جامه چرکین ها مسلح انتظار
تا بهاران را برند بر روی دار
کرگسان آسمان در رقص خون
نغمه ی شادی بر لب ها کنون
« نرم نرمک میرسد اینک بهار»
وای بر این روزگار
وای برین چشمه ها ودشت ها
وای بر این دانه ها و سبزه ها
وای براینغنچه های نیمه باز
وای بر لبخند های دختران
وای بر نسل که از بند زمان
تازه از زنجیر گشته در امان
وای بر این جاملبریز از شراب
دخترم گرچهدر آن روزگار
جامه ی رنگیننمی پوشی به کام
باده ی رنگین نمی بینی به جام
نقل وسبزه در میان سفره نیست
جامت از آنمی که می بایدتهی است
ای دریغ از تواگر چون گل نرفصی با نسیم
ای دریغ از تواگر مستت نسازد آفتاب
ای دریغ از تواگرکامی نگیری از بهار
ای دریغ از تواگر ننمایی قیام
گرنکوبی شیشه ی غم را یه سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ