کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

دکتر علی‌رضا قزوه

    

 
گزارشی از برپایی شب استاد واصف باختری در گروه بینالمللی هندیران  در واتساپ
(در روز جمعه اول شهریور ماه ۱۳۹۸ ساعت ۲۱ به وقت تهران و کابل )

 

 

 فضای مجازی آداب و ترتیب خاص خود را دارد . خوبی اش این است که به اندازه یک سمینار سه روزه فشرده را می توانی در یکی دو ساعت اجرا کنی. من علی رضا قزوه شاعر به اتفاق یک شاعر جوان و پر انرژی بلخ جناب تهماسبی خراسانی بنا بود شب استاد واصف باختری را اجرا کنیم. دوستان زیادی را خواهش کردیم که از هند و پاکستان و ایران و افغانستان فایل های صوتی و تصویری بفرستند و هر چه در باره این شخصیت ممتاز زبان فارسی می دانند بگویند. تقریبا از میان ده بیست شاعر و استاد هندوستانی که در فضای مجازی هم فعال بودند فقط یک نفر استاد واصف را می شناخت. من بیشتر متمرکز روی این نکات بودم که چرا؟ چرا وقتی به فلان شاعر پاکستانی می گویم از استاد واصف چیزی بگو در فایل صوتی اش برای روح استاد واصف طلب بخشش می کند و خدا بیامرزی تقدیم استاد می کند و خیلی جدی می گوید استاد واصف باختری مرحوم! و باید پیغام بفرستی که شهریار عزیز! استاد زنده اند و در امریکا هستند. و اصلا چرا دور برویم ، خود این فقیر حقیر سراپا تقصیر را هم گمان بر همین بود که استاد به قول تاجیکان بندگی کرده است و بعد که از تهماسبی خراسانی می پرسم می گوید نه استاد زنده اند. و انشاء الله زنده باشند و زبان فارسی هم زنده باشد.
 

حکایت تلخی است این جدایی ما فارسی زبانان از هم. دوستان افغانستانی یی را که سال ها در تهران بودند الان شش ماه شش ماه فقط نام شان را می شود شنید. چه می کنند؟ شعر تازه شان کو؟ حتی اگر چاپ هم می کنند به دست ما نمی رسد. بسیاری شان شده اند مترجم زبان های دیگر. حتی بعضی افتاده اند به سرودن شعر به زبان هایی که زبان مادری شان نیست و این هرچه شود تخم طلا نخواهد شد . ممکن است نهایتا به دلخوشی جایزه ای هم از طرف شهرداری فلان شهر اروپایی و امریکایی نصیب شان شود اما شعر فارسی و غزل فارسی چیز دیگر است. این را به دوستان افغانستانی تنها نمی گویم . حکایت بسیاری از شاعران ایرانی و تاجیک نیز همین است در دیار غربت.
جناب گوگل خان و سرکار علیه واتساپ بانو واسطه خیر شده اند در این آخرالزمان و ما هم دانسته یا ندانسته سوار این اسب چموش شده ایم و فعلا داریم می تازیم و همین واسطه خیر است تا دوستی را به یک آن از بلخ و دوشنبه و کابل و ینگه دنیا صدا بزنی که آی کجایی رفیق؟
و اما حکایت تاجیکان با همه فرق دارد. انگار به ضرب و زور بخشنامه ای چیزی از همه شان خواسته اند که با جماعت فارسی زبانان کمتر اختلاط کنند . الله اعلم!.

 

دکتر غلامعلی حدادعادل رییش فرهنگستان زبان فارسی یک ساعت قبل از شروع برنامه پیام خود را با شعری تازه همراه می کند و برایمان می فرستد. استاد امشب در مراسمی است و نمی تواند حضوری باشد اما با سفیر افغانستان صحبت کرده تا ایشان هم به گروه هندیران و مراسم شب استاد واصف ملحق شوند. جناب دکتر لیوال هم کمی بعد و هنوز نیم ساعتی تا شروع برنامه استاد زمان داریم که به گروه می پیوندند و بسیار هم نگاه فرهنگی روشنی دارند و خود را شاگرد استاد می دانند و خیلی متواضعانه پیامی می دهند که عنوان من و استاد را دکتر ننویسید. می گویم هر دوی شما از نظر من دکتر هستید.
همین عبارت را مجبورم برای خیلی از دوستان افغانستانی هم به کار ببرند . منتها فلانی می گوید فلانی را که دکتر نوشته ای دکتر نیست. می گویم همه تان از نظر من دکترید. و به راستی چنین است در کنار تحقیقات سترگ استاد واصف و امثال ایشان عنوان دکتر حتی کوچک است.
در صدد خوشامد و حفظ سلسله مراتب هستی که ناگهان یک استاد جوان دانشگاهی در نزدیک بمبئی اولین یادداشتش را روانه صفحه می کند. حکایت این دکتر جوان بسیار خکایت تلخی ست و حکایت زبان فارسی در هند هم هست. نوشته است:
من غیاث الدین از دانشگاه برودای گجرات هند هستم، در این دانشگاه بخش فارسی، عربی و اردو، که در سال ۱۸۸۱ تاسیس شده بود تا امروز هم ادامه دارد و من تنها استاد زبان فارسی این دانشگاه هستم. من امروز چند ساعت قبل سه شعر استاد باختری را با صدای خودشان شنیدم. شعر استاد بسیار جالب بود...
لااقل تا همین ده سال قبل خبر داشتم که چهار پنج استاد فارسی در این دانشگاه بودند و کم کم یکی یکی بازنشسته شدند و رفتند و حالا این جوانک لاغراندام مهربان تنها کسی است که چراغ زبان فارسی را در این دانشگاه روشن کرده است .

 

دوباره یک شاعر جوان و استاد سانسکریت دانشگاه بنارس به نام سرویش تریپاتی حضور خود را خیلی زود اعلام می کند. دو شب قبل همین شاعر برایم در صفحه واتساب شخصی پیام می گذارد که به من یک تخلص بدهید استاد! می گویم از چه تخلصی خوشت می آید؟ می گوید: سرمست! می گویم مبارک است. خوب است . و امروز او را فرستاده ام سر قبر حزین تا از مزار شیخ علی حزین در محله ی فاطمان بنارس نخستین شعر فارسی خود را بخواند. و گزارش سرویش از قبر حزین امیدوار کننده است. قبری تر و تمیز و فضایی نسبتا آبرومند و خوب. قبلا این مزار را زیارت کرده ام. و شعرش هم شعر بسیار خوبی است. دکتر سرویش استاد سانسکریت دانشگاه هندوی بنارس است و به راستی در دفاع از شعر و زبان فارسی بعضی از این استادان بسیار غیرت بیشتری نسبت به استادان زبان فارسی دارند.
عقربه های ساعت که روی ساعت 21 می ایستد نوشته بسم الله الرحمن الرحیم یک خطاط افغانستانی از ولایت بلخ آغازگر مراسم می شود و در ادامه متن خطاطی شده شب استاد واصف باختری و چند پ.ستر برنامه و نشان رادیویی برنامه یا همان تیزر برنامه نشان داده می شود و پخش می شود. خیلی از دوستان افغانستانی را همین امشب به گروه بین المللی هندیران دعوت کرده ایم. مطابق معمول ظرفیت کم است و جا نیست مگر آن که تعدادی از اعضا را بیرون کنیم. اولین و دومین نفر را که بیرون می کنیم دو شاعر نسبتا جوان از استان فارس ایران اند. ناگهان پشت سر هم تلفنم زنگ می خورد و به اعتراض در گروه به دوستان شان می گویند بنویس که چرا فلانی را از گروه حذف کرده اید؟ با هر جان کندنی هست ده دوازده شاعر جدید از شهرهای مختلف افغانستان را که از شاگردان و ارادتمندان استادند در گروه جا می دهیم و تعدادی هم می مانند پشت درهای بسته .

 

 

 

ما سه گروه بزرگ با ظرفیت 250 نفر داریم. دو گروه با نام های ادبیات هندیران و گروه بین المللی هندیران در واتساپ و یک گروه در تلگرام با نام گروه بین المللی هندیران در تلگرام. حتی به ذهن مان خطور می کند که برنامه را به طور همزمان برای هر سه گروه اجرا کنیم اما واقعا کار دشواری ست. جابه جا کردن صدها فایل و نوشته و مطلب از اتاق مدیرن یا همان اتاق فرمان کار آسانی نیست. دست آخر امتفا می کنیم به همان گروه اصلی بین المللی هندیران در واتساب.
دوستان زندگی نامه استاد واصف را در گروه قرار می دهند:
محمدشاه واصف باختری، در ۲۴ حوت/ اسفند ۱۳۲۱ در بلخ زاده شد. وی لیسه باختر و حبیبیه را در افغانستان خوانده‌است. در سال ۱۳۴۵ لیسانس زبان و ادبیات فارسی دری را از دانشگاه کابل به دست آورده؛ مدتی ویراستار کتاب‌های درسی وزارت تعلیم و تربیه بوده‌است. وی در سال ۱۳۵۴ گواهینامه ماستری را در آموزش و پرورش از دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک به دست آورده‌است. از سال ۱۳۴۶ تا سال ۱۳۷۵ عضو ریاست دارالتألیف، مدیر مسئول مجله ژوندون ارگان نشراتی انجمن نویسندگان افغانستان و دبیر بخش شعر آن انجمن بود. سالیان چند در پیشاور به سر برد و اینک به عنوان پناهنده، در ایالات متحده امریکا زندگی می‌کند. استاد واصف باختری در حال حاضر در علم ادبیات و تاریخ ادبیات دری/فارسی عالم بی‌بدیل و بی‌نظیر می‌باشد. در غزلسرایی به ملک الشعرا بهار و در سرایش شعر نو به مهدی اخوان‌ثالث پهلو می‌زند

دیگری می نویسد:
از واصف باختری تا اکنون هفت دفتر شعر و یک گزینه از میان این هفت دفتر، و کتابی در زمینهٔ عرفان و شعر فارسی به نام نردبان آسمان چاپ و انتشار یافته‌است که چیزی شبیهٔ کتاب عبدالحسین زرین کوب به نام پله پله تا ملاقات خدا (کتاب) است.
و دیگری نام کتاب های استاد را با تصویر روی جلد در منظر نگاه منتظران قرار می دهد:
و آفتاب نمی‌میرد
از میعاد تا هرگز
. از این آیینه بشکسته تاریخ
. تا شهر پنج ضلعی آزادی
. دیباچه یی در فرجام
. در استوای فصل شکستن
. مویه‌های اسفندیار گمشده
. دروازه‌های بسته تقویم
این ها کتاب های شعر استاد واصف باختری ست.
آثار پژوهشی و ادبی دیگر واصف باختری هم توسط دوستان دیگر در گروه قرار می گیرد:
سرود و سخن در ترازو
گزارش عقل سرخ، پژوهشی
درنگ‌ها و پی رنگها، پژوهشی
بازگشت به الفبا، پژوهشی
اسطوره یی بزرگ شهادت، ترجمه ی شعر
خانم دکتر حمیرا نگهت دستگیرزاده فایل پر و پیمانی در باره استاد فرستاده و در گروه قرار گرفته و در میان شلوغی عکس ها و تصاویر و فایل ها مدام از دوستان می پرسد: کجا را باید بشنوم ؟
و هنوز خانم مژگان فرامنش از بلخ جوابش را نداده که فایل شعر شاعری دیگر به صفحه می آید و گفتگوی آن ها را دو نیمه می کند:
شبی که قصه‌ی فانوس و باد می‌گفتند
چراغ‌ها همگی زنده‌باد می‌گفتند
به جای مرثیه، دستانگران بادیه‌ها
سبک‌سرانه غزل‌های شاد می‌گفتند
منادیان که از آسیب سنگ ترسیدند
چرا چکامه‌ی فتح چکاد می‌گفتند
شناسنامه‌ی رویش به باد رفت آن‌روز
که آب‌ها سخن از انجماد می‌گفتند
شب شکستن فانوس در تهاجم باد
چراغ‌ها همگی زنده‌باد می‌گفتند
عبدالمالک عطش از افغانستان با سلام و درودی به حضرت استاد وارد جمع می شوند و همزمان سید محمد حسینی باغسنگانی سردبیر برنامه رادیویی از ایران می نویسد: امیدواریم که شب به یادماندنی و ارزشمندی در پی باشد در گرامیداشت استاد واصف باختری و زبان و ادبیات فارسی در افغانستان عزیز. و در ادامه شاعران جوان و با تجربه یکی یکی از راه می رسند در کنار استادان دانشگاه تا شب استاد واصف باختری را زیباتر کنند.
| مجیب مهرداد از شاعران افغانستانی و خانم مرضیه فرمانی و نغمه مستشار نظامی از ایران نیز مطالبی همراه با خوشامد تقدیم گروه می کنند. عبدالمالک عطش از شاعران و استادان کابل می نویسد:
واصف باختری، به باور همه شاعران هم‌دوره او و پس از او، از برجسته‌ترین شاعران معاصر و استاد مسلم شعر معاصر فارسی در افغانستان است. آشنایی گسترده او با ادبیات کلاسیک فارسی، مکتب نیما، فلسفه و عرفان و ادبیات جهان، شعر او را از لحاظ زبان و مضمون در جایگاه ویژه‌ای قرارداده است. زبان فاخر شعرهای او، با بهره‌گیری از واژگان و گاهی ساخت‌های دستوری کهن فارسی، به لحن و طنینی رسیده است که شعر او را واجد سبک ویژه‌ای ساخته است. شعر واصف باختری نه تنها به لحاظ دایره واژگان کهن و تصویر و ترکیب، بلکه به لحاظ موسیقی کلام نیز دارای ویژگی منحصربه‌فرد است...
و شاعر دیگری چنین می نویسد:
واصف باختری از مطرح ترين و شاخص ترين چهره های شعر معاصر افغانستان است که به "شهسوار شعر افغان" مشهوراست، تحصيلاتش را در رشته ادبيات در افغانستان و آمريکا به پايان رسانيده و مدتی را به عنوان دبیر مجله ژوندون که يکی از پربار ترين مجلات آن زمان بود به فعاليت پرداخت و مدتی را نيز به حيث ريیس اتحاديه نويسنده گان افغانستان در کابل مشغول کار بوده است. باختری از نخستين شاعران افغانستان است که دستورالعمل های نيما را در عرصه شعر به صورت درست به کار بست . شعر بيشتری از شاعران جوان از شعر وی تاثير پذير است و وی را به عنوان استاد ياد می کنند و ناگفته نبايد گذشت که برخی از شاعران نام آور شعر امروز افغانستان در پرتو مشورت های استاد باختری به کمال رسيده اند. برعلاوه عرصه شعر، استاد واصف باختری در عرصه های ديگری چون ترجمه ،نقد و نظريه پ…
در ادامه فایل آوازخوانی هنرمند افغانستانی آقای ظاهر هویدا پخش می شود که غزلی از استاد واصف را بسیار زیبا می خواند: ای کاش ای کاش ای عشق ...
و نشان شب استاد واصف باختری با گویندگی رضا خضرایی از گویندگان با سابقه رادیو سراسری ایران پخش می شود.
علی اصغر الحیدری از هند شاعر جوانی است که بزودی از دکتری خود در رشته زبان فارسی دانشگاه جواهر لعل نهرو هند دفاع می کند. وی برای شب استاد واصف باختری، غزلی از ایشان را تقدیم می کند و می نویسد: واقعا غزل بسیار زیبا و هیجان آوری است. بنده سه روز است که دارم این شعرها را می خوانم و وجد می کنم.
«یک چند درین بادیه بودیم و گذشتیم
با داس هوس خار درودیم و گذشتیم
تا چشم اجل را دو سه دم خواب رباید
افسانه بیهوده سرودیم و گذشتیم
چون صاعقه در دفتر فرسودة هستی
نامی بنوشتیم و زدودیم و گذشتیم
ای سیل بر این مشت خس و خار چه خندی
ماییم که راه تو گشودیم و گذشتیم
دیباچه امید به فرجام نپیوست
یک سطر برین صفحه فزودیم و گذشتیم
خاموشی ما پاسخ آوازه گران است
وآنرا که سزا بود ستودیم و گذشتیم
در ادامه ایشان غزلی فارسی از خود را تقدیم گروه می کند.
در ادامه آقای دکتر وحيد ضيايي در باره ترجمه های بسیار زیبای استاد واصف باختری صحبت می کند و مطالب خود را در قالب یک فایل صوتی ارائه می کند.
در ادامه آقای عبدالمالک عطش از افغانستان این شعر زیبای استاد را می خواند:
شنیده‌ام که خردپیشه‌ ای به قیصر گفت
نگویمت که دگر می به ماهتاب منوش
به وقت جنگ اگر بهره‌ور شدی از فتح
به کاسه‌ی سر قربانیان شراب منوش...

در ادامه شاعر و مترجم خوب سرزمین ایران جناب امین صدیقی که ترجمه های ایشان از شعر جمهوری آذربایجان و ترکیه و پژوهش های شان در باره استاد شهریار بسیار با اهمیت است در باره استاد واصف باختری می نویسد:
۱
ما شعرهای استاد واصف باختری را به صورت پراکنده در مجلات و نشریات و فضای مجازی دیده ایم و خوانده ایم.اما کتاب های در دسترس که اشعار ایشان را در بر داشته باشد، کم شمار است. به ویژه این که مجموعه شعرها و آثار پژوهشی ایشان در ایران بازنشر نشده است.
۲
آنچه بنده از شعرهای ایشان در ذهن دارم...‌غزل های حماسی نو با تاثر نسبی از زبان وسبک خراسانی، غزل های نو( مستظهر به سبک هندی و نیز شعر امروز فارسی،یکجا)،شعرهای نیمایی نزدیک به سبک نوپردازانِ نوقدمایی(نئوکلاسیک)، شعرهای نیمایی با ایماژها و زبان نو، شعرهای سپید متاثر از زبان شاملو، اما متفاوت تر و نوتر در حوزه ی صورخیال است.
۳
در یک بازمهندسی شاید بتوان این گونه ها را در جایگاه گاه شمارانه ی(کرونولوژیکِ) خود جای داد. اما واقعیت آن است که ما به آشنایی بیش تر با سیرتحولِ شعرهای استاد باختری وجایگاه راستین ایشان در شعر امروز فارسی نیازمندیم.
در ادامه یادداشت های پژوهشگر و شاعر خوب افغانستان جناب محمدکاظم کاظمی در گروه قرار می گیرد. استاد کاظمی نیز از عزیزانی است که برای این شب بسیار زحمت کشیده اند. ایشان نوشته اند:
امروز بعد از چند سال باز به ضرورتی به مصاحبه‌ای از استاد واصف باختری مراجعه کردم که از منابع کلیدی در بررسی شعر معاصر افغانستان است. این مصاحبه در خرداد سال 1372 و در اوج جنگ‌های داخلی بعد از پیروزی مجاهدین، توسط محمدحسین جعفریان در کابل انجام شده و سپس در سال 1373 در مجله‌ی شعر شماره 14 (ویژه‌نامه‌ی افغانستان) چاپ شده است.
محمدحسین جعفریان در مقدمه‌ی مصاحبه یادآور شده است که با وجود آماده نبودن استاد باختری، «این مصاحبه در نوع خود نمونه‌ای کم‌نظیر است که می‌تواند روشنگر زوایای گوناگون شعر دیروز و امروز افغانستان باشد.» حال بعد از گذشت بیست سال از زمان مصاحبه، می‌بینم که چقدر این پیش‌بینی جعفریان دقیق و به‌جا بوده است
حجم مصاحبه بر اساس صفحات کتاب‌های معمول، حدود 35 صفحه است ...
در ادامه آقای اسکندری رییس صدا و سیمای ج.ا. ایران در هندوستان با سلام و خوش و بش وارد می شوند و با نگاه به سیل مطالب ارائه شده می نویسند:
اطلاعات خیلی خوبی از پیام های دوستان در خصوص استاد واصف دریافت کردم کاش می شد این اطلاعات را هم در یک گزارش منعکس کرد.


نغدر ادامه عکس های زیادی از ادیبان و شاعران افغانستان به همراه استاد واصف باختری در صفحه نشان داده می شود. زیر یکی از عکس ها نوشته شده:
این عکس در تابستان ۱۳۷۴ در کابل گرفته شده است، در واپسین ماه‌های حکومت مجاهدین در کابل قبل از سقوط طالبان. در این عکس جمع کثیری از فرهنگیان و اهل ادب و هنر کشور که تا آن زمان در کابل مانده بودند، حضور دارند.
و با نگاه به عکس به خودم می گویم دریغا که آن جمع دیگر جمع نشدند.
در ادامه یادداشتی از پروفسور رسول رهیندر استاد دانشگاه کابل در گروه دیده می شود. و در همین فکرها هستم که یک شاعر جوان افغانستانی زنگ می زند به تلفنم که فایل صوتی ام را در صفحه شما گذاشتم. نمی توانم در صفحه ام بگذارم.
عجب شبی است این شب از سر شب درست از آغازین لحظات برنامه ما دو بار تا به حال برق رفته است و من در این ظلمات با موبایلی که شارژش دارد تمام می شود و با کامپیوتری که دارد مدام سوت می کشد و اینترنتش قطع شده باید این برنامه را اجرا کنم. در طول دو ماهی که در هند بودم از این خبرها یا نبود یا خیلی نادر بود. یحتمل نفرین یکی دو تن از همان بچه هایی است که امشب مجبور شدم از گروه بیرون شان کنم تا جا برای دیگران باشد.
در ادامه اولین شاعر ایرانی که برای استاد واصف باختری وشکوه غزل های به یادماندنی اش شعر سروده غزل خود را در صفحه می گذارد. محمدخسین انصاری نژاد از جنوب ایران با حس و حال خوبی و صفای جنوبی اش فضا را صمیمی تر می کند: این هم غزلش:
 

ود رودی آشفته ست،خواب هیرمند امشب
کاش ماه بنوازد، نای هفت بند امشب
تیشه مانده بی فرهاد، روی دوش شیرین کوه
کاشکی تکان می خورد، شانه ی سهند امشب
کیست تا دراندازد، طرح ماه کابل را
یا به رود بنوازد، زخمه ای بلند امشب

یک دم آفتابی شو، بین بانگ نوشانوش
بر سرغزلخوانان، گل بریز و قند امشب
بین قل قل مستی، شور قل هوالله است
بسته شد دراین معنی، باب چون وچند امشب
شاه کابلی در راه ،مقصدش شب شیراز
در سماع می آید، شاهراه "زند" امشب
قونیه ست بارانی، ای قلندر شبگرد
آب می زند دستی، جاده ی خجند امشب
آفتابگردان است، گرم باده افشانی
می تراود ازچشمت، سکر شاپسند امشب
واصفان خورشیدیم، محو چرخش ذرات
حال شبنمی داریم، وقت گریه خند امشب


در غزل انصاری نژتد اشاره زیبایی به شاه کابلی شده است . که پیر بیدل دهلوی بود.
و به گمانم بیدل در طول عمر خود فقط دو سه دیدار کوتاه با او داشت. خیلی دلم می خواست بدانم که شاه کابلی را در همان کابل چقدر می شناسند و لابد خیلی خیلی کمو همان طور که بیدل را امروز در پتنا یا همان عظیم آباد سرزمین مادری اش کسی نمی شناسد! و این حکایت غریب زبان فارسی است...
در ادامه دوستان پژوهشگر افغانستان برگی از گذشته های دور را از لابلای روزنامه های قدیم برمی گزینند و در صفحه می گذارند که به خاطراتی از پرتو نادری اختصاص دارد:
در دوردسـت ترین یادگارها، برگ های روزنامه "بیدار" (مزار شـریف/ 1953 یا 1954) نخسـتین غزل چاپ شـده واصف باختری را می نمـایاند و بالاتر از آن، یادداشـت تک واژه "... تشـــویقی..." را. این فشـرده که می تواند نخسـتین "بازتاب" باختری به شـمـار رود، به گمـان فراوان از سـوی محمد اکبر ارفاقی نگاشـته شـده اسـت، زیرا شش دهه پیش هـمو گـرداننده "بیدار" بود.باختری در گفت و شنود پخش ناشـده (با پرتو نادری/ بی بی سی – فبروری 1999) می گوید: "تقریبأ هر روز در روزنامه بیدار گاهی یک غزل و دو غزل و گاهی هـم بیشـتر، به هـمین سلسله منظم به چاپ می رسید. روزی، بیتی چند نوشـتم و برای پدر دادم. مرحوم پدرم آن را جهت اصلاح به مرحوم رقیم داد. مرحوم رقیم در چند جای این شعر به منظور بهبود و اصلاح دخل و تصرف هایی کرده بود. من که در آن روزگار ده سـاله بودم، این شعر در روزنامه بیدار چاپ شـد و...
و باز مطلبی دیگر در باره استاد واصف:
واصف باختري شاعر شعرهاي بلند است، چه به مفهوم کمي آن و چه به مفهوم کيفي آن. شعرهاي نيمايي و سپيد او بيشترينه شعرهاي بلندي اند که بخش بيشتر شاعري او را تشکيل مي دهند. دو منظومه نيز سروده است، يک منظومة طنزي است زير نام « بياننامة وارثان زمين »، ديگري منظومه يي است زيرنام « ماهيگير و ماهي طلايي» اثر الکساندر پوشکين. هردو منظومه در گونة شعر سپيد سروده شده اند؛ اما دوم اثر الکساندر پوشکين است که شاعر ترجمه کرده است.
بايد گفت که منظومة «ماهيگير و ماهي طلايي» را زنده ياد محمد عالم دانشور، از روسي به پارسي دري ترجمه کرده بعداً واصف آن را به شعر در آورده است.
واصف آن گونه که خود مي گويد، شعر را از همان نخستين سال هاي نوجواني با غزل و رباعي آغاز کرده است::
"غزل زياد مي خواندم، غزل زياد خوانده ام. غزل زياد مي گفتم و گاه گاه رباعي. البته تصادفاً ..."
جناب هادی سعیدی کیاسری نخستین سردبیر مجله شعر نیز سلام و دست مريزاد به برگزارکنندگان این برنامه خوب ادبی و ديگر ارجمنداني كه اين برنامه بر بنياد همتشان استوار است صحبت های خوبی در باره شعر و شخصیت استاد واصف باختری ارائه می دهد و در ادامه مطالبی از محمدشریف سعیدی شاعر مهاجر افغانستانی مقیم سوئد پخش می شود.
و در صفحه ای که همه از نام آوران و شاعران و ادیبان اند باید هم هر لحظه بداهه ای سروده شود. این یکی از بداهه هاست:
بستای دلا دُرِّ درخشانِ دَری را
در گسترهٔ خاورِ حق
باختری را
آن شاهسوارِ ادبستانِ حقیقت
بر سر زده تاجِ هنر و ناموری را...
فکر می کنید این همه گزارش که نوشتم و خواندید چند دقیقه از شب استاد بود؟ اگر بخواهیم همین مطالب را در سمیناری ارائه کنیم خواهید گفت چیزی در حدود یک نصفه روز یا دست کم چند ساعت . اما عقربه های ساعت هنور روز 22 و 16 دقیقه است به وقت دهلی و من در دهلی نو نشیته ام و دارم این گزارش را می نویسم هنوز شانزده دقیقه بیشتر سپری نشده است و من چقدر متن ها و حرف ها را درز گرفتم و از کنارش گذشتم.

در همین حوالی سفیر محترم کشور افغانستان در ایران جناب لیوال می آیند به گروه و به همراه شان تحفه ای می آورند ارزشمند که سه فایل از شعرخوانی استاد است و آن را به همراه سلام و علیکی با دوستان در گروه می گذارند.
خط استاد محمدمهدی میرزایی از خوشنویسان بزرگوار افغانستان در گروه قرار می گیرد .
قصیدة «فروردین» را که استاد واصف باختری در هفده سالگی سروده است دوستان افغانستانی در گروه قرار می دهند.
خورشید پرچم افراشت بر بارة بره
از پا فگند سنگر اسپند یک‌سره
خورشید صبحدم به کنار سپید چرخ
چون زورقی ست سرخ به دریای مرمره
یا بهر شادیانه به‌کف برگرفته صبح
چرخ کبود جامه یکی سرخ دایره
از کوه تا به رود یکی جیش سر کشید
کش از گل است میمنه وز لاله میسره...
آن ابر تیره سایه فگنده‌ست بر زمین
یا بر فراز بحر نهادند قنطره
آن جنگل کبود بود چون یکی حصار
هر نخل همچو باره و هر شاخ کنگره
هر برگ بید در نظر آید چو بید برگ
هر تار سبزه در نظر آید چو استره
آن میغ پاره پاره چو گیرد ستیغ کوه
در افگند به گردن هر صخره چنبره
گاهی شود ز باد پراکنده بر فلک
گردنده و جهنده همانند فرفره
در آستان سال به آیین باستان
شادی کن و سپند بیفگن به مجمره


به راستی که شکوه یک قصیده زیبا را در بیان استاد جوان می توان سراغ گرفت و اگر برخی از قصاید ایشان را با ملک الشعرای بهار می سنجند پر بیراه نگفته اند.
جناب پروفسور سيد سلمان صفوي رییس محترم آکادمی لندن نیز با مهر و سلام به شب استاد واصف می آیند با خوش آمدیدی برای جناب دکتر واصف باختری، و می نویسند: برخی اشعار جنابعالی مرا یاد حکیم عمر خیام انداخت.
در ادامه این ادیبان و شاعران مطالب و نقدها و سخنان خود را در خصوص شعر و شخصیت استاد واصف باختری ارائه کردند :
رضا اسماعیل از ایران، محمد اسماعیل فیاضی از افغانستان، پروفسور سیده بلقیس حسینی از هندوستان، خانم دکتر شکری از ایران، دکتر محمد مهدی عبداللهی از ایران، آقای آرمان حبیب از استادان خط از هندوستان، استاد عبدالله ستارپور از خطاطان شهیر ایران، خانم سودابه امینی از شاعران ایران، آرش واقع طلب و مجتبی حاذق از شاعران استان گیلان، خانم دکتر جابری نسب و خانم دکتر اعظم لطفی از دانشگاه تهران، دکتر غلامرضا کافی از دانشگاه شیراز، دکتر سید نقی عباس کیفی از رامپور هندوستان، دکتر بلرام شکلا از دانشگاه دهلی ، قادر طراوت پور از شاعران ایران، آرش آرین از شاعران افغانستان، مقصود حیدریان از شاعران افغانستان، سید احمد حسینی شهریار از پاکستان، مصطفی محدثی خراسانی شاعر ایرانی، دکتر ربانی از ایران، دکتر محمد عرفان از هندوستان، محمد مهدی میرزایی از افغانستان، پروفسور اخلاق آهن از هندوستان، دکتر علی کمیل قزلباش از پاکستان، مجیب مهرداد از افغانستان، دکتر خمیدرضا قلیچ خانی از ابران ، دکتر جواد عسگری از هندوستان و ...
در پایان نیز با صدای زیبای آقای علی رضا معینی مجری رادیو و تلویزیون ایران دو غزل استاد واصف باختری خوانده شد و در گروه قرار گرفت.


برنامه بعدی شب استاد در گروه بین المللی هندیران به پیشنهاد استاد دکتر غلامعلی حداد عادل به علامه اقبال لاهوری اختصاص دارد.
 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۴۲     سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم              اسد/سنبله    ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی        شانزدهم اگست  ۲۰۱۹