اشرف غنی معمولا با
ادبیات و لحن دورهی جنگ و کارزارهای انتخاباتی صحبت میکند. سخنانش جنبهی
دفاعی و کنایه دارد. در ضمن، جیغهایش باعث میشود صدایش بیشتر گوشخراش
شود. شاید پرداختن دربارهی صدای یک فرد درست نباشد، زیرا به ویژگیهای
فردیاش ربط میگیرد اما فکر میکنم اگر با لحن آرامتر صحبت کند، بهتر
خواهد بود. مردم با جیغزدن نمیترسند. رییسجمهور نیز قرار نیست بر مردم
جیغ بزند. شاید این جیغزدنها به روانشناختی شخصیتی او ارتباط بگیرد اما
این چنین برخورد با جامعه میتواند مسالهای قابل بررسی باشد. زیرا رفتار و
کردار رییسجمهور نمیتواند به بحث ویژگی فردی و شخصیتی تقلیل یابد. به
هرصورت از بحث جیغزدن اشرف غنی میگذریم. زیرا چارهای نیست، ناچار
جیغزدن جناب را تحمل کنیم.
از طرف دیگر افراد دو وبرش، جناب رییسجمهور را شرطی کردهاند؛ اگر اشرف
غنی جیغ زد، چکچک میکنند، اگر جیغ نزند، هرچه سخنی مهم نیز بگوید، چکچک
نمیکنند؛ بنابراین جناب تصور میکند که جیغزدن موجب تاثیرگذاری بر
شنوندهها میشود، زیرا شنوندهها رییسجمهور را پس از هر جیغزدن با چکچک
تشویق میکنند؛ رییسجمهور نیز بعد از هر جیغزدن سکوت میکند تا تشویق
شود.
من به عنوان یک شهروند نسبت به کرزی و هر سیاستمداری، به اشرف غنی اعتنا
دارم. اعتنای من به دلیل همسویی با اشرف غنی یا موافقت با برنامههای
سیاسی، فرهنگی و... او نیست؛ اعتناداشتن من به این دلیل استکه در
عرصههای حکومتداری موضع دارد و در تطبیق موضع خود با کسی ملاحظه و مصلحت
ندارد. هژمونی قومی در سیاست یکی از موضعهای سیاسی اشرف غنی است که از ارگ
تا کابینه و... قابل مشاهده است و هر روز بر گسترهی این هژمونی قومی
افزوده میشود.
ظاهرا معلوم میشود که اشرف غنی در سیاست بیرون از هژمونی قومی به افراد
اقوام دیگر اعتماد ندارد. بنابراین با برنامهریزی، صلاحیت وزیران اقوام
دیگر را دور میزند یا آنها را از وزارت برکنار میکند و افراد مورد اعتماد
خود را به اساس توسعهی هژمونی قومی مقرر میکند. وزیرهای هزاره از جملهی
قربانیهای این هژمونی بود که حذف شدند اما صلاحیت وزیران اقوام دیگر به
ویژه تاجیکها را بهگونههایی یا از درون ارگ یا از داخل همان وزارت، دور
زد و محدود کرد.
یک رییسجمهور این حق را دارد که کابینهی مورد اعتماد خود را بسازد اما در
صورتیکه این رییسجمهور صلاحیت و مشروعیت لازم سیاسی را داشتهباشد.
شکلگیری دولت وحدت ملی نیاز به اطلاع ندارد؛ پیش چشم همه، سر پای شد. با
وصفیکه یک رییسجمهور صلاحیت دارد که کابینهاش را بسازد اما بهتر است
مناسبات اجتماعی و سیاسی کشور را از نظر ملی درنظر بگیرد و افراد مورد
اعتمادش را با ملاحظههای ملی وارد کابینه و نهادهای دولتی بسازد.
اشرف غنی نسبتا برنامههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مشخص دارد اما کرزی و
تیماش در دو دورهی حکومتداری هیچ برنامهریزیای نداشتند. حکومتداری کرزی
بین اربابها و... تقسیم بود؛ هر کس سهم خود را داشت. از بالا به پایین این
سهمیهبندی رعایت میشد. بنابراین در یک ونیم دهه حکومتداری کرزی کمکها و
مهمتر از همه زمان و فرصت برای نهادسازی و حکومتداری به هدر رفت. من
صلاحیت ندارم که برنامههای اقتصادی و... اشرف غنی را مورد تحلیل و انتقاد
قرار بدهم؛ باید کارشناسان اقتصاد و... برنامههای حکومتداری اشرف غنی را
طبق صلاحیت علمی خود مورد بررسی و انتقاد قرار بدهند.
در این یادداشت به سیاستگذاری فرهنگی اشرف غنی میپردازم. دادههای تحلیلی
این یادداشت را به اساس دو سخنرانی اشرف غنی استوار کردهام. سخنرانیای که
در جشن نوروز در بلخ و سخنرانیای را که برای معرفی وحید عمر در ارگ انجام
داد.
سیاستگذاری فرهنگی اشرف غنی مشخص است. مشخصبودن سیاستگذاری فرهنگی به
مراتب از نامشخصبودن آن، بهتر است. برای همین مشخصبودنِ موضعهای کلان
اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اشرف غنی، باید اعتنا به موضعهای او کرد. اگر
موافق ایم حمایت کنیم، اگر مخالف ایم انتقاد کنیم، به چالش بکشیم و پیشنهاد
خود را در همان عرصه، مشخص کنیم تا جامعه بداند که ما چرا از برنامههای
اشرف غنی انتقاد داریم و نظر ما به صورت مشخص در بارهی این برنامه چیست.
در غیر آن اشرف غنی حق خواهد داشت که برنامهی خود را بهعنوان شخص اول
حکومت پیاده کند.
واقعیت این استکه افغانستان در ضمنِ داشتن اقوام متفاوت، دارای چهار قومی
نسبتا مساوی و برابر از نظر جمعیت و نفوس است. قوم پشتون، تاجیک، هزاره و
اوزبیک. از نظر زبان اکثریت زبانی و فرهنگی را فارسیزبانان تشکیل میدهند
که زبان اوزبیکی و پشتو در اقلیت قرار میگیرد. از نظر مذهب، اکثریت مذهبی
را مذهب اهل سنت تشکیل میدهد که مذهب شیعه در اقلیت است. از نظر نفوس
قومی، هیچ قومی در افغانستان بیشتر از سی درصد نیست.
از آنجاییکه قدرت سیاسی همیشه در اختیار افرادی از قوم پشتون افغانستان
بوده است؛ اکثریت فرهنگی و زبانی را که فرهنگ و ادبیات زبان فارسی است،
نمیپذیرند. طوریکه در قدرت سیاسی هژمونی قومی مطرح است، تلاش صورت
میگیرد در مناسبات زبانی و فرهنگی نیز این هژمونی صورت بگیرد و تطبیق شود.
اما مشکل اینجا استکه زبان و ادبیات فارسی واقعیت فرهنگی و مناسبات زبانی
جامعهی افغانستان را در مناسبات سیاسی، آموزشی، اقتصادی و سایر مراودات
مردمی تحت تاثیر خود دارد و گفتمان غالب فرهنگی در افغانستان و منطقه است.
بنابراین بیشتر از صد سال هرچه سیاستمداران قوم پشتون افغانستان تلاش
کردند نتوانستند این گفتمان غالب فرهنگی و زبانی را در افغانستان عقب
برانند و هژمونی فرهنگی زبان پشتو را به عنوان گفتمان غالب مطرح کنند. قوم
پشتون یکی از اقوام ایرانی است. زبان پشتو نیز یکی از زبانهای ایرانی است.
اما در بین زبانهای ایرانی این زبان جایگاهِ و پیشینهی فرهنگی زبان فارسی
را ندارد، زیرا مانند زبان کُردی، بلوچی و سایر زبانهای ایرانی زبان قومی
است نه زبان بیناقومی.
زبان پشتو طوریکه یکی از زبانهای رسمی کشور است، باید تقویت شود و باید
برای توسعهی این زبان فرهنگسازی صورت بگیرد. نیاز است زبان اوزبیکی نیز
رسمی شود و در کنار زبان فارسی و پشتو از زبانهای رسمی کشور باشد. اما
سیاستگذاریهای فرهنگی کشور نباید به طور مشخص برای تقویت یک زبان و حذف
زبان دیگر باشد. در افغانستان و منطقه، طوریکه زبان فارسی، گفتمان غالب
فرهنگی را شکل میدهد؛ بنابراین مناسبات فرهنگی و بشری نیز بنابه روایتهای
ادبی و فرهنگی این زبان در افغانستان بیشتر رواج فرهنگی دارد.
اما حکومت خلاف واقعیت فرهنگی و زبانی کشور و خلاف جامعهشناختی فرهنگی و
زبانی کشور میخواهد برنامهریزی و سیاستگذاری فرهنگی و زبانی را مدیریت
کند که این مدیریت به جایی نمیرسد اما میتواند موجب حساسیت سیاسی در سایر
مناسبات حکومتداری در افغانستان شود. اگر دربارهی عدم شکلگیری یک نظام با
ثبات سیاسی در افغانستان از نظر فرهنگی تحقیق شود، شاید دیده شود که چگونه
هژمونیسازی فرهنگی و زبانی قومی بر سیاستگذاری کلی در کشور تاثیر منفی
گذاشته و باعث شده که نظام با ثبات سیاسی شکل نگیرد و مردم افغانستان از
نظر فرهنگی به وحدت ملی نرسند.
سیاستگذاری فرهنگی و زبانی اشرف غنی این است که زبان فارسی و دری را جدا
کند. بگوید زبان فارسی زبان ایرانیان است و زبان دری زبانی در افغانستان
است. شاید بپرسید این جدایی دری و فارسی چه نفعی به هژمونیسازی فرهنگی
اشرف غنی دارد؟ زیرا زبان فارسی بنام زبان دری در جای خود است. پاسخ این
است که اشرف غنی با جدا کردن فارسی و دری به دو زبان میتواند به توسعه و
تطبیق هژمونی فرهنگی مورد نظرش بپردازد.
سالها استکه برنامهی جدایی فارسی و دری جریان دارد. نخست قرار بود که
زبان فارسی حذف شود و برنامهی فرهنگی و زبانی محمود طرزی تطبیق شود. محمود
طرزی معمولا در نوشتههای خود از زبانی بنام زبان افغانی صحبت میکند و
میگوید که زبان فارسی زبان ایرانیان است و در افغانستان وارد شده است،
باید این زبان کنار گذاشته شود و زبان افغانی که زبان نیاکان ما است، رواج
پیدا کند.
فرمانی به سال 1315 از طرف حکومت صادر شد که در مدت سه سال همهی ماموران
لشکری و کشوری مکلف به یادگیری اجباری لسان افغانی است تا در محاوره و
کتابت فقط از زبان افغانی استفاده شود. در دورهای، آموزش در معارف به زبان
پشتو سراسری شد. کتابهای مکتب به پشتو چاپ شد، در سراسر کشور توزیع شد اما
از نظر اجتماعی، فرهنگی و مناسبات منابع بشری این برنامه اقبال تطبیق
نیافت. بنابراین تصمیم به این گرفته شد که زبان پارسی دری را به نام پارسی
و دری جدا کنند. پارسی را ایرانی بدانند و دری را زبانی در افغانستان
بدانند. درحالیکه پارسی دری را به هر اسمی یاد کنیم، یک زبان است. در
لویهجرگهی 1342 تلاش صورت گرفت که تنها زبان پشتو در قانون، زبان رسمی
دولت باشد اما این اقدام مورد اعتراض جرگه قرار گرفت. قرار بر این شد زبان
پارسی نیز زبان رسمی باشد اما با این شرط که زبان فارسی و دری جدا است؛
بنابراین نام زبان فارسی در این قانون دری شد.
پرسش اینجا است چرا حکومت در قبال فرهنگ و زبان مردم کشور مدارا ندارد و
چگونه و چرا به خود حق میدهد که به زبان و فرهنگ مردم مداخله کند؟
دربارهی این پرسش ملت فکر کند!
اشرف غنی چند هژمونی فرهنگی را در کنار هم به پیش میبرد. اصولا پیشبرد و
تطبیق این هژمونیها یک هدف کلان فرهنگی را در سیاستگذاری هژمونی فرهنگی
دنبال میکند که آن سیاست کلان فرهنگی، تشکیل هویت ملی به اساس هژمونی قومی
است. اشرف غنی قانون ثبت احوال نفوس را دور زد و آن قانون را به تعلیق
درآورد برای اینکه باید در شناسنامه، هویت ملی و سیاسی شهروندان بنام
«افغان» یاد شود. درحالیکه اعتراض گسترده نسبت به «افغان» خواندهشدن همه
مردم افغانستان وجود دارد. زیرا اعتراضکنندگان به این نظرند که «افغان»
نام قوم پشتون افغانستان است.
برای اینکه اشرف غنی بتواند این هویت «افغان» را به عنوان هویت ملی
بقبولاند، نیاز است که قبل از آن از بار فرهنگی زبان فارسی و جشنهای ملی
مانند نوروز بکاهد؛ زیرا گفتمان غالب فرهنگی و معرفتی زبان فارسی و جشنهای
فرهنگی مانند نوروز میتواند از نظر فرهنگی مانع هویتسازی ملی به اساس
هژمونی قومیای شود که اشرف غنی تطبیق آن را درنظر دارد.
اشرف غنی در سخنرانی خود در بلخ نشان داد که از گفتمان فرهنگیای که در
فرهنگ مردم افغانستان پیشینه دارد از این گفتمان فرهنگی غالب هراس دارد و
میخواهد این گفتمان را کمرنگ کند. او بهعنوان رییس جمهور افغانستان در
این سخنرانی که در جشن نوروز و آغاز سال نو آنهم در بلخ ارایه شد، باید به
پیشینهی جشن نوروز، به جایگاه و پیشینهی فرهنگی بلخ در افغانستان و منطقه
میپرداخت و به پیشینهی بلخ و جشن نوروز اشاره میکرد. اما غنی از
پیشینهی فرهنگی بلخ در پیش از اسلام و جایگاه این ولایت در شکلگیری فرهنگ
آریایی، در شکلگیری دین زرتشتی و در شکلگیری جشن نوروز هیچ سخن نگفت.
در اکثر روایتها به ویژه در شاهنامه، خاستگاهِ جشن نوروز بلخ است. زیرا
جشن نوروز مصادف است با تاجپوشی و تختنشینی جمشید پادشاه بلخ و ایران آن
زمان. دین زرتشتی، کتاب اوستا و زرتشت در فرهنگ بشری، برخوردار از اعتبار
جهانی است که این هر سه رویداد نیز به بلخ ارتباط میگیرد. بلخ به این
رویدادهای بشری است که بلخ شده است و اهمیت فرهنگی و تاریخی پیدا کرده است.
جناب غنی در سخنرانی خود پیشینهی فرهنگی و تاریخی بلخ را به «شاه اولیا»
تقلیل داد و گفت اگر بلخ برکت، آبرو و عزتی دارد به حضور شاه اولیا، شیر
خدا، حضرت علی ارتباط میگیرد. اگر دقیق به فرهنگ درفش بلندکردن در جشن
نوروز در بلخ توجه شود، معلوم خواهد شد که این درفش بلندکردن به فرهنگ عرب،
به اسلام و به شاه اولیا هیچ ارتباط ندارد؛ زیرا این فرهنگ پیشا اسلام و
آریایی استکه در دورهی اسلامی بهنوعی مطابقت فرهنگی پیدا کرده است تا
حفظ شود.
اینکه اشرف غنی فقط تاکید به شاه اولیا کرد و از پیشینهی فرهنگی جشن
نوروز در بلخ و جایگاهِ بلخ در فرهنگ آریایی سخن نگفت، تصادف نبود؛ بلکه
سنجیده شده بود که به منشور فرهنگی اشرف غنی در سیاستگذاری فرهنگی ارتباط
داشت. مورد دوم در این سخنرانی این بود که اشرف غنی از سال نو نام برد اما
از جشن نوروز نام نبرد. سال نو میتواند یک رویداد طبیعی باشد اما جشن
نوروز یک مناسبت و رویداد فرهنگی است؛ بنابراین سال نو و جشن نوروز از سویی
میتوانند ازهم جدا باشند و از سویی بههم ارتباط داشتهباشند. جدایی سال
نو و جشن نوروز به عنوان رویداد طبیعی و مناسبت فرهنگی مشخص است. اگر
مناسبت فرهنگی جشن نوروز را نمیداشتیم، بازهم سال تغییر میکرد و نو میشد
اما جشن نوروز یک مناسبت فرهنگی است که مصادف با سال نو است؛ بنابراین به
این مصادفبودن با سال نو ارتباط دارد.
اینکه اشرف غنی سال نو را به مردم افغانستان تبریک گفت و جشن نوروز را به
ایران، تاجیکستان و کشورهای آسیای میانه تبریک گفت؛ این تبریکی خیلی
معنادار بود که در افغانستان سال نو شده است اما جشن نوروز از ما نیست و به
ما ارتباط نمیگیرد. جشن نوروز از ایران، تاجیکستان و... است. در حقیقت
چنین برخوردی با جشنها و فرهنگهای مردمی در افغانستان آنهم از سوی
رییسجمهور افغانستان، فرهنگستیزانه و توهینبرانگیز به مردم افغانستان
بود.
در این سخنرانی اشرف غنی تاکید به اشتراکهای تاریخی و فرهنگی با کشورهای
آسیای میانه کرد و از روابط و فرهنگ مشترک افغانستان و ایران یاد نکرد. این
برخورد نیز معنادار است. زیرا اشرف غنی منبع گفتمان غالب فرهنگی زبان و
ادبیات فارسی را در ایران میداند و به این نظر است، هرچه روابط فرهنگی بین
افغانستان و ایران وجود داشتهباشد این گفتمان توسعه و تقویت بیشتر پیدا
میکند.
جداسازی زبان فارسی دری به فارسی و دری نیز بنابه این هدف صورت میگیرد که
حکومت بتواند مرز ایجاد کند و بگوید این واژه فارسی و ایرانی است؛ این واژه
دری و افغانی است. طوریکه معمولا از طرف حکومت به چنین قضاوتهایی رو به
رو بودهایم. وزیر اطلاعات و فرهنگ دورهی کرزی، نگارستان را از نگارستان
ملی برداشت و بهجای آن گفت گالری ملی بگویید. تاکیدش این بود که نگارستان
فارسی ایرانی و کفری است؛ گالری افغانی و مسلمانی است.
درصورتیکه جناب اشرف غنی بتواند فارسی و دری را به عنوان دو زبان ازهم جدا
کند؛ آنگاه میتواند در واژهگزینی دخالت کند و بگوید که این واژه فارسی
است؛ بنابراین استفاده از واژههای فارسی تجاوز فرهنگ بیگانه است. طوریکه
معمولا این برخورد صورت میگیرد اینکه دانشگاه و... واژههای فارسی استند.
در همین روزها لوحهای «خیابان» را از خیابانهای هرات برداشتند که این
واژه فارسی است و به جای آن واژهی «سرک» را که دری است، بگذارید؛
درحالیکه «سرک» هندی است.
با فرهنگهای مردمی و با گفتمانهای غالب فرهنگی در منطقه تنها طالب و داعش
مخالف نیستند؛ بلکه هر گروهیکه قصد هژمونیهای قومی، مذهبی و ایدیولوژیک
را در منطقه دارد، مخالف است. اگر طالب و داعش میگوید جشن نوروز و...
اسلامی نیست، مخالف جشن نوروز و فرهنگهای مردمی است؛ حکومت شوروی چرا
مخالف برگزاری جشن نوروز در تاجیکستان و آسیای میانه بود؛ درحالیکه شوری
مخالف اسلام بود. این جشن که اسلامی و مذهبی نیست چرا شوری مخالف آن بود.
مخالفت شوری، داعش، طالب و هر حکومت و قدرتی با جشن نوروز برای از بین بردن
گفتمان فرهنگ غالب مردمی در کشور است؛ زیرا تا مردم کشور گفتمانهای فرهنگی
غالب داشتهباشند؛ کسانیکه قصد هژمونیسازی با هر پیشفرضی داشتهباشند،
نمیتوانند هژمونی فرهنگی مورد نظرش را تطبیق کنند.
اشرف غنی در معرفی وحید عمر بازهم سال نو را به مردم افغانستان تبریک گفت
نوروز را نه. دربارهی زبان دری در افغانستان صحبت کرد و گفت زبان دری
متعلق به افغانستان است و زبان ایرانیها پهلوی بود و... منظور رییسجمهور
بحث جداسازی فارسی و دری به دو زبان بود. اما در این سخنرانی دربارهی دری
و پهلوی بهکلی اشتباه سخن گفت که اساس علمی نداشت. در معرفی یک مشاور که
آن مشاور در روابط فرهنگی مشاور نیست چه لازم که از تاریخ زبانها صحبت
کرد؛ مهمتر از همه اگر قرار استکه رییسجمهور دربارهی موضوعی صحبت کند،
اخلاقا باید درست و دقیق صحبت کند. یک رییسجمهور، یک پادشاه، یک مسوول
اخلاقا نباید نادرست صحبت کند.
اشرف غنی در این سخنرانی تاکید کرد که از صد سالهگی استقلال افغانستان جشن
گرفته شود، بناهای روزگار امانالله خان ساخته شود، از زبان دری نیز
پاسداشت به عمل آید تا بتوانیم هویت ملی و فرهنگ ملی را تعریف کنیم و مشخص
بسازیم. ساختن بناهای دوران امانالله خان، برگزاری جشن استقلال، پاسداشت
از زبان دری باهم چه ارتباطی دارند؟ فکر میکنم به نوعی جناب رییسجمهور
میخواهد این نشانهها را بههم ربط بدهد و پروژهی فرهنگی ناتمام دروهی
امانی را که توسط محمود طرزی تدوین شد، تمام کند.
محمود طرزی از زبانی بنام زبان «افغانی» صحبت میکرد. درحالیکه زبانی به
این نام مسما نیست. منظور محمود طرزی از زبان افغانی زبان پشتو است. اما
محمود طرزی میخواست هویت افغانی را از نظر سیاسی بر همهی اقوام افغانستان
تعمیم بدهد؛ بنابراین این هویت باید زبانی بنام خود نیز داشتهباشد که زبان
افغانی باشد.
جناب اشرف غنی برای ساختن هویت سیاسی افغانی و تعمیم زبان افغانی نیاز به
محدودیت حدود زبان فارسی دارد. این محدودیت ممکن نیست درصورتیکه زبان
فارسی و دری به دو زبان جدا نشود. موقعیکه زبان دری از فارسی جدا شد؛ بسا
موارد فرهنگی نیز از این زبان برداشته میشود و بعد گفته میشود این موارد
فرهنگی و شخصیتهای فرهنگی و... متعلق به زبان و ادبیات فارسی است که به
ادبیات دری تعلق نمیگیرد. شما چرا موارد فرهنگی و... بیگانه را وارد زبان
دری میسازید.
نگرانی اشرف غنی برای ساختن هویت ملی، فرهنگ ملی و... قابل درک و قابل
اعتنا است؛ باید یک دولت و ملت، هویت سیاسی و فرهنگی خود را داشتهباشد اما
مهم این استکه این هویت ملی و فرهنگی چگونه و بر اساس کدام مولفهها شکل
بگیرد؟ برای شکلگیری هویت ملی و فرهنگ ملی باید جامعهشناختی فرهنگی،
اجتماعی و قومی افغانستان درنظر گرفته شود؛ به این اساس هویت ملی و فرهنگ
ملی شکل بگیرد.
جشن نوروز که یکی از جشنهای ملی و مردمی کشور است، مورد بیمهری قرار
میگیرد؛ رییسجمهور چگونه و با چه عناصر، فرهنگ ملی را میسازد؟ معمولا
اشرف غنی از تاریخ پنج هزار ساله سخن میگوید؛ بهتر است از ایشان بپرسیم
عناصر و نشانههای تاریخ پنج هزار ساله این کشور چیست؟ جشن نوروز که یکی از
عناصر فرهنگی پنج هزار سالهی مردم این سرزمین است، حکومت از آن یاد
نمیکند؛ رییسجمهور میخواهد بهنوعی وانمود کند که جشن نوروز به ما تعلق
ندارد، متعلق به فرهنگ ایرانی، تاجیکستانی و... است. از تبریکگفتنش مشخص
بود که چه منظور دارد.
زبان فارسی و عناصر فرهنگی و معرفتی زبان فارسی از مهمترین عناصر فرهنگی
مردم افغانستان است؛ موقعیکه بخواهیم زبان و ادبیات فارسی و عناصر فرهنگی
و معرفتی این زبان را بیگانه قلمداد کنیم و زبانی تازه بنام زبان دری تاسیس
کنیم تا با این نامگذاری بار ادبی و فرهنگی زبان فارسی را از دوش این زبان
برداریم. با دری خواندن زبان فارسی میخواهیم زبان فارسی را از عناصر
فرهنگی یک هزارساله تهی کنیم و نام آن را دری بگذاریم.
این گونه برخوردهای فرهنگی فکر نکنم به جایی برسد؛ اگر میرسید در این صد
سال میرسید. بنابراین بهتر است با تشخیص عناصر فرهنگی مردم افغانستان،
هویت ملی و هویت فرهنگی شکل بگیرد؛ هر گونه برخورد سیاسی و ایدیولوژیک که
به اساس هژمونیسازی فرهنگ قومی برای ساختن هویت ملی و فرهنگ ملی صورت
بگیرد، نتیجهای مطلوب نخواهد داشت.
بهتر این استکه هویت ملی و فرهنگ ملی بنابه واقعیتهای متکثر فرهنگی
افغانستان شکل بگیرد. زبان، ادبیات و فرهنگ پشتو در هویت و فرهنگ ملی
جایگاهِ خود را داشته باشد؛ زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ تاجیک و هزاره
جایگاهِ خود را داشتهباشد؛ زبان و فرهنگ ازوبیک جایگاه خود را
داشتهباشد؛ همینطور زبان و فرهنگ هر قوم در افغانستان در شکلگیری هویت
ملی و فرهنگ ملی جایگاهِ خود را داشتهباشند.
معنا ندارد که زبان فارسی را به دو زبان یعنی به فارسی و دری جدا کنیم، جشن
نوروز و سایر مناسبت فرهنگی را کنار بگذاریم تا به اساس یک هژمونی فرهنگ
قومی، هویت ملی و فرهنگ ملی را بسازیم. اینگونه برخورد نتیجه نداده و
نتیجه نخواهد داد. هویت ملی و فرهنگ ملی به مرمت، ترمیم و وحدت نیاز دارد
نه به کنارگذاشتن و حذفکردن.
هویت ملی و فرهنگ ملی را باید به اساس نظریهی فرهنگشناسی و جامعهشناسی
مدرن ملی بسازیم که استوار بر نظریهی «وحدت در کثرت» است. در روزگار معاصر
باید دولت-ملت ساخت نه ملت-دولت. دولت-ملتها دارای اقوام و فرهنگهای
متفاوت است اما ملت-دولتها به اساس فرهنگ یک ملیت و قوم ساخته میشود،
زیرا فرهنگ یک قوم و ملیت مقدم بر دولتسازی است؛ درحالیکه در نظریهی
سیاسی دولت-ملت پیشفرض براین استکه دولت دارای اقوام، گروهها و صنفهای
متفاوت اجتماعی و فرهنگی است، باید با درنظرگیری همهی این تفاوتها در
دولت، ملت سیاسی، هویت ملی و فرهنگ ملی را ساخت.
پیشنهاد این استکه جناب اشرف غنی نباید در ساختن هویت ملی و فرهنگ ملی
بازهم مانند نظامهای قبلی رفتار کند و تجربههای ناگام را تکرار کند. بهتر
این است در ساختن هویت ملی و فرهنگ ملی هرگونه حسرت و نوستالژیای قومی و...
کنار گذاشته شود و بنابه دریافتهای جامعهشناسی، مردمشناسی و فرهنگشناسی
معاصر به ساختن هویت ملی و فرهنگ ملی پرداخته شود تا وحدت ملی مردم
افغانستان تامین شود.
|