با ابراز سپاس از استاد
دانشمند و گرامی محترم استاد نصیر مهرین که لطف کردند دو جلد کتاب با ارزش
شان را به نام های { زندگی کودکان افغانستان و راز لاله در شعر فارسی} که
خیلی عالی نوشته وبه چاپ رسیده، به برایم ارسال کردند، ازلابلایی کتاب {
راز لاله در شعر فارسی } تحقیقات و مرور ایشان به اشعار شاعران پیشین وحال
درمورد جایگاه گل بهاری قشنگ وانگیزه انتخاب این گلی بینظیر [لاله زیبا ]
در شعر بررسی عالی کردند که ساعت را مصروف خوانش این کتاب شدم واما کتاب
دومی { زندگی کودکان افغانستان} همانطور که از نامش پیداست از درد کودکان
افغان در داخل افغانستان وبیرون مرز ها وتا جبر مهاجرت کودکان رنجدیده ما
با هزاران بدبختی واقیعت های تلخ کودکان بیان گردیده، که اشک را از چشمانم
جاری ساخت .
استاد محترم نصیر مهرین . در بخشی از کتاب زندگی کودکان افغانستان چنین
نگاشته اند !
<< این کتاب در انتشارات شاهمامه در کشور هالند در ۷۲ صفحه با قطع و صحافت
زیبا به تعداد ۵۰۰ جلد با عکس های جالب و واقعی در دوبخش زیور چاپ یافته
است . که بخش اول آن وضعیت غم انگیز کودکان بوده که شامل :
قصۀ سحر گاه آن کودک
افغانستان ، دوران کودکی در آواره گی
” اودیسۀ ” مرگ
زاغه نشین ها در پاکستان
بخش دوم شامل این عناوین است :
به کودکان افغانستان بیندیشیم
چند یاد آوری ، که در این جا چند سطری از آن تقدیم تان میشود :
مطالبی را که در پایان مطالعه میکنید ، محصول تحقیق و پژوهشی از این قلم
نیست . بر گرفته هایی اند از زحمات ، تحقیقات و تا ملات چندین نهاد و چندین
تن از اشخاص پیرامون وضعیت زیستی کودکان در افغانستان .( ادامه آنرا در خود
کتاب مطالعه نمایید. )
به کودکان افغانستان بیندیشیم که شامل تآثیر عامل جنگ ، انفجار ماین ها ،
عملیات انتحاری ، حملات راکتی ، حملات ” ناتو ” یا ( سازمان پیمان آتلانتیک
شمالی )
عوامل اجتماعی و اقتصادی که شامل :
مرگ مادر ، کودکان یتیم ، بی دوایی ، کودکان معتاد ، کودکان زندانی ، کودک
ربایی ، تجاوز جنسی ، ازدواج های اجباری ،کودکان رقصنده ، کودکان نان آور ،
کودکان گدایی گر ، مشکل فراگیری درس برای کودکان ، مشکلات کودکان سکهـ و
هندو باور ، خشونت در برابر کودکان و بیماری های روانی بوده است.
کودکان مهاجر در پاکستان
کودکان مهاجر در ایران
ودر اخیر منابع و توضیحات نشر شده است .
باید به عرض برسانم که از محترم نصیر مهرین عزیز این آثار به نشر رسیده است
:
_ چرا کتاب افغانستان در مسیر تاریخ توقیف شد ؟
_ کتاب افغانستان در مسیر تاریخ و اشتباهات رشتیا
_ بوسه بر شمشیر خونین ( مجموعه ی چند نبشته )
_ در پشاور برف نمی بارد ( چند داستان کوتاه )
_ قتل های سیاسی در تاریخ افغانستان معاصر
_ دوچهره از امیر عبدالرحمان خان
_ نمونه هایی از کور سازی در تاریخ ایران و افغانستان معاصر
_ شب رفت و سحر نشد … ( گزیده ی مقالات سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی )
_ کمپنی هند شرقی و مرگ وزیر محمد اکبر خان
_ کلاهنامه ( چند نبشته پیرامون دوره ی امانی )
_ عوامل سیاسی چند همسری در تاریخ افغانستان معاصر و پیامد های آن
_ اندکی از رنج های زنان و دختران افغانستان
_ افغانستان جامعه ی رشوت زده
_ زمینه های رویش ” شاه شجاع ها ” در افغانستان
_ به کسان درد فرستنده و دوا نیز کنند !
_ ( مجموعه چند نوشته به ویژه پیرامون تروریسم در منطقه )
_ کودتای نام نهاد عبدالملک عبدالرحیم زی
_ لاله رخان سر وقد . پیرامون چند شخصیت فرهنگی اجتماعی و سیاسی .
_ دو نبشته : حفیظ الله امین در دادگاه تاریخ ، پیرامون جنرال عبدالقادر
_ سوم عقرب را دگر باره بنگریم
_ سنگ هم دلی دارد ، نبشته هایی در گستره تاریخ ، فرهنگ و سیاست
_ استفادۀ ابزاری از دین اسلام در افغانستان
_ راز لاله در شعر فارسی
در اخیر مطالعه این کتاب جالب را به دوستان وعزیزان محترم توصیه میکنم
وموفقیت های بیشتر آقای استاد مهرین عزیز را خواهانم و اینک قصۀ سحر گاه آن
کودک را انتخاب وتقدیم شما عزیزان مینمایم .
قصۀ سحرگاه آن کودک
سحرگاه خزان سال ۲۰۱۵ بود. دروازۀ اتاقی را با آهستگی باز نمودم که نیمه شب
پدر و کودک مهاجری از خویشاوندان دوست عزیزی، در آن سر بر بالین نهاده
بودند. نخست چشمم بر پدر خستۀ کودک افتاد که از بستر خواب برخاسته و در
چوکی نشسته بود. پس از آن دیدم که کودک دربستری نیست که شب گذشته در کنار
پدرش گسترده بودیم، بلکه در زیرلحاف پدر خوابیده است.
آهسته، پرسیدم که شب نخوابیدید؟ در پاسخ گفت: مسافه یی را که تا اینجا طی
نمودیم، همواره با کم خوابی و بی خوابی وبی نظمی در خواب همراه بود. اما
برای پسرم، امشب سر نهادن در بالشت غنیمت بزرگی شده است. گفتم شش ساله
خواهد بود. با تبسم درد آمیزی گفت:
نه، ۹ (نـــُــه) ساله است. بیدارش میکنم که رفتن شما به سوی کار ناوقت
نشود و ماهم برویم. . .
گفتم وقت داریم. بگذارید که چند دقیقۀ دیگر نیز بخوابد.
پدر کودک افزود: یکروز که صدها مهاجر در مسیر راه ترکیه – بلغاریا، بدون
سرپناه و دفاعی در زیر یورش باران، درخت و دیواری جست وجو می نمودیم و پسرم
نیز بیمار بود، چشمم به تخته های چوبی افتاد که روی هم افتاده بودند. با
چند تن دیگر از مهاجرانِ همراه، از آن تخته ها سرپناهی برای چند کودک آماده
نمودیم. هنوز کار ما ادامه داشت که پسرم در گوشم گفت:
پدر، من میمیرم. مرا درجایی دفن کن وخودت برو تا ترتیب آمدن مادرم وخواهرم
را بدهی. رویش را بوسیدم، گفتم: بچیم غم نخور به زودی میرسیم. . . اما در
میان راه وزن بسیار از دست داد.
***
هنگامی که با آنها به دروازۀ ایستگاه مرکزی ” ترن” (قطار) هامبورگ رسیدم،
با انبوهی از مهاجران که روزها و شب پیشتر نیز ندیده بودم، مواجه شدم. همه
سعی داشتند با استفاده قطارها وچند قطاری که بدون گرفتن پول مهاجران خسته
را به کشورهای سکندنیایی انتقال بدهند. خانواده های جلب نظر می نمود که
بیشترین ایشان جوان ومیانه سال بودند. نشانه های خستگی راه افغانستان-
ایران، یونان – ترکیه ، . . . الی آلمان در سیمای اندوهبار آنها با وضوح
حکایت از سرگردانی، راهجویی و این فریاد داشت که:
زمین سخت وآسمان بلند.
درمیان آنــها، نمیدانم نگاه های معصومانۀ کودکان هموطن بی وطن من، کدامین
سرنوشت را می جست. اما این را میدانم که جایی را آرزو داشتند تا در آغوش
خانواده آرام بگیرند. یا اینکه پدر ومادر برای ایشان گفته اند، میرویم جایی
که امنیت وامکان زنده گی وخواندن درس برای شما میسر شود.
باردیگر به عوامل مهاجرساز اندیشیدم. به از دست رفتن سرمایه های انسانی و
به آن مادر و کودکی که چند دهه پیش در مسیر راه ماسکو- آلمان، کودک را آب
برد، اما قاچاقبر مجالی برای مادرش نداد که اندک فریادی بر آورد. هنگامی که
در آلمان درخواست پناهنده گی سیاسی داد، اجازه نداشت از آن رویداد دلخراش
سخنی بگوید. زیرا سناریویی را که برای درخواست پناهنده گی در اختیارش نهاده
بودند، نباید از راه زمینی روسیه – آلمان ، خبری میداشت. پس گفت که از راه
هوایی از پاکستان به آلمان آمده ام !. اما داغ فرزند را بردل همچنان
نگهداشت.
با یک نگاه اجمالی به این رویدادها و بقیه گزارشها از حال و وضعیت کودکان،
گمانی برجای نتواند بماند که ما با چالش بزرگی در زمینۀ سرنوشت کودکان، یا
آینده سازان کشور روبرو استیم.>>
برای استاد گرامی سلامتی وموفقیت های بیشتر در گسترش همچو واقیعت های جامعه
وجستجو راه حل ان خواهانم .
|