جنبش زنان در افغانستان پس از سقوط نظام طالبان، با روی کار آمدن ادارهی
موقت و حضور گستردهی جامعهی جهانی وارد مرحلهای جدید و پرشتاب شد. تصویب
چندین قانون به نفع زنان، پذیرش کنوانسیون ۱۳۲۵ سازمان ملل متحد، تبعیض
مثبت به نفع زنان در مناصب و ادارات دولتی، مشارکت فعال در بخشهای گوناگون
جامعه، از دستاوردهایی است که نصیب زنان افغانستان شده است. با این حال،
جنبش زنان افغانستان منتقدان زیادی دارد و آن را به فعالیتهای پروژهای
تقلیل میدهند. اما به باور نگارنده، جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان،
از نوع جنبشهای جدید اجتماعی است که هم از لحاظ ویژگیهایی چون «مبارزه
برای ارزشها و آرمانهای بشری، ابراز هویت، سیال و فاقد مرکز، باز و
مشارکتی بودن و تأثیر گذاری بر افکار عمومی» و هم از لحاظ زمینههای
اجتماعی در ردیف چنین جنبشهایی قرار میگیرد. آلن تورن، جامعهشناس و
نظریهپرداز جنبشهای اجتماعی در فرانسه، سه اصل اساسی تعریف کرده است و
آنها را شرطهای موجودیت جنبشهای اجتماعی میداند که کنش آنها را جهت
میدهد:
اصل هویت: یعنی این که جنبش از چه افرادی تشکیل شده و سخنگو و مدافع منافعِ
کدام افراد است.
اصل ضدیت: جنبش در برابر چه مبارزه میکند و در صدد از بین بردن چه چیز
است.
اصل کلیت: جنبش به دنبال کدام ارزشها و اهداف اجتماعی است.
در ادامه این سه اصل اساسی در جنبش زنان افغانستان پس از طالبان توضیح داده
میشود. به این منظور با ۸۰ تن از فعالان جنبش زنان، که در عرصههای مختلف
سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، هنری، ورزشی و علمی نخبه هستند، مصاحبه صورت گرفته
و پاسخهای آنها به روش تحلیل محتوا ارزیابی شده است.
اصل هویت
گفتوگوهایی که با فعالان جنبش زنان صورت گرفته است نشان میدهد که تمامی
اعضای آن دارای تحصیلات عالی و آشنا با نظریههای فمینیستی و آزادیخواهی
زنان هستند، و به گونهای خود را متأثر از زنانِ مبارز دیگر جوامع و
تجربیات آنان میدانند. بیشترین اعضای فعال این جنبش در کابل و دیگر
کلانشهرها زندگی میکنند که از امنیت، امکانات، و خدمات نسبی برخوردارند.
بخش مهم دیگر آنها در خارج از کشور به سر میبرند اما به شکل مستقیم و
غیرمستقیم در اعتراضات، کمپینها و تصمیمگیریهای این جنبش اثرگذارند.
مشکلات ناامنی و نبود امکانات در شهرهای کوچک و روستاها باعث شده است زنانِ
نخبه و روشنفکر نتوانند به آن مناطق سفر کنند و خواستهها و مطالبات خود را
با زنان روستایی در میان بگذارند و آنها را همگام با خود بسیج کنند.
اکثر فعالان جنبش زنان باورها و اهدافِ برابریخواهانه دارند و ارزیابی
آنها از موقعیت و جایگاه زنان مبتنی بر نظریههای نابرابری جنسیتی است.
برخی از این زنان با نظریههای مارکسیستی فعالیت خود را از دههی ۷۰ برای
برابری جنسیتی و دریافت حقوق سیاسی و اقتصادی آغاز کردهاند و اکنون نیز
بخش مهمی از این جنبش را تشکیل میدهند. گروهی دیگر در سالهای اخیر با
گرایشهای لیبرال فمینیستی از کشورهای غربی و دانشگاههای داخل کشور وارد
جامعه و بخشی از این جنبش شدهاند، و در صدد احیای هویت فردی و حقوق اساسی
پایمال شدهی زنان برآمدهاند. ارزیابی بخشی قابل ملاحظهای از این زنان
مبتنی بر نظریههای ستمگری جنسیتی است که باوردارند زنان افغانستان مورد
سوءاستفادهی مردان، و زیر سلطه و انقیاد ساختارهای اجتماعی و سیاسی
مردسالارانه قرار دارند. آنها معتقدند این ساختارها باید تعدیل شوند یا
تغییر کنند. بنابراین جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان متشکل از زنان
تحصیلکرده، روشنفکر و شهرنشین است که به نظر آنها زنان افغانستان در
موقعیت نابرابر و زیر ستم جنسیتی قرار دارند.
اصل ضدیت
تحلیل مصاحبهها نشان میدهد که جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان، سعی
دارد ساختارها و روابط قدرت را به چالش بکشد و نوع نگاه جامعه را به زنان
تغییر بدهد. این جنبش علیه قرائتهای افراطی از دین، زنستیزی و تبعیضهای
اجتماعی، خشونت علیه زنان، کلیشههای جنسیتی، سنتهای مرسوم قبیلهای و
سیطرهی فرهنگ مردسالار مبارزه میکند. فعالان جنبش زنان از قوانین وضع شده
راضیاند اما مشکل آنها عدم تطبیق قوانین و مقاومت جامعه در برابر آن است.
بنابراین در سالهای پسین اکثر کنشگران جنبش زنان افغانستان همسو و حامی
نهادهای دولتی و خواستار تطبیق قانون شدهاند. اما بر عکس در برابر سنتهای
بومی افغانستان مانند عدالت غیررسمی مبارزه کردهاند.
اصل کلیت
بسیاری از مهمترین اهدافی که فعالان جنبش دنبال میکنند، مسایل خاص زنان
است: تغییر نگاه جامعه نسبت به زنان، حقوق برابر، مشارکت فعال در تمام
عرصهها به خصوص عرصهی سیاسی و دسترسی به منابع قدرت، احترام و به رسمیت
شناختن هویت زنان، استقلال اقتصادی و رفع خشونت علیه زنان.» اینها در صدر
مطالبات اکثر فعالان این جنبش قرار دارد. کمپین ۵ میلیون رأیدهندهی زن در
انتخابات ریاست جمهوری و شورای ولایتی ۲۰۰۹، کمپین ۵۰ درصد که از سوی برخی
از فعالین زن راه اندازی شد و نیز کمپین «نامم کجاست؟» که در سال ۲۰۱۸ در
برابر کتمان هویت زنان در مراسم و آیینهای اجتماعی راه اندازی شده بود،
نمونههای بارزی از این اقدامات است. اما برخی دیگر از اهداف فعالان جنبش
زنان، مسائل عام فراجنسیتی است، اهدافی چون صلح پایدار و حاکمیت قانون که
حاکی از خواست زنان در ایجاد صلح و فرایند دولتسازی و ایفای نقشی فعال در
این دو حوزه است.
جنبش زنان در افغانستان به برخی از این مطالبات دست یافته است، مشارکت
سیاسی زنان در جامعه و حکومت نمونهی بارز آن است. همین حالا در ساختار
حکومت وحدت ملی، سه وزیر، سه سفیر، بیش از ده معینیت (معاونت وزیر)،
نمایندگی دائمی افغانستان در سازمان ملل متحد و دیگر پستهای مهم سیاسی به
زنان اختصاص داده شدهاند. همچنان اختصاص ۲۵ درصد سهمیهی کرسیهای مجلس
نمایندگان، شوراهای ولایتی و شوراهای ولسوالی و اجرای سیاست تعادل در تعداد
زن و مرد در تمام ادارات، فرصتهای زیادی را در اختیار زنان قرار داده است.
حضور گستردهی زنان در عرصهی هنر، ورزش، تعلیم و تربیت، بازار کار و در
صفوف نیروهای امنیتی از دستاوردهای دیگر جنبش زنان افغانستان در سالهای
پسین است. افزون بر این در عرصهی حقوقی، قوانین و مقررات و برنامههای عمل
ملی نیز برای حمایت از زنان، از جانب دولت، تصویب شده است. قانون منع خشونت
علیه زنان، قانون منع آزار و اذیت جنسی علیه زنان و اطفال، برنامهی عمل
ملی کنوانسیون ۱۳۲۵ سازمان ملل، نمونههای بارز این قوانیناند
به این ترتیب، جنبش زنان افغانستان پس از طالبان، یک جنبش هدفمند و دارای
اهداف نسبتاً مشخص و تعریف شده است، اهدافی از قبیل آوردن تغییر در نگاه
جامعه نسبت به زن، برابری جنسیتی، مشارکت سیاسی فعال، توانمندسازی، مصونیت
و رفع خشونتها علیه زنان است.