زندگی از صفر آغاز نمیشود
قبل از تو یکی این نقشها را بازی کرده
باید تاج را ازسرت برداری
و بنشینی
کنار گدایی که جز سگ ولگرد
رفیقی ندارد
دیری نخواهد گذشت
که به دراز کردن دست
و فرو افگندن نگاه
عادت کنی
چنانکه ملکه یی
به لبخندهای متعارف دور لبش
چشمان درخشان و انبوه یی از آدمهای نامربوط
عادت میکند