارغوانی ات
یادم می آید آه، بهاری عجیب بود
گل کرده بود روسری آسمانی ات
یک عصرِ پاک بود حیاط پر از درخت
گنجشکهای زمزمه در میهمانی ات
با جیک جیک، نام ترا جار می زدند
گنجشکها به شاخچۀ قصه خوانی ات
روی طناب رخت، در آغوش باد بود
سرگرم رقص پیرهن نوجوانی ات
مریم بهار- بود و نبود درختها-
رفته است آن چنان که صمیم جوانی ات
حال چه غمگنانه، پست می کنم
این شعر را به آدرس بی نشانی ات! |