بحثی روایتی:
ازآنجاییکه میدانید ؛ قطب شمال زمستان های طولانی و سختی دارد، تقریبا هشت
تا نه ماه زمستان است. بلی! در هوای سرد و یخبندان آن جا ، به ویٰژه
در زمستان بی اندازه سرد است و به جز خرس های قطبی و شاید یکی دو زنده جان
دیگر اگر زنده بمانند، اما یک کرم کوچک است که عشق به زندگی را به امید
پروانه شدن ( آن هم در آینده ) طور معجزه آسا به دلش زنده نگه میدارد. این
کرم کوچک قطبی که روی سطح بخملی ی بدنش تار و پودی تنیده دارد و به همین
خاطر ؛ برایش کرم پشم آلود قطبی می گویند. این کرم وقتا هوا سرد و یخبندان
می شود ، خودش را در محفظه اش فرو می برد و تمام زمستان را در آن می
خوابد و باز زمانی بهار از راه می رسد و یخ هایش باز می شود ، دوباره
از جوف یا محفظه ی پشمالود اش می خزد و از برای عشق به پروانه شدن و پرواز،
به فعالیت شروع می کند و چون عمر بهار هم کوتاه است، کرم هنوز پروانه نشده
که زمستان جانسوز دوباره از راه می رسد و کرم بیچاره زیر یک سنگی که در
امان بماند می لولد و باز به امید عشق به پرواز خودش را تا بهار آینده
امیدوار نگه میدارد و می آرامد. چاره چیست باید هشت نه ماه را بگذراند. در
آمد آمد بهار به آهستگی یخ های منجمد شده اش باز و کرم شروع می کند به
خوردن، تقویه ی بدن و ذخیره ی انٰرژی از برای تکامل و به امید این که
توانمند شود ، استحاله پیدا کند ، پروبال بکشد و پرواز نماید و
با پرواز اگر شود جفت خودش را هم پیدا نماید، اما تا به رسیدن به این آرزوی
یگانه اش باز سرمای شدید و یخبندان طبق روال معمول او را در خود اسیر و
زندانی می سازد.
آیا
فکر می کنید این روند چقدر طول می کشد؟
این روند چهارده سال طول می کشد. آخرسر در بهار پانزدهمین سال، کرم کوچک
شروع می کند به تنیدن و بازگشایی از بال و پرش و پروانه می شود. میدانید
این کرم برای زندگی آتیه اش چقدر زمان در اختیار دارد؟ فقط هفت رو؛ بلی هفت
روز برای پریدن ، جفت پیدا کردن و پروانه وار زندگی کردن. این خزنده ی
پرطاقت و شکیبا که حالا پروانه ی کوچکی بیش نیست چهارده سال شوق پریدن را
به دلش گرم نگهداشته که تا هفت رو؛ پروانه گی پیشه نماید ، اما از آن جایی
که پروانه هفت روز زندگی می کند، آن هم به گونه ی زندگی پروانه وار و یافتن
جفت مقابلش. بنابرین تک تک لحظ ها را با همه ی وجودش و اشتیاق اش زندگی می
کند چون می داند که دیگر آن جلد بخملی بیرونی و آن جوف فرو رفته را در بدن
خود ندارد.
پ.ن: زندگی اگر کوتاه و تگرار ناپذیر هم است و اگر از شنیدن مرگ در مقایسه
به امرار زندگی ، بیم و هراس داریم ؛ که داریم، مفهوم اش این است که
زندگی را دوست داریم. پس اگر چنین است باید به گونه پروانه کوچک از هر لحظه
ی پربار زندگی و طبیعت زیبا که جلوه های خواستنی اش به حیات ما رنگ و بو می
دهد در کنار همدیگر با همدلی لذت ببریم و کیف کنیم. هر چند زندگی برای
پروانه ی کوچک فقط یک امید پنداشته می شود ولی برای انسان های روی زمین، هم
امید و هم نیاز تلقی می شود. چون طبیعت که لازمه ی زندگی است، زمینه ی امید
را نیز فراهم می کند ولی زندگی ی با امید؛ بدون زندگی مشارکتی (همگانی) که
نیاز شمرده می شود ؛ مفهومی نخواهد داشت. پس اگر چنین است بیایید باهم و در
کنارهم با امید ها وآرزو های انسانی مان به زندگی ادامه بدهیم.
زندگی منتظر هیچ کس نمی ماند، پس نگذارید چای تازه دم زندگی تان به چای سرد
تبدیل شود.
|