پرنده ای کوچکی ست با اندوه بزرگ
میپرد
شاخه به شاخه
دنبال جای دو پا
و
یک افق روشن که بریزد
تنهایی نگاه اش را
زن عنکبوتی ست که
تمام عمر زندگی می تند به دور خودش
و
هیچگاه نمی داند
این تار چقدر خام است
از رنگ ها ترسیدن
حق زنی ست که
سایه پشت چشم هایش خاکستری ست
و
سرخی گونه هایش
خون جگر خوردن های ست که روزِ سه وقت با غذا همراه است.
ناخن های بلند
و
لاک براق
راوی قامت رسای اندوهی زنی ست که می بینی
زن
پرنده ای کوچکی ست با اندوه بزرگ
و
ناگزیر برای زیستن
برای یافتن جای دو پا که
بداند
ناگزیر به خوشبختی ست
کریمه شبرنگ |