.
دعوی در رابطه با دین و پیغمبر و خدا دعوی جالبیست. یکی می آید و دین را
برای رشد تفکر انسان مانع بزرگ و مضر می داند، اسناد تاریخی هم پیشکش می
کند، دیگری فکر می کند که مجبور است و باید به دفاع و توجیه اعمال منفی دین
برخیزد و موضوع توهین یک ملیارد مسلمان و تاریخی بودن آیات سرشار از خشونت
و حکم بر قتل و چور وچپاول قرآن و تفسیر های منفی صد ها گروه دینی را مطرح
می کند و با رکیک ترین دشنام ها می خواهد حق آزادی برداشت و بیان را از
منتقد بگیرد، که باز هم می شود همان جور و چپاول و در صورت امکان از حتی
کشتن منتقد را ثواب می داند. وقتی به علاقه مندی پیغمبر نسبت به زنان و حتی
ازدواج اش با طفل ۷ یا ۹ ساله و یا هم به موضوع همسر پسرخوانده اش زید
اشاره می شود، باز هم دیگری خود را وکیل مدافع پیغمبر دانسته و با داد و
فریاد و اتهام بستن های متنوع به طرف مقابل، به توجیه کردن پیغمبر می
پردازد.
یک نکته در این برخورد ها خیلی جالب است که منتقدین دین، با اسناد و شواهد
تاریخی موضوع شان را مطرح می کنند و مدافعین دین پیوسته از در توجیه داخل
می شوند که اکثرن سندی در دست ندارند و خیلی شاعرانه به موضوع می پردازند و
چیز هایی سر هم می کنند که مثلن "این بحث درون دینی است و آن بحث بیرون
دینی است و این را نباید چنین دید و آن را نباید چنان دید" که خنده ات می
گیرد و تعجب می کنی. تعجب به این می کنی که مثلن حکم به کشتار و چور و
چپاول و تجاوز بر زن و طفل مردم و دعوت به جزم اندیشی و نوع تفکر فاشیستی
چه توجیهی می تواند داشته باشد؟! مگر افسانه باوری، انسان ستیزی و خردستیزی
چه تعریفی دارد؟
در رابطه با خدا نیز وضع گفت و گو های بین الافغانی بهتر از آنچه گفتیم،
نیست. یکی از دست این همه ستمکاری و بی عدالتی بشر و اعمال ادیان و مظلومیت
میلیون ها انسان در طول تاریخ به ستوه آمده و برای خودش موجودیت خدا را رد
می کند، حد اقل موجودیت خدای دین را. می گوید اگر خدای را که دین معرفی می
کند، وجود دارد، کو عدالت اش؟ می گوید اگر این خدا وجود دارد چرا یونس را
در شکم ماهی، ابراهیم را در آتش، موسی را در دریا حفاظت کرد اما کشتار شش
میلیون انسان در کوره های آتش سوزی را مانع نگردید، چرا زجر کشی فرخنده ها
را مانع نمی شود، چرا در یک سوی جهان مردم از پرخوری مریض می شوند و در سوی
دیگر جهان اطفال از بی غذایی روی زانوی مادر های شان جان می دهند و و و.
خب، برداشت این انسان همین است و همه هم می دانیم که انسان امروز حق دارد،
برداشت خودش را از مسائل داشته باشد، اما یکی دیگر باز در نقش وکیل مدافع
خدا درآمده و چنان از موجودیت و عدالت و لطف و مهربانی خدای دین به دفاع بر
می خیزد و داستان هایی می بافد که گویی دیروز با خدا نشسته و چای سبز با
توت و تلخان و چارمغز نوش جان کرده و برگشته که بشریت را تنویر بفرماید.
به باور من یکی از دلایل عمده یی که ما متوجه وضعیت فلاکتبار امروز خود و
درد مشترک خود نمی شویم که حتی تا شغالانی مانند گلبدین و طالب و میکروبک
های مانند کرزی و غنی و عبدالله را بر گرده ی ما سوار می کنند، شاید همین
باشد که ما بیشتر مصروف فرعیات و حواشی هستیم. در خلوت بی ریا همه می دانیم
که دیندار و بی دین و با خدا و بی خدا اصلن مطرح نیست و کوچک ترین ارزشی
ندارد وقتی انسان و انسانیت رو به زوال باشد. ما دیدیم که با دین ها و بی
دین ها چه جنایاتی انجام دادند و هنوز هم انجام می دهند.
خدا باشد نباشد، دین و پیغمبر خوب باشد، بد باشد، چه تاثیری به وضعیت ما
دارد؟ هیچ!
عقل و خرد و دانایی و علم است که خشت روی خشت می گذارد و خانه را آباد می
کند، نه خدا و دین و پیغمبر. که اعتقاد مربوط می شود به خلوت انسان زیرا
باور داشتن و باور نداشتن حق فردی اش است؛ با باور داشتن و باور نداشتن
افراد به دین و خدا و پیغمبر حق هیچ کسی تلف نمی گردد.
خانه ی ادیسن ها آباد که ادعای پیغمبری نکردند اما خانه های مان را پر از
نور نمودند. و خانه ی ما هم آباد که در نور ادیسن ها نشسته ایم و تاریک می
اندیشیم و بخاطر افسانه های زمانی که هنوز شتر بهترین وسیله ی نقلیه بود،
در انترنت غوغا برپا می کنیم. یعنی "جهان جنبد، نجنبد گل محمد!"
آدم های عجیبی نیستیم؟