تقدیم به آزادگی و پاکی زنان سرزمینم!
زنان سر زمین من
می خندند بلندتر از نعره های مردان
زندگی
زنی زیبا روی ست که
رد می شود از کنار بگو مگو های پوچ
و نگاهی می اندازد به پشت سرش
و قافله ای که ریخته اند و می روند
تا ته رسوایی
زنان سرزمین من
صورت های کبود و سیاه
یا
صورت های سفید و روشن که
تو میبینی نیستند
زنان سرخ رو
و
با نگاه های روشن از بیداری به فردا چشم دوخته اند.
زنان سرزمین من
رود نیستد
که سد از نفرت بسازید برای شان
بوته نیستند
که تبر بزنید به ریشه شان
زنان سرزمین من
درخت های کهن سالِ اند که
ریشه دارند
پیچده تر از تاریخ
تابنده تر از
آفتاب
روشن تر از
ماه
زلال تر از
آب
تند تر از
طوفان های مرگبار
روانند
و
ایستاده اند
تا
تماشا کنند درخشش نور فردای
این خاک را
زنان سر زمین من
اگر بمیرند
ایستاده میرند...
10خرداد98 |