کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

محمد اکرام بسیم

    

 
در محضرِ «در غیبت»

 

 

«در غیبت» نام مجموعه‌ی شعری‌ست از یعقوب یسنا که از سوی موسسه‌ی انتشارات مقصودی کابل، در 133 صفحه به چاپ رسیده‌است.
یعقوب یسنا از شاعران خوبی‌است که در حوزه‌ی شعر، نثر و تحقیق در زمینه‌ی ادبیات صاحب آثار ارزشمندی‌ست. در شعر شگرد دارد و سروده‌هایش شاخص و استوار است. در افغانستان که شعر سپید هنوز هم با وصف تجربه‌های فراوان، جایگاهش را نیافته و به حد لازم شناخته نشده‌است، یسنا در زمره‌ی شاعران انگشت‌شماری‌ست که سپید را خوب می‌شناسد و کارش را بلد است. این قدرت و قوت شاعر، مرا، که منتقد نیستم هم، برآن وا داشت تا از کنار مجموعه‌ی شعری اخیرش تنها با خواندن نگذرم و حتی‌المقدور برجستگی‌ها و احتمالا بعضی کاستی‌های شعر او بررسی کنم، تا شاید کوره‌راهی برای رهگذران ادب نموده شود و با سرزمین شعرش آشناتر شوند.
شعر سپید اگرچه از وزن عروضی بهره‌ای نمی‌برد ولی در عوض هم‌آهنگی واژه‌ها و جملات در تقابل با هم و در پیوند با مولفه‌های درونی، فرمی به نوشته می‌دهد که آن را از نثر و نثرِ شاعرانه متمایز می‌سازد.
ارتباطِ موضوع و درونمایه‌‌ی اشعار با مناسبت‌های جاری در جهانِ واقع، تبازر شادی‌ها و رنج‌های انسانِ امروزی، و همچنین مناسبت فرم و محتوا نقش عمده‌ای در آفرینش شعر سپید دارند. هم‌زمان با موارد ذکرشده توجه به وجود «آنِ» شاعرانه، تصاویر بدیع و بکر، حساسیت به مسائل اجتماعی و زندگی انسانِ معاصر به دور از احساساتی‌نویسی و بیانِ اندرزگونه بر استحکام آثار می‌افزاید.
شعر یسنا شعری خاص‌پسند است ولی تا اندازه‌ای عام‌فهم. این «تا اندازه‌ای» بر می‌گردد به قطعه‌هایی که زبان آن به محاوره نزدیک شده و یا به صورت نسبی سطرهایی موزون در آن به چشم می‌خورد. بعداً مثال‌هایی را ذکر خواهم کرد.
از سوی دیگر من شعرِ سپید یعقوب یسنا را شعری-تا حدِ زیادی- شاملویی یافتم. شاید به خاطر زبان نسبتاً فخیم، استفاده از مقوله‌های آرکائیک، تکرار، تضاد، تعقیدِ لفظی، موزون‌بودنِ پراکنده‌ی برخی از سطرها، وجود مفاهیم و نمادهای اسطوره‌ای مانند خدایان، نیکان، ادیان، نواده‌گان و از این قبیل که مخصوص شاملو و شعر شاملویی‌ست.

در زیر به برخی از نکات یادشده زیر عناوینی پرداخته می‌شود.
1- پیوند درونمایه با واقعیت‌های جاری
یسنا در محیط و کشوری زندگی می‌کند که پر از جنگ، اختناق، تبعیض و خشم است. این پدیده‌ها حتی بر شعرهای عاشقانه‌ی شاعر هم سایه‌ افگنده‌اند: از وسط‌های روز/از وسط‌های شب/پیکرِ مرده‌ی پدرِ من و تو/برنخواهد خاست،/دست به سرها مان نخواهد کشید/روی‌ها مان را نخواهد بوسید./چشم به راهی هیچ مرده‌ای نمیتوان بود/تا دفن مان کند! (صفحه‌ی 35)
در رویایش کودکی را می‌بیند که با گرفتن چاکلیتی، لبخندی شیرین بر لبانش می‌نشیند، کودکی که نیست: به یاد می‌آرد مرد/نیمه‌روزی/که چشمه را ترک کرد/کودکی‌اش گم شد./سنگریزه پرتاب میکند،/کودکی باز ظاهر شود./نشان میدهد چاکلیتی... (صفحه‌ی 42)
از آدمی می‌گوید که گیج و گم شده‌است در تنهایی، تبعیض، ارتجاع، در خلا:او سرنوشتِ خویش را/اگر در خلا ندید/در خلا نیت کرد/که این خلا/هر از گاهی/با صداهای انفجار/پرُ. (صفحه‌ی 53)
یکی از درگیری‌های امروزی و واقعیت‌های زندگی جاری، غرق شدن آدم‌ها در سطح است؛ در مناسبت‌های سطحی و پدیده‌هایی که فاقد هرگونه ارزشِ معنوی استند. در اشعار «در غیبت» کم نیستند سروده‌هایی که چه به صورت تلویحی و چه مستقیم به این موارد اشاره دارند: مسیرش می‌پیچد به شهر/می‌شنود! فروشِ خوشبختی:/قطره‌های تنگ‌کننده‌ی واژن/بزرگ‌کننده‌ی ذکر./رو برمیگرداند به تنهایی‌اش:/بشر چقدر بالغ شدهاست! (صفحه‌ی 61)
2- انسانِ معاصر
شاعرِ امروزی زمانی می‌تواند به سرایشِ شعر امروزی دست یازد که موقعیت زمانی و مکانیِ خویش را دریافته و بر پدیده‌ها و عناصری که مربوط به این زمان و مکان است اشراف داشته باشد. زمان تشبیهِ صورت معشوق به ماه گذشته است، دیگر مجنونِ عاشق سر به بیابان نمی‌گذارد و در عوض با معشوق مثلا چت می‌کند. در واقع تمام تشبیه‌ها، استعاره‌ها، عاطفه و تخیل باید در همین نگاهِ و اشیاء کنونی پیاده شوند. با آوردن مسایل اجتماعی و مشکلات انسان‌ها در شعر، اثری جدید خلق نمی‌شود بلکه این تجدد بایستی در سطح زبان هم تبارز پیدا کند، به این شعر نگاه کنید: معنای شادمانی/مصروفیت در گیم‌های یکنفره./معنای عشق/چت‌کردنِ آیدی‌ها:/احساس‌ها ترجمه/عاطفه‌ها ترجمه./ترجمانِ گوگل/نمی‌دانست انسان جانور است!(صفحه‌ی 46)
یا در این شعر تشبیه‌هایی بدیع و جالب وجود دارد که مشبه‌به‌ها در عین ماشینی بودن، پیوند شان با زندگی انسانِ معاصر عمیق و عجین است: رویت آفتابِ تابستانِ قریه/چشم‌هات کمره‌های مخفی....../برای توصیفِ کمر/چشمِ چند عکاسِ حرفه‌ای پورن دات کام لازم/چیزی حتما از آب درمی‌آید/شبیه‌ی دخترخاله‌ی پست‌مدرن/نومیدی نیست درکار(صفحه‌ها‌ی 89 و 90)
همان‌گونه که در آغازِ این یادداشت هم تذکر رفت، متاسفانه شعر سپید آن‌گونه که باید و شاید-حتی در بین اهالی ادبیات- در افغانستان شناخته نشده‌است. اغلب شاعران این حوزه بر این گمان‌اند که اگر نثری را تقطیع و یا تنها اجزای جمله‌های آن را پیش و پیش کنند شعر سپیدی تولید کرده‌اند. این دغدغه در شعر یسنا به این صورت لباس شعر بر تن می‌کند:کاش مثلِ چند شاعرِ کابل/در شعرهایم/پیاله و قهوه و چای و میز و سیگرت‌دانی/بهم می‌خوردند/تا افقی/عمودی شعر/مدرن می‌شد (صفحه‌های 94 و 95)
از این دست اشعار که تجربه‌های انسان معاصر را تبارز می‌دهند در مجموعه‌ی «در غیبت» کم نیستند که ذکر همه، در این مقال نمی‌گنجد.
3- پیوند با تفکر فلسفی
چه در آثار شعرا و نویسنده‌گان متقدمی همچون سنایی، مولانا، سعدی، حافظ و محمد غزالی و چه در سروده‌ها و نوشته‌های شاعران تاثیرگزار و برجسته‌ی معاصر، فلسفه و نگاهِ فلسفی به انسان، معبود و طبیعت وجود داشته است. در مورد شعر و ادبیات جهان نیز این مسئله صادق است.
در اشعار یسنا و البته شعرهای همین مجموعه‌ی مورد بحث ما «در غیبت» نیز در بسیاری موارد این نگاهِ فلسفی به چشم می‌خورد. نگاهی که حکایت از مطالعه‌ی گسترده‌، جهان‌بینی وسیع و هستی‌شناسی شاعر دارد. از این حیث اشعارِ شاعر ما، حداقل در حوزه‌ی ادبی افغانستان، خیلی خاص و منحصر به فرد است. نگاهی دارد که اندیشه‌ی عمیقی را حامل است.
شعر ‌«در ماقبل» از همین دست است.
در بندِ نخست این شعر، ماهیت هستیِ ماقبلِ انسان را چنین به تصویر می‌کشد:
«جهان » افتاده بود/در فروزشِ افتاده‌گی/افتاده‌گی می‌افتاد بر افتاده‌گی؛/هیچ چیز در آغاز نبود/در پایان نبود،/نه آدم/نه فعل/نه واژه.
به نظر می‌رسد این تعریفِ ماهیتِ هستیِ ماقبل انسان، رنگ‌گرفته از تیوری «بیگ بنگ» و از آن پیشتر اشاره‌ای از قرآن‌کریم است که می‌فرماید «و هی دخان» یعنی جهان دود بود. دودی که نشانه‌ی نیستی‌ست.
نقل قولی‌ست از دکارت که می‌گوید «من می‌اندیشم، پس هستم» که البته باز این نگاه در فلسفه‌ی اسلامی نیز قبلا وجود داشته است: من به تجربه‌ی روحی می‌پردازم، من معرفت را می‌چشم، پس هستم «محمد غزالی»
در بند دوم شعر مذکور، تلویحا ً به رویکردهای فلسفی بالا اشاره دارد:
جهان این گونه نمی‌اندیشید/«من» می‌اندیشید،/من نه اندیشه می‌ا‌ندیشید/تا امکانِ شبیهی هیچ،/«هیچ» دیواری ناپیدا/دَور اندیشه/اندیشه دَور من/من دَور جهان/جهان دَور من.
در ادامه و در بندهای پایانی، با اومانیسمی شاملویی، انسان را در تقابل با جهان قرار می‌دهد و در واقع انسان را خودِ جهان می‌پندارد. این تقابل را با تشبیهی مضمر و بازگشت به بند نخست شعر نمود می‌بخشد:
مرد نه واژه‌ی مرد/در ژرفای تنگنا/آب می‌شود/فرو می‌ریزد در فروزش/فرو میریزد در افتاده‌گی./آنگاه آغازی نیست/پایانی نیست/بیهوده‌گی خفته در وسط؛/مهم نیست!/کجا/کنار کِی/می‌میری.
4- امکان ارتباط‌پذیر و تکثر بین مردم
به صورت عموم ذایقه‌ی مخاطبِ عام در جغرافیای زبان فارسی و علی‌الخصوص افغانستان، شعر کلاسیک را خوش می‌پسندد و به نحوی مانوس با شعر موزون است. خیلی نادر اند کسانی که شعری سپیدی از حفظ باشند و جایی بخوانند.
شعر یسنا، که شعری‌ست زبانی و هنری، با وجود برخی از شگردها، امکانِ ارتباط‌پذیر و تکثر بین مردم را محتمل می‌سازد. شگردهایی همچون، درونمایه‌ی اجتماعی، موسیقی کلام، موزونیِ متفرقه و در مواردی گویش عامیانه:
انسانی‌که زاده شد/نه چندان گریست/نه چندان خندید/روزها زیر باران رفت/شبها در دلِ تاریکی/سیگار روشن کرد،/چشم به‌راه‌ی کامل‌شدنِ ماه/زیر آسمان ایستاد.../عبادت نکرد/از یخنِ هیچکس نگرفت/حتا از یخنِ خود،/تقصیر نداشت. (صفحه‌ی 85)
من که از «شعر جهان»/تنها «شعر» را دانسته‌ام/وَ «جهان» اش را/یک حرفِ قلمبه کردم خیال/نه مانند لبِ قلمبه، که آخیییی! (صفحه‌ی 98)


5- موسیقی کلام
موسیقی در شعر کلاسیک فارسی ناشی از وزن، قافیه، ردیف و برخی آرایه‌های ادبی‌ست، اما در شعر سپید که بهره‌ای از وزن عروضی نمی‌برد بیشتر موسیقی معنوی و گاهی کناری‌ست که به آن آهنگ می‌بخشد.
در شعر یسنا تلفیقی از این انواع موسیقی به چشم می‌خورد. او در کنار این که با ایجاد هماهنگیِ معنوی بین اجزای شعر و شیوه‌ی نگارش ویژه‌ی شعر سپید؛ اعم از مکث‌ها، پلکانی‌‌نویسی و تقطیع به‌جا و به موقع سطرها، تکرار و استفاده از مصوت‌های بلند، شعرش را آهنگین می‌کند از مختصاتِ موسیقیِ شعر کلاسیک نیز غافل نیست. همین اعتدال موجب می‌شود تا طیف گسترده‌تری از مخاطبان با شعرش ارتباط برقرار کنند.
برخی از این عوامل ایجادکننده‌ی موسیقی با چند مثال.
الف: استفاده از مصوت‌های بلند
کاربرد زیاد مصوت‌های بلند در شعر سپید تا حدی نبود وزن را جبران می‌کند و به شعر آهنگ می‌بخشد. اگر این کاربرد در همراهی متقابل با محتوا قرار گرفته و ایجاد فرم کند که دیگر نورعلی‌نور است.
اضطراب این سو/گریزگاه این سو/پناهگاه این سوی جهان،/که دست‌ها به بازی می‌رفتند./نَفَس‌ها شاخه‌های نوبُر/که از شش‌ها تا گلو/می‌کشیدند سر. (صفحه‌ی 15)
مصوت‌های بلندِ « آ، ای، او» موسیقی خاصی به لحاظِ آوایی به شعر بخشیده‌اند. هم‌زمان تکرار «آه» در گریزگاه و پناه‌گاه، حسرتی را تداعی می‌کند که در سرتاسر شعر سایه افگنده‌ و این قضیه صورت شعر را با محتوا پیوند زده است.
ب: تکرار
تکرار نیز از جمله‌ی عوامل بالقوه‌ی ایجاد موسیقی در شعر یسنا است. تکرار صامت‌ها، شامل حروف یکسان و یا حروفی که در زبان فارسی غالبا از یک مخرج ادا می‌شوند، تکرار مصوت‌ها که در بالا تذکریافت و تکرار جملات و تکرار در قالب تتابع اضافات و عطف.
علاقه‌ی شاعر به تکرار به حدی‌ست که حتی نام کتاب، عنوان‌های چهار بخش آن و نام تمامی شعرها با «در» آغاز می‌شود.


• تکرار صامت
ها! ای مردِ بلندِ سپیدگیسو/تو دلبسته‌ی معبدِ خورشیدی/که خورشیدش را بردند/وَ زرتشت‌اش را کشتند./همیشه از آن سوی- از غربت-/تفسیر می‌شوی/در پرنده‌ای که زنگِ زنده‌گی را می‌زند/در بیشه‌ی تشویش. (صفحه‌ی 70)
تکرار «ز»، «س» و«ش» موسیقی عالی‌یی به سخن بخشیده‌است. ضمن این، این صامت‌ها به نحوی صدای آتش را تداعی می‌کنند که با خورشید و زرتشت تناسب دارد. همین‌گونه:
وَ زنی در بازیی ناتمام/زل زده زل زده/از استخوان‌هایش/ساز پازل./مردی عادت می‌کند/به عشقِ هر زل در ساز پازل.

• تکرار جملات
تکرار جملات ضمن این‌که محورِ عمودیِ شعر را محکم می‌کند در ایجاد موسیقی نقش به‌سزایی دارد.
تکرار جملات هم در شعر یعقوب یسنا بسامد بالایی دارد. در بعضی اشعار این جملات یکسان و در برخی با مختصر تغییری، تکرار می‌شوند.
جمله‌ی «زنی در آستانه» در شعر «در آستانه» سه بار و هر بار در شروع یکی از بندها آمده‌است.
«زنی که سیگار می‌کشید» دو بار در شعر «در فقدان»
«در سکوت این سنگ» و «عجب این سنگ» در شعر «در نارساییِ دنیا»...
و موارد زیادی از این قبیل.
• تکرار (تتابع اضافات و عطف)
تتابع اضافات:
ماه/زیباییِ بلندِ ناتمامِ یک زن (صفحه‌ی 77)
سنگ فرزندِ جنونِ ما بود/در قداستِ بلندِ یک روایت/می‌کشید قد
عطف:
اگر غزل‌سرا بودم/با عروض و وزن و قافیه و ردیف/موزونت می‌کردم/‌با سنان و ناوک و تیر و کمان و خنجر/اندازهات میگرفتم



ج: وجود برخی از ویژه‌گی‌های شعر قدیم
همان‌گونه که در آغاز بحث موسیقی کلام هم اشاره شد، شعر سنتی فارسی را با استفاده از وزن، قافیه و ردیف و برخی آرایه‌های ادبی موسیقی بخشیده‌اند. وجود برخی از این ویژه‌گی در اشعار مجموعه‌ی در غیبت چشم‌گیر است.
• وزن عروضی
در اشعارِ این مجموعه به صورت متفرقه با سطرهایی بر می‌خوریم که موزون است. شاعر خواسته یاناخواسته کلامش موزون شده‌است. این قضیه البته از ویژه‌گی‌های شعر شاملو و فروغ نیز است.
نگاهی می‌کنیم به شعر «در پریدن از سایه» که اکثر سطرها دارای وزن‌های خاصی‌اند.
در امتداد زمان (مفاعلن فعلن)
نیمه‌روزان (فاعلاتن)
مردی‌که می‌خواست (مفعول فعلن)
افتاد در افتادهگی‌های زمان. (مستفعلن مستفعلن مستفعلن)
بین سایه و خودش. (فاعلات فاعلات)
گذشته بود. (مفاعلن)
هنوز دیر. (مفاعلن)
مانده در نیمه‌راه! (فاعلن، فاعلات)
که یکروزِ سردِ زمستان (فعولن فعولن فعولن)
کنارِ بخاری (فعولن فعولن)
در هجوم خاطرات، (فاعلاتن فاعلات)
خندهای کنارِ لبهایش ... (فعلاتن مفاعلن فعلن...)
شاید مضحک! (مفعولن فع)
به خود خندید (مفاعیلن...)
قدم زنان در جا (مفاعلن فعلن)
انگشتهایش را (مستفعلن فعلن)
بار بار شمرد: (فاعلات فعل)
مهندسان (مفاعلن)
نام عصر را (فاعلات فع)
عصرِ ساختمانهای آسمان‌خراش. (فاعلات فاعلات فاعلات فع) البته بایک سکته‌ی ملیح
همان‌طور که ملاحظه می‌شود در یک شعر سپید، فقط یک شعر، این همه سطر موزون داریم.
در شعر دیگری می‌گوید: «می‌رفت به سوی نرسیدن در خویش» که همان وزن رباعی فارسی‌ست؛ لاحول ولا قوة الا بالله.

• قافیه
جملات هم‌قافیه هم در شعر یسنا کم نیستند:
از کنار درختان که می‌گذشت/پیشاپیشِ او/زنانِ زردپوش/تابوتِ برگ بر دوش...
گنجشکان رمیده از درخت/در پروازهای کوتاه و ناقرار/جیک‌جیک جیک‌جیک/درپی سوراخهای مرموز دیوار.
مرد/با تکیه به آخرین درختِ باغ،/سیگاری کرد دود./چه «انتظاریی»/ تکرار می‌شد در او،/معلوم نبود
(صفحه‌های 119 و 120)
و یا:
مردک!/شعورِ تو مشکوک/داعشِ راه‌گم‌شده از کرکوک/گم‌شو از اینجا بی‌جوک/بانو!/قهر را بگذار بر دریچه/نرسد روی لبانت آلوچه/مردک!/تو حور می‌خواهی/«خاطرت تخت/از جهان/که ببندی رخت/دیگر نداری بخت »/بانو!/زبانت عسل/از مزه اول...مردک!/سر از زبان کشیدی،/زبان بریدنی/سخن نگفتنی.../مردک!/زبانت چلپاسه/دیگه نکو تلواسه! (صفحه‌های 103،104 و 105)
البته بعضی جاها برخی کلمات صرفن به خاطر قافیه آمده‌اند که البته این طیف خیلی اندک اند، مثل همین «بی‌جوک» جز برای قافیه، دیگر چه نقشی دارد در شعر بالا!؟
بر علاوه‌ی موارد که بیان شد، جملات دارای ردیف و بعضی خصوصیات دیگر شعر کلاسیک، همچون صنعت‌های عکس و تبدیل و جناس نیز در اشعار «در غیبت» دیده می‌شوند که از آوردن مثال می‌گذریم.

6- فعال‌سازی «دَورِ هرمنوتیکی» در مخاطب
همان‌گونه که در آغاز این یادداشت هم ذکر شد، یعقوب یسنا در کنار شعر، کتاب‌های خوبی در زمینه‌ی نقد ادبی و تحقیق در حوزه‌ی ادبیات نیز نوشته‌است.
از آن میان کتاب‌‌هایی همچون «خوانشِ متن» و «دانایی‌های ممکنِ متن»، همان‌گونه از نام شان پیداست در زمینه‌ی نقد ادبی‌ست. فعالیت و نوشتن در این حوزه، پای اصطلاحات و مفاهیم آن را به شعرِ شاعر نیز کشیده‌است. استفاده از مفاهیمی مانندِ تفسیر، تأویل، زیبایی‌شناسی، نشانه‌گذاری، دال و مدلول و غیره، در اشعار «در غیبت» بسامد بسیار بالایی دارند. از این منظر، فهم برخی از اشعار یسنا، نوعی دَورِ هرمنوتیکی را در مخاطب فعال می‌کند. دَوری بین متن و مولف یا از اثر به نویسنده و بالعکس
یعنی برای رسیدن به مفهوم نسبیِ متن، می‌طلبد که مخاطب با زمینه‌ی کار و زندگیِ شاعر، کماکان آشنایی داشته باشد و به همین‌گونه خودِ ساختارِ متن، پنجره‌ای برای شناختِ مؤلف آن گشوده است. حضور مفاهیم نقد ادبیِ مدرن در اشعار یسنا به مخاطب نشان می‌دهد که یسنا کسی‌ست که در حوزه‌ی نقد ادبی مطالعه کرده و صاحب آثاری‌ست.

7- بعضی نکات ویرایشی
یکی از راه‌حل‌های مشکلات خوانش، به خصوص خوانشِ شعر، رعایت اصول نوشتاری‌ست. این ضرورت در شعر سپید به مراتب بیشتر احساس می‌شود. مجموعه‌ی «در غیبت» آراسته به نوشتار خوب و خواناست. در خیلی از جاها اعراب‌گذاری، خوانش را راحت ساخته‌است.
اما یک اِشکال در سرتاسر این مجموعه تکرار شده‌ و آن قرار دادن «ی» در انتهای واژه‌ها و ترکیب‌هایی‌ست که به «ها»ی ملفوظ ختم می‌شوند.
می‌دانیم که در پایان کلمه‌ای که به «ها»ی غیرملفوظ ختم می‌شود، در حالت اضافه (مضاف و مضاف‌الیه یا موصوف و صفت) «ی» میانجی قرار می‌دهیم. مثلاً «خانه‌ی امن» و یا «بیشه‌ی شیران».
اما به دنبال واژه‌هایی که با «ها»ی ملفوظ ختم می‌شوند نمی‌شود «ی» میانجی را قرارداد و در عوض می‌شود کسره گذاشت، البته در صورتی که امکان غلط‌خوانی وجود داشته باشد، وگرنه به همین کسره هم نیازی نیست. مثلاً جمله‌ی «او شبیهِ ماه ‌است» را نمی‌توان «او شبیه‌ی ماه است» نوشت و این غلط است.
در مجموعه‌ی «در غبت» در ختم تمام واژه‌های مختوم به «ها»ی ملفوط، در حالت ربط را «ی» میانجی گذشته‌اند. واژه‌هایی مثل تهِ، راهِ، اندوهِ، تهیگاهِ، شبیهِ و انبوهِ، به صورت ته‌ی، راه‌ی، اندوه‌ی، تهیگاه‌ی، شبیه‌ی و اندوه‌ی نوشته شده‌اند که به نظرِ نگارنده، صحیح نیست.
چند موردِ اشکالات تایپی نیز در این مجموعه به چشم می‌خورد. مثلاً در جایی، تیمُّم به اشتباه تمیم نوشته شده است.
سخن آخر
شعر یسنا شعری‌ست با ساختاری استوار و محکم، فرمی خوب، زبانی، هنری، معناگرا و مملو از موسیقی و حلاوت. جنبه‌های سوریال آن بر جنبه‌های واقعی می‌چربد و در تعداد اندکی از اشعار؛ شاید در دو سه شعر به مکان زندگی شاعر، به صورت مستقیم اشاره شده است، اما از محتوا و درونمایه‌ی اشعار می‌توان به «جا»یی رسید. در یک کلام، شعر یسنا در میان اشعار سپیدسرایان هم‌نسل او بسیار برجسته و شاخص است.
برای این شاعر کوشا، متعهد و پرکار طول عمر و موفقیت‌هایی روزافزون آرزو می‌کنم.

محمداکرام بسیم، هرات، ۲۹ اسفندماه ۱۳۹۷



 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۳۳       سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم             حمل    ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی       اول اپریل  ۲۰۱۹