کابل ناتهـ، Kabulnath
تپش حیات دارد لب مست باده نوشت تنش نشاط دارد دل سخت دیر جوشت چو ز ره رسم ، بگیرم به کنار خود نشانم که هزار بوسه ریزم به صفای بر و دوشت بنشین کنارم امشب که هزار قصه دارد دل تنگ ناله ریزم به هوای لب نوشت اگرم به خنده گویی که ز ناله لب فرو بند دهمت دو بوسه ء تر ، بکنم دمی خموشت به جفا اگر بریزی خون من به دست ناز ات ز کفن نوا برآرم که : حلال باد و نوشت بنوازی گر به مهر ام ز سر وفا و یاری به سریر عرش ندهم الم و غم و خروش ات لب من سبوی خالی ، بنوازش ای توانگر گهی با عتاب گاهی به دو بوسه ء خموشت به هوای چشم مستت دلم از نشاط پر زد بگذار غرقه گردم به نگاه می فروش ات همه رند و مست گردم چو نظر کنم به رویت تو صفا و زهد مپسند، ز (بهار) خرقه پوش ات
بالا
دروازهً کابل
الا
شمارهء مسلسل ۳۳۴ سال پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم حمل/ ثور ۱۳۹۸ هجری خورشیدی شانزدهم اپریل ۲۰۱۹