ما گمشده گان کوچه های بی آفتابیم
گمشده در باور های پوچ
گمشده در جستجوی شکوهمندی هایی که شکوهی نداشتند
اصلن گمشده در خویش
گمشده در من های شکسته
ما یک دسته فریاد های گره خورده در زیر کفش های ناموس و افتخاریم
افتخار هایی که سر به سجده می نهادند و خواب رستم می دیدند
افتخار های پوچ
ما میراث داران پوچی گری هستیم
رهروان کوچه هایی که به مرداب می ریزند
و از مرداب آغاز می شوند
کجاست
کجاست آن که از آفتاب می گفت و دهانش بوی تاریکی می داد
بگویید بیاید
ما آفتاب اش را دوباره باور می کنیم
ما،
گمشده در تکرار های پوچ |