در قلبم پرنده ى آبى یی است
كه مى خواهد برون برآيد
من اما،
به او خیلی سخت مى گيرم.
می گويم همان جا بمان!
برآنم كه نگذارم هيچ كسی تو را ببيند.
در قلبم پرنده ى آبى یی است
كه مى خواهد برون برآيد
من اما،
به او خیلی سخت مى گيرم.
مى گويم همان جا بمان!
بر آنم كه نگذارم هيچ كسی تو را ببيند.
پياله ی شراب ام را
رویش مى ريزم
و دود سگرتم را
به صورتش پُف مى كنم.
نه فاحشه ها،
نه شراب فروشان
و نه دكان داران
فهميدند که
او در قلبم است.
به او مى گويم
همان جا بمان!
چرا مى خواهى همه كارهايم را
به هم بريزى؟
مى خواهى
فروش كتاب هايم را در اروپا
پايين بياورى؟
در قلبم پرنده ى آبى یی است
كه مى خواهد برون بر آيد
من اما
بسيار زرنگم.
گاهى فقط شبها به او اجازه مى دهم
برون برآید
وقتی كه همه در خوابند
به او مى گويم
مى دانم تو آنجا هستى
غمگين نباش!
سپس،
دوباره برمى گردانمش
اما او،
كمتر مى خواند
آن داخل اجازه نداده ام
كه او كاملن بميرد
ما با همديگر مى خوابيم
مثل وعده یِ پنهانى ما
و اين، آنقدر زيبا هست
كه مرد را به گريه بياندازد
من اما گريه نمى كنم.
تو چطور؟
___________________________________________
پ.ن: یکی از شعر های Charles Bukowski که خیلی آنرا دوست دارم.
این شعر را قبلن این جا گذاشته بودم.
____________________________________________
* در فارسی پرنده یی به این نام نداریم. من از آهنگِ ترکیب این دو واژه
خوشم آمد و "پرنده ی آبی" را به جای (Bluebird) که شاعر در شعر بکار برده،
نوشتم.