کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

 رشید بهادری

    

 
گدا و دسته گلی سرخ

 

 


گدایی کز پی نانی ٬ در چار راهی
نشست با دل پردردی ٬ بی درمانی

پیشه اش کرد درویزگی ٬ ز این و آن
تا دهندش رهروان ٬ خیری کماکان

از قضا آدمی نیک سیرت و خیرخواه
گذرش بیفتاد ٬ از همان چار راه

دید گدای تنگدستی ٬ پریشان حالی
کو ندارد سر رشته یی ٬ ز کمالی

آنچه هر دو از نگاه های هم خواندند
تو گویی رازی ز پرده ٬ برون دادند

مرد بهر صحبت و مروت بهانه ساخت
دریغا ! او را از زبان ٬ بیچاره یافت

رهگذر ٬ از این ماجرا ٬ آشفته شد
سکوت کرد و اندی ٬ درپی چاره شد

عقل و هوشش ره کشید بهر چاره یی
عاقبت ذهنش دریافت ٬ مشغله یی

فراهم دید دسته گلی ٬ سرخ و زیبا
بچید بر زمین چو مروارید ٬ جدا جدا

دو دالر ز جیب کشید و ٬ سویش بدید
وان به دستش داد یک شاخه اش خرید

گدا چو ماجرا ٬ با چشم و سر بدید
فن بیاموخت و از شور و شوق بخندید

مرد که کارش تمام و رفت پی مرام
گل ها ماندند و این ٬ قایم مقام

ازصبح تا عصر فروش رفت همه گلها
خریدند جمله را ٬ عشاق و دلباخته ها

روز دیگر گدا ٬ دو دسته گل باز کرد
همه را بفروخت و رفعی ز نیاز کرد

روزتاروز فروش ز گل سرخ زیاد شد
گدا سود ها ببرد و بنیاد ٬ آباد شد

لیک با همه نفع ٬ گدا چشم براه بود
چون خودش گدا و اودرذهنش شاه بود

روزی سر و کله ی شاه ٬ نمایان شد
چو بدیدش گدا ٬ در پایش ٬ افتان شد

نیک خواه مرد خم شد و وی بلند کرد
به آغشش کشید و بوسه یی چند ٬ زد

گدا ز شعف ٬ دسته گلی ٬ نثارش کرد
مرد آن دسته گل بگرفت و بازش کرد

یک شاخه ز آن ٬ بر بالا جیب ٬ بنهاد
باز دو دالر درآورد و در ازاء ٬ بماند

گدا ل ٬ ال بود و کر ٬ نمیدانست دیگر
چه ها کند ٬ تا رسد ٬ آرمانش به سر

رهگذر ٬ لبخندی نثارش کرد و رفت
لیک ندید اشکهاییکه ٬ در قفایش نشست



 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۴۵     سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم           میزان    ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی      اول اکتوبر  ۲۰۱۹