کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

هما امیری ولی

    

 
کوتاه نظری بر «های آذرشین»

 

 

زمن مپرس که گلها چی گونه میخندند
زمن مپرس بهار از چی راه می آید
زمن بپرس که بلبل چی گونه میمیرد
زمن بپرس که تندر چی گونه میبارد


شعرزیبای از شاعر فصیح سرا داکتر صبور الله سیاسنگ که درمجموعۀ "های آذرشین " گردآورده اشعاروبرگردان ها از زبان های خارجی است و به همت دوست شان نصرالله کویرجمع آوری شده است، از بخت بلند بدستم رسید .
شیرین ترین سروده های شاعرِهنرمند،نویسنده، پژوهشگر، تاریخ نگارکشورداکتر صبورالله سیاه سنگ که سرایش از کمترین هنر های شان است و با همین گزینه که از جمله سه مجموعۀ (های آذرشین ، اگربهار نیاید و پراکنده های پیوسته ) گزینه اشعار و برگردان اشعارو داستان های شان میباشد،ضمن آخرین سروده شاعر بنام"خدا حافظ "باسر آغاز دلنشینِ به جایی می‌روم اما نمیدانم کجا، این‌گونه آواره ؟
نمیدانم ، ولی شاید برای من به اینزودی شقایقها نمیخندند
و هد هد بر نمیگردد
پرستو ها شما بیهوده میخوانید
تلاش و جستجوی تان را رواق خانه پاسخ نیست
خدا را دست بردارید ازین دیوار و سقف و پشت و پهلو ها
خدا حافظ گل لاله - خداحافظ پرستو ها !


با همین ! زیبا سروده وداع شان با کشورعزیز و غمیگین تر که وداع با شعر است .کوتاه درمورد مینویسم . قصد نقد نیست که اصلن درتوانم ندارم .ودر واقع این کاردر حق شان از جانب دست اندر کاران صاحب نظرو بزرگوار به قدر کافی صورت گرفته است .اما آنچه در زمینه مینویسم بعد از اظهار سپاس گزاری و شادمانی بدست آوردن این هدیۀ ارزشمند است .که با شما تقسیم میکنم .
"بنام آنکه در هر سجده سه بار به زبان میآید"
همین جمله زیبا درج شده درآغازین برگ دل گفته‌های داکتر صبور سیاه سنگ به کتاب "های آذرشین " است که با پیش گفتار بزرگمرد شعر و ادب فارسی دری استاد واصف باختری گرامایه نمای ارزشمندی بیشتریافته است که در زمینه می فرمایند: "های آذرشین را فراچشم داریم
نوین دفتری با خشتی دیگراز بنای رزین و زرین شعر این روزگار .آذرشین فرشتۀ پاسدار آتش است ،صاعقه است و خرمنی از آتش است و نمیگذارد آتشگاه اصالت به خاموشی گراید ..."
درهای آذرشین محصولِ که شاعرش بهتر ین سالهای فصل عمر را مهمان چهاردیوارکه پلچرخی می نامیدندش بوده . شعری که در اسارت پنجره و دیوار تا بلندی های سرایش بال پرواز گشوده وفکر کنم سیاسنگ و یا هیچ هنر آفرینِ این سوژه آور قید را به آزادی عوض نمیکرد .
آینجا لحظات در شعر صدای شاعر را با هوای شیون تا آینده ها میرساند و تاریکی ها سقف و دیوار زندان را هوای بودن وامید ماندن میداد . قید نه به افسردگی و خاموشی زندان میماند ، نه به اسارت یا خاموشی و سکوت .شاعرچراغدار پشت پنجره بسته و بی سخن ترین دیوار ها سخن می‌گفته است از شعر، مبارزه ، فلسفه . متفکرانه و روشنگر
............................
من این جزیرۀ سرگردان
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذرداده ام
و تکه تکه شدن
راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد

وشعر سیاسنگ چی تحول و زایش عزیز و بلند چی تحفۀ ارزشمند برای فرهنگی وخواننده، که در گذر تاریخ لیل و نهار سرخ و خاکستری را تجربه کرده اند . و لای باروت وکشتن به رنگ خون تصویربی اعتبار طبیعت رسم نموده اند . باز زندگی از سر گرفته زیسته اند ودر تولد دوباره با نبوغ و ارزشمند تاریخ نگاشته اند.
.بلی تاریخ که اسم پژوهشگر را درخود ماندگار میدارد .
من و کتاب دستم هوای شعر را نفس میکشیم که مملوی نبوغ و حالی آزادیست محصول که هنوزبا اوراقش زندگی پر فیض تر درون سینه میزند و قلب هوس آزاد ماندن میکند
همیشه باد شیرین سرایی و بزرگ‌منشی ، قلم داکتر صبور الله سیاسنگ گرامی
شاعراین
این مجموعۀ پرسخن تابش و آفرینش در سرایش و نگارش را مدیون همراهی همسرعزیزشان میمانند که آیینه دار هر پنجره، روشنایی هرآغازوماندگاری هرموفقیت بوده است.این مَحبت با صفا به هردو عاشق جاویدانه باد
و شهکارهای آذرشین را شاعرش به اسم صفیه آذرشین چراغی برفراز ترانه ها و افسانه هایم خوانده است..
شعر

های آذرشین!
آتشباز آتشباز!
لحظه‌ یی زآتش برون آ ، یا مرا چونان خلیل با بلین مهمان آتش ساز
تا فروریزم به پشت برجهای باستان داستانم را
تا فروپاشم به گوشت راز های قفلهای آستانم را
های آتشزا !
های آذرشین
های آتشپای آتشدست!
آشیانت گر به قعر کوره های آتش است
قلب نا قلبم سرای شعله های آتشین
ور تو در آتش سرایی سوره های آذرین
بین لهیبی در نهادم میسراید ، مینوازد پرده های آتشین
های آذرشین !

های آذرشین !
های آتشکاو آتش چین !
آمیان مردمان دیدگانم چون نگه در چشم آتشخشم من بنشین
یا فرا خوانم به نزدت پای کوه طور
های آتشواره اتشنور!
تا فروخوانم برایت از نهان سوز هایم ، ساز هایم
وز نهفت سازهایم ، راز هایم را
ای آتش سا !

های آذرشین !
های آتشخوی آتشفام!
یا مرا چون نقطه ها در نام آتش ریز
یا چنان جریان آتش آ به شریانهام
های آتشگام !

های آذرشین !
های آذرگون آذرکیش!
یا صدایم کن به آتش با پر سیمرغ
یا به سان اسم اعظم شو هویدا از دل قرآن
های آتشبان !
آه آذر !
آه آذر!
آه آذرشین!

مرا نهفته غصه ها ،
مرا نگفته قصه ها
ببین مذاب کرده است










 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۳۷     سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم             جوزا    ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی     اول جون  ۲۰۱۹