یک پنجره ی بیهوده
یک پنجره ی سراسیمه
و بی عاطفه
مرا به انتهای تنهایی
می رساند
وبی خوابیی ابدیم
به وحشتم می افزاید
بدون آن که
به فصل ها دستی کشیده باشم
بدون آن که
در پیراهنم گلی روییده باشد!
من در جستجوی ترانه های زخمی ام
ترانه های که
سرگردان در میان
شبنم وآفتاب اند
یا در لباس پوسیده ی برف
که رمز گل سرخ را می داند
ترانه های که
در من شناورند
زیور نعیمی |