گره خورده اند
در بستر
محكم
گرم
من
تو
اين همان عشق است
مي بوسد
بلند
بلند
فرو مي رود در حرارت تنم
هجوم مي آورد در مستعمره ي آغوشم
روي دو قلعه ي بيرون زده از مرمر
با پا هاي لرزان و نفس هاي بريده، بريده وتند
اين همان عشق است
با لهيب آتشین
که دامنم را شعله ور مي كند
هجوم بي محابا
و فراز و فرود انگشتانت
بي شرم بی حیا...!