طالبان از ارایهِی یک روایت روشن در مورد آیندهی نظام سیاسی در افغانستان
میپرهیزند، ولی از لابهلای حرفهایشان میتوان دید که هنوز برگشت امارت
گزینهی دلخواهشان است و در این مورد تغییر جدی در دیدگاهشان نیامده
است. اینکه آنها بهرغم تمایلشان به امارت، تا چه حد با نظام دموکراتیک
آشتی خواهند کرد، تا حد زیاد بستگی به قوت و ضعف موقفشان در مذاکرات دارد.
۱. قسمت عمدهی بحثها در مورد دوحه، بحث روی تغییر و یا عدم تغییر و میزان
تغییر دیدگاه طالبان در مورد مسایلی چون حقوق بشر و آزادی بیان است. هرچند
نشانههای جزئی تغییر در روایت طالبان دیده میشود و برخی از اعضای هیأت
طالبان اشاراتی به اینکه در دورهی حکومت طالبان «اشتباهاتی» رخ داده،
داشتند، چهار مسأله را نباید از یاد برد: ۱) در نشست دوحه برخی از اعضای
هیأت طالبان لحن صلحطلبانه و ملایم داشتند و برخی اعضای دیگر هیأت لحن
متکبرانه و خشنتر داشتند. این ممکن است عمدی و یک تاکتیک گفتوگو باشد و
یا احتمال آن میرود که در میان گروه طالبان تفاوت نظر در مورد
پالیسیهایشان وجود دارد. در هر دو صورت، ضمانتی وجود ندارد که در صورت
رسیدن به یک توافق سیاسی، افراد معتدلتر وزنهی بیشتری را در تصمیمگیری
خواهند داشت و در نتیجه، توافق صلح حقوق و آزادیهای شهروندان را محدود
نخواهد کرد. ۲) تفاوت میان روایت طالبان و عملکرد منسوبین و جنگجویان
طالبان در مناطق تحت نفوذشان. گزارشها از سنگسار زنان، اعمال محدودیتها
بر کار و گشتوگذار زنان، مداخله در نصاب تعلیمی به هدف کمرنگساختن
مضامین ساینسی همه نشانههایی از ادامهی دیدگاه و رفتار سابق طالبان است.
نمایندگان طالبان در قطر در مورد تفاوت روایت و عملکرد خود وضاحتی ارایه
نکردند. ۳) هنوز فهم روشنی از رابطه میان هیأت مذاکرهکنندهی طالبان در
قطر و رهبری نظامی طالبان و جنگجویان این گروه وجود ندارد. به فرض اینکه
روایتی که برخی از اعضای هیأت طالبان ارایه کردند، شرحی واقعی از تغییر
دیدگاه باشد، این افراد و این هیأت تا چه حد بر عملکرد و دیدگاه جنگجویان
نفوذ دارند؟ ۴) در حدود یک سال گذشته، طالبان تلاش کردهاند از هر فرصتی
برای اعلام تغییر در برخی از دیدگاههای خویش استفاده کنند. در دوحه نیز
سخنان طالبان در مورد حقوق زنان و آزادی بیان تلاشی برای اقناع حاضران در
مورد تغییر دیدگاهشان بود. پرسش این است که تغییر در دیدگاه طالبان، تعبیر
آنان از دین و جایگاه دین در حکومتداری تا چه حد با وضعیت کنونی سازگار
است؟ آیا آنها حاضرند قانون اساسی را که در آن زنان و مردان شهروندان
مساوی تلقی میشوند، بپذیرند؟ اگر تغییر بنیادی در دیدگاه و تعبیر آنان از
دین رخ داده است، چرا آنها با اصرار بر نظام اسلامی، صبغهی دینی نظام
کنونی را مورد پرسش قرار میدهند؟
۲. طالبان از ارایهِی یک روایت روشن در مورد آیندهی نظام سیاسی در
افغانستان میپرهیزند، ولی از لابهلای حرفهایشان میتوان دید که هنوز
برگشت امارت گزینهی دلخواهشان است و در این مورد تغییر جدی در
دیدگاهشان نیامده است. اینکه آنها بهرغم تمایلشان به امارت، تا چه حد
با نظام دموکراتیک آشتی خواهند کرد، تا حد زیاد بستگی به قوت و ضعف
موقفشان در مذاکرات دارد. مذاکرات کنونی با امریکاییها آنها را در موضع
قدرتمندی قرار داده است. همسویی و اقتدار نیروهای وفادار به نظام قانون
اساسی میتواند تا حدی از تکبر آنها کاسته و امکان حفظ نظام جمهوری کنونی
را بیشتر کند.
بخوانید... «نقض قطعنامهی دوحه»؛ طالبان و دولت افغانستان یکدیگر را به
عهدشکنی متهم میکنند
۳. در نشست دوحه، طالبان با فخر و تکبر از مذاکراتشان با امریکاییها
بهعنوان «نصرت» سخن میگفتند. آنها از نزدیکشدن به بزرگترین هدف خود،
به عبارت خودشان «ختم اشغال»، با لحنی پیروزمندانه روایت میکردند. در این
شکی نیست که آنها از تصمیم امریکاییها مبنی بر خروجی شتابزده استفادهی
تبلیغاتی خواهند کرد. این روایت پیروزمندانه به گروههای جنگجوی افراطی
دیگر در منطقه نیز روحیه خواهد داد و جانی تازه به صفوف افراطگرایان
خشونتورز خواهد دمید. بر علاوه، این وضعیت اگر به توافق صلحی قابل قبول
برای افغانها نینجامد، فقط روایت پیروزی یک گروه جنگجو با توسل به خشونت
خواهد بود. بر علاوهی این، تأکید طالبان بر نصرت، پرسشهای جدی را در مورد
تمایلشان به سازش و تعدیل موضع در مورد مسایل اختلافی چون نوع نظام و
مسایل حقوق بشری به میان میآورد.
۴. برداشت من از نشست دوحه این است که با در نظرداشت تناقضها در روایت و
عمکرد طالبان، راه رسیدن به یک توافق سیاسی پایدار، دشوار و پر پیچوخم
خواهد بود. عوامل بیرونی چون نقش امریکا و عوامل داخلی چون عدم انسجام
نیروهای سیاسی طرفدار نظام قانون اساسی به پیچیدگی وضعیت افزوده است. در
چنین وضعیتی، سخت است به احتمال صلح پایدار خوشبین ماند. ولی از سویی،
باور من این است که ما در این مرحله گزینهای بهتر از گفتوگو برای ختم
خونریزی و خشونت نداریم. براساس همین باور و به امید آیندهی بهتر برای
نسل جوان و آیندهی افغانستان بود که من در نشست دوحه شرکت کردم. در جریان
بحثها پرسشی که در ذهنم میچرخید، این بود: ما طالبان را بهعنوان بخشی از
واقعیت کنونی افغانستان پذیرفتهایم و حاضریم زیر چتر نظام سیاسی خویش
برایشان فضا باز کنیم. آیا آنها آمادهاند که با پیوستن به این نظام در
برابر شیوهی زندگی و باورهای افرادی که برای دموکراسی، برابری جنسیتی و
آزادی فردی مبارزه میکنند، مدارا کنند و یا قصد تحمیل دیدگاه و تعبیر خود
را بر همهی مردم افغانستان دارند؟ پرسشی که پاسخی کامل به آن در این نشست
نیافتم. با وجود این به این باورم که باید به گفتگو ادامه داد، اما نباید
روایت تغییر طالبان را بهصورت کامل پذیرفت و پیش از وقت تجلیل کرد. در
روند گفتگوهای صلح هنوز هم خطرات جدی محتمل است: در خوشبینانهترین وضعیت
مذاکرات ممکن است ما را به یک توافق سیاسی با حفظ نظام و تعدیلاتی در قانون
اساسی برساند و طالبان بهعنوان نیروی سیاسی عرضاندام کنند. اما خطر این
نیز وجود دارد که حلقاتی از طالبان در پی انحصار قدرت یا احیای امارت باشند
و این به دوام منازعه منجر گردد. یا اینکه تغییراتی که طالبان در پی آنند،
به حدی گسترده باشد که نیروهای دموکرات و پیشرو را کاملا سرکوب کرده و
فضای اختناق دوباره حاکم شود. با درک این خطرات، باید به گفتوگوها ادامه
داد، اما باید در این روند با احتیاط و هوشمندی عمل کرده و روایتهای
طالبان را با دقت موشکافی کرد.