نهم سرطان امسال برابر بود با چهلمین سال درگذشت صوفی غلام نبی عشقری شاعر
مطرح افغانستان که در سال 1358 خورشیدی در شهر کابل از دنیا رفت.
غلام نبی عشقری، فرزند شیر محمد (مشهور به داد شیر) در تابستان سال 1271
خورشیدی در کابل به دنیا آمد.
عشقری در خانواده ای بزرگ شد که تجارت و بازرگانی پیشه اصلی آنها بود. این
خانواده سالها در بازارهای هند، بلخ و کابل به تجارت می پرداختند و در شمار
سرشناس ترین بازرگانان افغانستان قرار داشتند.
خود عشقری در مورد پیشینیه خود می گوید:
تجارت پیشه ما بود چندی
به هر جا بود از ما بار بندی
ولی آنچنان که در برخی از نوشته ها آمده است احوال این خانواده دگرگون می
شود و سرمایه آنها از کف می رود:
تمام هستی ما رفت بر باد
نصیبم بینوایی بود او داد
آنگونه که گفته اند و خود عشقری هم در اشعار خود آورده است وی به ناچار
مغازه ای باز می کند و شغل های گوناگونی را تجربه می کند و مدتی هم به کار
صحافی کتاب می پردازد و بیست پنج سال را این گونه سپری می کند:
شده عمری که سودایم به یوسف طلعتی باشد
سر بازار اگر دکان نمی کردم چه می کردم
و یا چنان که می گوید:
اجناس دیگری اگرت نیست عشقری
خاشاک و خاک بر دهن این دکان بریز
زبان عامیانه
از ویژه گی های مهم صوفی عشقری که او را به شاعر محبوب و ماندگار بدل کرد
استفاده از ترکیب های عامیانه مردم است که در شعر او بسیار دیده می شود.
عشقری شاعر زبان مردم کوچه و بازار بود که از فرهنگ عامیانه مردم بهره های
فروان برد.
به رسیدن وصالت به خدا تلاش دارم
تو بیا به کلبه ی من چلوی رواش دارم
زفراق تو مریضم، بنما عیادتم را
جگرهزار پاره، دل قاش قاش دارم
پیر گردیدم، دوتا شد پیکرم لیکن هنوز
همچو مینای می از شوق تو قلقل می کنم
پیش من کمتر بخوان افسانه پاریس را
زین جهان بی وفا گل گشت پغمانم بس است
تیشه کوهکن می زد، سنگ این سخن می گفت
کار عشق دشوار است پشت گپ چه می گردی
جا دارد اگر خوانی ام از کهنه خیالان
پیداست زکرتی و لباس بَرَک من
یما ناشر یکمنش شاعر و پژوهشگر افغاننستان در مورد استفاده عشقری از زبان
عامیانه می گوید: " عشقری از چیزهایی می گوید که در دسترس مردم است. عناصری
را به خدمت می گیرد که در زندگی روز مره مردم موجود و مطرح است و به همین
لحاظ مثلا تشبیهات او اگر برای خواننده اش جدید باشد، عناصر تشبیه آشنا و
شناخته شده است. مثلا:"در آن جا کمپ شاهی بال مور است" تشبیه سرا پرده شاهی
به بال مور شاید جدید نباشد، اما "کمپ شاهی" نامی است که فقط در عصر عشقری
به نشیمن گاه شاه گفته می شد.
و یا مثلا "فرقه مشر اردوی خوبان" از این نظر که فرقه مشری مقامی است در
ارتش و برای همه ملموس و قابل درک است.
با آنکه عشقری با شاعران برجسته زیادی در یک دوره زیسته اما شاید کمتر شاعر
معاصر او توانسته است با چنین اقبال و استقبالی از سوی مردم روبرو شود. راز
این ماندگاری و اقبال چه می تواند باشد؟
ابوطالب مظفری شاعر و نویسنده افغانستان در پاسخ این سوال می گوید که: " به
گمان من صوفي عشقري توانست از تركيب لهجۀ مردم كابل با زبان ادبيات رسمي
فارسي غزلش را رنگ و بوي خاص اقليمي ببخشد كه خالي از تازگي و شيريني نيست.
كاري كه در امثال و اقرانش ديده نميشود. يعني وقتي ما شعر قاري عبدالله و
يا استاد خليلي را ميخوانيم از همان زبان و صور خيالي استفاده ميكنند كه
فيالمثل در ايران، ملك الشعرا بهار و استاد شهريار هم بهره ميبرند."
مظفری باور دارد که شعر صوفي عشقري را مي توان گفت که شعر فارسي كابلي است
. چون بسامد كلمات مهجور مورد استفاده در افغانستان در شعر ايشان خيلي بالا
است. اين حالت هرچند گاه زبان شعر ايشان را خيلي ساده و گاه عاميانه ميكند
اما اغلب باعث شيريني كار ميشود. مانند ابياتي از اين دست:
چون سويدا بد گماني از دل دلبر نرفت
گرچه پيراهن بخود از پوش قرآن ساختم
سالها بي وعده در راهش نشستم منتظر
پرده هاي چشم پا انداز جانان ساختم
يا در اين غزل كه اين حالت پر رنگ تر است.
يک خر خريدنم بجهان باقي مانده بود
پالان و تنگ و توپره و افسار ساختم
یماناشر یکمنش نیز معتقد است که :عشقری در مجموع کمتر به زبان معیاری یا
بهتر بگویم زبان ادبی عصر خود شعر گفته است. زبانی که او زیادتر به آن
میلان دارد، زبانی است که محیط او را احاطه کرده.
او در شعری که سرودنش را با در نظر داشت موازین ادبی موجود آغاز می کند،
زیاد نمی پاید. بعد از چند مصرع، سراغ زبانی می رود که برایش طبیعی تر جلوه
می کند، چون از یک سو این زبان تخیلاتش را بیشتر مجال جلوه گری می دهد و از
سوی دیگر، زبان رسمی زبانی است که شاعر ممارست لازم در آن ندارد."
محمد کاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغان نیز صوفی عشقری را در میان شاعران
افغانستان یک چهره استثنایی می داند و متعقد است که: "صوفی عشقری شاعری
کلاسیکسراست، ولی کاملاً متفاوت با کلاسیکسرایان سنتی ما مثل مرحوم قاری
عبدالله و غلاممحمد نوید و دیگران.
به واقع عمده امتیاز عشقری نسبت به اقرانش، بهرهگیری خوب او از زندگی،
آداب و رسوم و زبان مردم عصر خود است.
عشقری، فطرتاُ شوخ طبع است و طنز را به عنوان چاشنی کلام همیشه مدنظر داشته
است
به گفته کاظمی، در شعر کلاسیک آن روزگار افغانستان، غالباً نشانی از زندگی
معمول مردم دیده نمیشود. شاعران بیش از این که به چشمدیدهای خود از محیط
متکی باشند، به سنت ادبی متکی هستند.
البته این اتکا به سنت در بعضی شعرهای عشقری مثل «به این تمکین که ساقی
باده در پیمانه میریزد» دیده ميشود، ولی بسیاری از شعرهای او بیش از سنت
ادبی، به محیط زندگی او وابسته است."
به گفته کاظم کاظمی، محیط زندگی شاعر یعنی شهر کابل و مردم آن در شعر عشقری
حضور روشنی دارد و بسیاری از ضربالمثلها، کنایهها و آداب و رسوم مردم را
در آثار او میتوان دید. حتی ویژگی های زندگی و معیشت خود شاعر هم از
لابهلای شعرش حس میشود، مثلاً آنجا که میگوید
در میان لای و گل خیر است اگر نانم فتاد
بوتل تیلم در این شام غریبان نشکند
کاظم کاظمی هم، خاصیت شعر عشقری را، بهرهمندی خوب شاعر از زبان رایج زمان
خودش می داند و می گوید: "کسی که بخواهد رد پای زبان مردم عصر در شعر آن
دوره را بررسی کند، از شعر بسیاری دیگر از شاعران ما ناامید برخواهد گشت،
ولی شعر صوفی عشقری را سرشار از اصلاحات، تعبیرات و واژگان محاوره و
عامیانه خواهد یافت و این از جهت نزدیکی شعر با زبان مردم بسیار اهمیت
دارد.
شاید این در دید ادبای سنتی ما بسیار خوشایند نباشد، ولی برای کسی که با
زبان شعر پیشرو امروز انس دارد، بسیار جالب است. شاید این خصوصیات امروز در
شعر بسیاری از شاعران دیده شود، ولی در عصر زندگی عشقری نبوده است و از این
نظر عشقری را میتوان پیشگام نوعی نوآوری زبانی دانست.
طنز در شعر عشقری
ویژگی دیگر شعر صوفی عشقری، از نگاه کاظمی، بیان رندانه و گاه طنزآمیز اوست
که این هم متأثر از زبان مردم است. مثلا میگوید
تا و بالا که می شوم به دکان
به گمانم که کوه سالنگ است
یا
به روز عید هم دکان صوفی عشقری باز است
به امیدی که بیند بر سر بازار خوبان را
به همین لحاظ، در شعر صوفی عشقری ملاحت و جذابیتی خاص میتوان یافت که در
شعر دیگر کلاسیکسرایان آن روزگار کمتر دیده میشود. شعر آنان خشک و رسمی
است، ولی شعر عشقری زنده است و مردمی.
عشقری، فطرتاُ شوخ طبع است و طنز را به عنوان چاشنی کلام همیشه مدنظر داشته
است. یما ناشر یکمنش که خود از صاحب نظران در حوزه طنز است در مورد شوخ
طبعی عشقری می گوید که: " زبان طنز آلود او باعث می شود که ابیات انتقادی
او نیز راه خود را زودتر و آسان تر به دل ها باز کند. از طرف دیگر، زبان بی
تکلف و ساده عشقری خود برای شوخ طبعی میدانی وسیع دارد ."
موسیقی و عشقری
شاید کمتر آواز خوانی را بتوان در افغانستان پیدا کرد که عزلی از صوفی
عشقری نخوانده باشد. و این موضوع باعث شهرت عشقری در میان توده مردم شده
است. آنگونه که ناشر یکمنش می گوید " صوفی عشقری یک قسمت آوازه و نام شاعری
خود را مدیون آشنایی با اهل موسیقی است، زیرا معرفی اشعار او توسط آنان،
کار شاعر را در قسمت اشاعه و تبلیغ آثارش آسان تر ساخت."
اما چه چیزی باعث شد که هنرمندان موسیقی به شعر عشقری اقبال نشان دهند؟
ناشر یکمنش به این باور است که: "صوفی خود در محافل موسیقی شرکت می کرد و
به موسیقی علاقمند بود. زبان بی تکلف و ساده او، میدان استفاده شعرش را در
آهنگ ها، فراخ و گسترده ساخته است.
در شعر عشقری فطرتا نوعی موسیقی پذیری موجود است که معاشرت زیاد او با اهل
موسیقی را وسعت بخشیده است. میلان اهل موسیقی به جانب شعر عشقری، شاید به
این دلیل نیز باشد که تعدادی از این طایفه از سواد بهره چندانی نداشتند و
شعر عشقری به سبب ساده وبی پیرایه بودن، از ترتیب و آداب مخصوص دانستن شعر،
بی نیاز بوده است."
برای اولین بار، استاد قاسم افغان بود که غزلی از صوفی عشقری را خواند و
نام او را بر سر زبان ها انداخت:
عمری خیال بستم یار آشنایی ات را
آخر به خاک بردم داغ جدایی ات را
استاد رحیم بخش شاید بیشتر از همه از شعر عشقری استفاده کرده است. استاد
سرآهنگ، الفت آهنگ، وحید قاسمی ، احمد ولی، فرهاد دریا و بسیاری از آواز
خوان های دیگر افغانستان شعرهای عشقری را خوانده اند.
به این تمکین که ساقی باده در پیمانه می ریزد
رسد تا دور ما دیوار این میخانه می ریزد
گر بهشتم می رسد وصل نکویانم بس است
گر به دوزخ لایقم تکلیف هجرانم بس است
دلبرم دل آزار است پشت گپ چه می گردی
ظالم وستم کار است پشت گپ چه می گردی
فدای چشم نمناکت شوم یار
جگر خونی چرا؟ خاکت شوم یار
مجموعه ای از اشعار صوفی عشقری در سالهای گذشته در چندین نوبت در کابل،
پشاور و تهران به چاپ رسیده است که اکنون همه آن ها نایاب شده است.
صوفی غلام نبی عشقری در سال 1358 خورشیدی در سن 87 سالگی در کابل از دنیا
رفت و در گورستان شهدای صالحین کابل به خاک سپرده شد.
(این مطلب را ده سال پیش نوشتم که همان زمان در رسانه ها منتشر شد و حالا
با اندکی تاخیر دوباره باز نشر کردم- حسین زاده) |