کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

زهرا اسرافیل

    

 
رنگ‌ها روزنه‌ای برای جذب مخاطبان فراموش شده!
 

 

 

 

مجموعه داستان های کوتاه با نام "رنگها"  نوشته ی خاتول مهمند که شامل ۱۱ داستان کوتاه است . از نخستین تجربه های  او در عرصه ی داستان نویسی به شمار می رود. در داستان اول این مجموعه زیر عنوان سفر رنگها روایت ساده از زندگی دو مرد مهاجر است  با دو دنیای جداگانه ، که  تجربه ی مشترکی از جنگ ، مهاجرت و زندگی در سرزمین دیگری دارند. اما این داستان با فضای کاملا بومی شروع می شود که خاطرات  دور محمد شخصیت داستان است.در نخستین سطرها ، ساده نویسی داستان و موفق بودن درترسیم  فضای بومی که برای مخاطب افغانستانی اشنا است و می تواند به سادگی ارتباط مقاوم با فضای داستان ایجاد کند. تلاش نویسنده بی حاصل نیست . اما کمی که پیش می رویم فضا تغییر می کند واز تونی مرد سیاه پوست، دوست و هم اتاقی او حرف به میان می آید. از دیالوگها  و همچنان پا درمیانی راوی، مخاطب با زندگی و سرنوشت هر دو اشنا می شود. در این آشنایی مخاطب با شخصیت های داخل داستان، کوشش های نویسنده برای پیام دادن و رسالتمند واقع شدن با شعارهای تونی و باز تاب او در ذهن مخاطب که : "مردانه وار باش ، این تو هستی که قلم زندگی ات را به دست داری " تجلی می کند، اما این تلاش انقدر عمدی است که گاه تصنوعی و شعار زنده به نظر می رسد.

اما در مجموعه ی رنگها به زن و موضوع جنسیت چگونه پرداخته شده است ؟!

 در داستان  اول زن نقش کمرنگی دارد که پایش به وسیله ی مردی که شخصیت اول است ،به داستان کشیده شده  است .  تکه هایی ازهم  گسیخته که حتی تصویر صورت او برای مخاطب نامعلوم است . نامی ندارد و تنها با نام فرزند مذکر او یعنی ستار خطاب می شود . زن داستان تصویر و نام مشخصی ندارد . او در زندگی مرد وجود دارد اما  گنگ و نامعلوم است . تنها زمانی که مرد به گذشته اش فکر می کند و یا دلتنگ می شود زن به تصویر می اید در واقع زن  تصویری است که در ذهن مرد نقش بسته و ازان بازتاب داده می شود. تا این جا مخاطبی که با نگاه جنسیتی داستان را دنبال می کند . با یک اسطکاک روبرو می شود که در ذهن نشان دهنده ی ادبیات کلیشه ای مرد محور را متبلور می سازد . اما این کمرنگی زن در نخستین داستان می تواند به صورت عمدی  باشد از انجا که داستان های این مجوعه کاملا روایت ریالیستی از زندگی شخصیت هایش بدون هیچ پیچیدیگی ارائه می شود  . می تواند این کمرنگ بودن نقش زن نیزدر داستان  بازتاب دهنده ی نقش اجتماعی زنان در خصوصی ترین حوزه ها هم باشد . زنانی که هستند و بار زندگی را دوشا دوش مردان متحمل می شوند اما هیچ گاهی دیده نمی شوند.

در دومین داستان این مجموعه "انتحاری" نیز از فضای حمام شروع می شود. و  خواننده ی داستان  همپای صابر (قهرمان داستان) همراه با لذت و ارامش از فضای گرم حمام وبوی خوب  شوینده ها به گذشته های دور می رود و خاطرات مهاجرت ، برگشتن به سایر اتفاقات را مرور میکند. در این داستان دوباره شخصیت ها مردان هستند. و زن نیز این بار به هیئت مادری  وارد داستان می شود که هیچ مشخصه ی خاصی ندارد.زن  مادر بیمار صابر است . صابر پسر جوان جسور و پاک سرشتی است که برای حل مشکلات اقتصادی زندگی و بهبود مادربیمارش  حاضر است تن به هر کاری دهد و در نهایت با پذیرش انجام عمل انتحاری در ازای پول برای مادرش با مخالفین همکار می شود.اما در اخیر داستان با دیدن بعضی از واقعیت های زندگی هموطنانش نظرش تغییر می کند و با انفجار خود و مرد همراهش مانع از قربانی شدن مردم در نقطه ی مورد نظر می شود.

در این داستان نویسنده با اگاهی اندکش از چگونگی تربیت افراد انتحار کننده عدم تفکیک انتحاریان و مخالفان عقیدتی از ناگزیرشدگان اقتصادی دست به خلق داستانی زده است که نمی تواند با مخاطب رابطه ی منطقی و احساسی برقرار کند.اما کوشش او به عنوان تجربه های اول قابل درنگ است که او می کوشد تا موضوعات اجتماعی را به تصویر بکشد.

در داستان سوم به عنوان "برویویک را دوست دارم " فضا کاملا فرق می کند و دارای رنگ بوی بومی نست و داستان در کشوری مدرن روایت  می گردد ولی تمام اتفاقات داستان در ساختمان مدرسه ای است . که نورتن به عنوان یک معلم کار می کند. نورتن یک مهاجر افغانستانی است که به تازگی موفق شده شغل رسمی برای خود دست و پا کند. در این جا سه شخصیت با سه ایدولوژی ظهور می کند . نورتن یک انسان مذهبی با پیشینه ی مهاجرت و رادولف مدیر مدرسه و یک آتئیست (انسان گرا) است و اندرستن نیز فرد نژاد پرست است . در این داستان با توجه به شخصیت های تحصیل کرده و هر کدام با جهان بینی خاص دست بازی برای نویسنده است تا نگاه خود را به این سه جهان بینی به تصویر بکشد.دوباره در این داستان قهرمان که دارای جنسیت زن هست . نقش کلیشه ای دارد . زن جوانی است که با وجود شرایط سخت مهاجرت توانسته شغل معمولی را برگزیند. دارای ایدولوژی دینی است وسعی می کند با وجود برخورد های تبعیض امیزبرخی از همکارانش  خود را به محیط جدید شغلی وقف دهد. اما برخوردی که صورت می گیرد سبب می شود اصل هرکسی بازگو شود و ادامه ی ماجرا ... در اینجا شخصیت اول یعنی نورتن سعی دارد تا دینی که به ان معتقد است را با اوردن امار یک میلیاردی پیروانش وتفکیک مسلمان از تروریست با تلاش مغمومانه ای تعریف و توجیع کند. رادولف اتئیست با احترام به کرامت انسانی و اصل شمردن انسان نگاه بالاتری به موضوع انسانیت دارد اندرسن جوان نژاد پرست و بریویک در اخر داستان توبیخ می شود و شغلش را از دست می دهد. تا اینجا با نگاه کوتاهی که بر3 داستان و محتوای ان داشتیم . نویسنده مدام در حال معتقد کردن مخاطب برای پاداش و جزا از اعمال خوب و بد است خیر و شر در این داستان ها حرف اول را می زند شاید همین نگاه به موضوع سبب شده تا مخاطب با مجموعه از خوب ها و بد ها روبرو شود .

از داستان پنجم فضای داستان ها کمی تغییر می کند و در داستان پنجم "برای تو می نوازم " محور داستان روی موضوع اختلافات زوج جوانی است .رامین  استاد موسیقی دان مشهوری با یکی از شاگردانش که استعداد و توانا در یادگیری موسیقی است  به نام روبینا ازدواج کرده است . اما به دلیل داشتن خصوصیاتی از قبیل تنگ نظری کمبود اعتماد به نفس  و داشتن نگاه سنتی مرد سالار مدام در تلاش است تا همسر جوان و با استعداد خود را از موسیقی دور نگه دارد . و با ایجاد یک زندگی مرفه سعی دارد تا او را مانند یک کالای مصرفی تا ورطه ی سقوط پیش ببرد و اتفاقاتی سبب می شود که انها از هم جدا شوند اما این جدایی به موفقیت زندگی هنری زن می انجامد . هر چند این موفقیت با همان نگاه رسالتمندانه ی نویسنده برای مخاطب عام زیبا و دلنشین واقع می شود و در جای جای ان همدلی مخاطب زن و مرد را با روبینا  بر می انگیزد. اما در این داستان علی رقم موفقیت زن و ارودن جمله ی " تقدیم به زنانی که شکار همچون حوادث می گردند" از زبان روبینا،  باز هم تکرار کلیشه ای نقش زن به چشم می خورد . موفقیت زن در این داستان با همراهی مردی است که نگاه پدرانه به او دارد واستاد موسیقی اوست که یکی از دستانش  را از دست داده است و می خواهد استعداد خارق العاده ی روبینا  را در موسیقی پرورش داده و توانایی خود را نیز در این عرصه با پرورش استعداد او به نمایش بگذارد. در حالی که عامل شکست زندگی مشترک او علاوه بر رفتار مردسالار شوهر، زنان نیز دخیل این ماجرا هستند و زنان زیادی در این رابطه می کوشند تا  روبینا را با شکست مواجه کنند. مثلا خانم برادر شوهر او، زن حسود و تنگ نظری است که مدام با تشویق کردن او به سمت جادو و تعویذ و همچنان بازگوکردن گذشته ی رامین با دختری دیگربه نیت تخریب ذهنیت نازنین ازهمسرش ، سعی در ویرانی رابطه ی انها دارد. و دخترانی که با رامین به رغم متاهل بودن رابطه می گیرند .تصویری از زن ضد زن ارائه می کند. همه و همه نشان دهنده ی این است که نویسنده برخورد جنسیتیی با شخصیت ها نداردو متاثر از ارزش های کلیشه ای جامعه است  و مشخصا به دنبال ایجاد یک تصویر روشن و متفاوت از زن نیست. هر چند صورت این موضوع با واقعیت اجتماعی ممکن یکی باشد اما نویسنده ای که در پنج داستان قبلی و حتی در همین داستان سعی برتفکیک ارزشهای خوب و بد و نگاه دوبعدی خیر و شر دارد ومی کوشد تا مخاطب با جنبه های اخلاقی (اخلاق مطلوب نویسنده ) درگیر شود . می توان گفت : تا اینجا (تا داستان هفتم ) نویسنده از کنار موضوع " جنیسیت " بسیار بی تفاوت می گذرد .

هر چند در داستان ششم "بازیچه ی شکسته " و " شب قوس " داستان هشتم، نویسنده می کوشد تا در این داستان ها چهره ی مغشوش  ۹ داستان دیگر را کمی صیغل دهد . و از دریچه ی دیگری به موضوع زن نگاه کند. اما نویسنده در این کار چقدر موفق بوده است ؟!

داستان ششم به نام "بازیچه ی شکسته" از قویترین داستان های این مجموعه محسوب می شود. در این داستان ، راوی شخص اولی است که گذشته ی خود را تعریف می کند و در تمام مدت روایت  از خویش ،  مخاطب نمی تواند جایگاه "اکنون" راوی را کشف کند. شیرین  دختر جوان و خوش سیمایی است که درنوجوانی مادر و پدر خود را در جنگ طالبان از دست داده است .و در خانه ی کاکایش زندگی می کند. زن کاکایش که زن بد طینت و زشت خویی است به وساطت یک دلال او را به عقد نکاح مرد پیری در می اورد . و صبح عروسی مرد برای همسر جوان و پاک دامن خود تهمت ناپاکی می زند و به او می گوید:« تو را چنین میان مردم  خطاب می کنم. تا سالها نوکر من و مادرم باشی و ...» .

و شیرین با انچه روبرو است تصویر تلخ سالها زندگی و بدبختی و کنیزی در خانه ی مردی است که حتی توان مقاربت جنسی خود را در اثر کهولت سن از دست داده است. اما آنچه که تمام ذهنیت داستان را از تمام قصه بر هم می زند و تصویر جدیدی خلق می کند . جمله ی بسیار کوتاهی است که داستان نیز با همان جمله ختم می شود که نازنین می گوید : " اکنون آزادم"

اگرچه در این داستان نیز عامل بدبختی شیرین یک زن که نه چندین زن است که به طمع پول حاظر به فروش او می شوند و زن کاکای زشت سیرتی که بر کاکایش حکم می راند . اما با این هم نشان دادن پیروزی و عصیان شیرین با بیان یک جمله کوتاه انقدر زیبا است که وزنه ی پیروزی شیرین رابیشتر از کفه ی دیگر می کند.   

و در داستان" شب قوس " نیز خاتول به خوبی توانسته است . از فضای سطح متوسط جامعه با دغدغه های اجتماعی خودش بیرون شود وسرنوشت زن تنها فقیر و بی کسی را که  با از دست دادن همسر یعنی منبع در امد خانواده  از همه سو رانده می شود . به قلم در بیاورد . زنی که همسرش را از دست داده است در جامعه ای که اکثر کارها دستی ،سخت و مردانه محسوب می شود او نه سواد و سرمایه ای دارد و نه کسی حاضر است از او حمایت کند. او که خانه و سرپناهی ندارد همراه طفل شیرخوارش در یک شب سرد زمستانی به خانه ها ی در بسته مراجعه می کند و همه او را از خود می راند و با هزار امید به در خانه ی خدا یعنی مسجد می رود و ان در را نیز بسته می یابد و در همان زمان متوجه می شود فرزندش در اثر سرما و گرسنگی جان سپرده و فردای ان روز زمانی که همه از خانه ها ی گرم خود برای عبادت معبود می روند متوجه می شوند زنی از سرما و گرسنگی جان سپرده است . این داستان که اشاره ی مستقیم و عمیقی به موضوع جنسیت ،فقر و اجتماع دارد . زنی را به تصویر می کشد که هم نقش مادری دارد . و هم در معرض خطر اسیب های دیگر اجتماعی قرار دارد .برای این گونه زنانی که مرد  خانواده را از دست می دهند.هیچ گونه نهاد حمایتی از این زنان در جامعه وجود ندارد . زنانی که نه سوادی دارند و نه تخصصی و حیات انها بسته مردان خانواده است.زنانی که در جامعه و بازار اقتصاد مردانه در مقابل تمام سختی ها  تنها می مانند و این زنان محصول جامعه ی تک جنستی محسوب می شود .

اما در داستان  سپیده ی خونین ، گلهای خشکبار ،پیوند ابدی  دوباره فضا همان فضای داستان های قبلی با قصه ی دیگری است که حتی نقش زن و مرد نیز کلیشه ای نوشته است . تا جایی که در داستان اخر باز هم زن داستان، زن سبک سر ، دهن بین و احمقی است که به خاطر حرفهای خواهر خوانده اش یعنی دوست صمیمی خود که از شوهرش جداشده و به ظریفه احساس حسادت می کند . می خواهد از شوهر فهمیده و مهربان خود جدا شود. و در مدت 6 ماه جدایی از همسر و فرزند خوردسالش به عشق واقعی او نسبت به خود پی می برد . و این عشق با خریدن هدیه های تولد ، خواهش دست پخت حلوا از ظریفه و چشم پوشی از سبک سری های او تجلی می کند. و تنها پیامی که به مخاطب زن و مرد در هنگام خواندن القا می شود 1بزرگواری جنس مرد.2 مصرفی بودن زنان و نقش های مرد خوب و زن بد است .

اما نباید در این مجموعه از کارهای خوبی که در امر داستان نویسی صورت گرفته نیز چشم پوشید. در این مجموعه  نویسنده با تلاش رسالت باری نسبت به امر زبان عامیانه و حفظ فرهنگ بومی در متن می کوشد تا قصه هایش را از دل جامعه ی خود انتخاب کند. گاه با نثر ساده و دلکش دست مخاطب را می گیرد و به کارآگاه رنگ ریزی می برد و از زبان پیرمرد رنگ ریز حرفها و سخنانی را به قلم جاری می سازد، و از انجا با مخاطب همپا می شود در اتاق زنانه مراسم شیرنی خوری می رود و خواننده ی داستانش را مجبور می کند  تا در کنار شخصیت های داستانش همدلی داشته باشد .

داستان های کوتاه و ساده ای که نظیر شخصیت هایش را در جامعه کم نیست برای همین تلنگر محکمی است بر روزمرگی های ما تا اطراف مان ببینیم و قضاوت سختی بر زن کنار خیابان و دختری فرار کرده و مردی که تا مرز فروریزی پیش رفته است نکنیم.

زبان گفتار عامیانه ی دری در رنگها

در این مجموعه با کلمات اختصار شده ی زیادی مواجه می شویم که در زبان دری روزمره استفاده می شود و یکی از دلایلی که برای مخاطبان عام مقبول می افتد همین استفاده ی اگاهانه از زبان گفتار در نوشتار به صورت زبان شخصیت های قصه به طور مثال: یگان چاشت (بعضی از روزها هنگام ظهر ) به ترات  پتنوس نان را می بردم (مستقیم ،صریح ،زود ظرف غذا... )جل (پارچه /پالان) تک و دوـ به معنای شتاب و امادگی ،لب و لنجک ـ کنایه از تغییر حالت چهره و گرفتن حالتی . جل و پوستک ته در سرک گزلک می کنم  یعنی اسباب و وسایلت را در بیرون می اندازم و ....

خاتول مهمند با دانستن این نکته که این نگارش ممکن است انتقادهایی را بر او وارد سازد باز هم  با ظرافت تمام و تنها در مواردی که شخص در زمان اکنون قصه است و حرف می زند . و در این صحبت ها انقدر زبان نرم و روزمره می شود که گویا شخصیت های داستان از طریق کلمات حرف می زنند. کاری که نویسندگانی چون سیمین دانشور ، جلال آل احمد و صادق چوبگ برای ورود و مکتوب کردن زبان عامیانه ی مقطعی از زمان  بویسله ی  شخصیت   داستان هایش می کند . بانو مهمند نیز می کوشد تا  به وسیله ی زبان نه تنها نشان دهنده زمان داستانهایش باشد بلکه نشان دهنده ی طبقه و سطح اجتماعی  شخصیت ها نیز از طریق زبان گفتار انها باشد.

مثلا در داستان رنگها مرد از طبقه ی سطح پایین طبقه ی متوسط است که نگاه سنتی دارد و همسرش را نیز مدام مادر ستار صدا می زند . در حالی که در پیوند ابدی که زوج از سطح بالای طبقه ی متوسط  انتخاب شده است . زبان گفتار تغییر می کند. در انجا مرد همسرش را بانامش ظریفه جان و یا اهمسر زیبایم صدا می زند. و حتی با  توصیف چیدمان خانه نیز می توان حدس است که از چه طبقه ای هستند . یعنی با نو خاتول به زیبایی توانسته است .با تفکیک زبان طبقه ی اجتماعی مخاطبان را بیشتر با این تنوع زبان گفتار جامعه اشنا کند. 

رنگها و ارتباط با مخاطب

در مجموعه ی رنگها با توجه به اینکه این کتاب از تجربه های اول بانو خاتول به شمار می رود . و سالهای دوری مهاجرت نویسنده  نیز در کاستی هایی که ممکن درایجاد فضا و منطق داستانی  مخاطب با ان مواجه شود. بی تاثیر نیست . گرچه این مجموعه برای مخاطب جدی داستان های زبان پارسی زیاد دلکش نباشد. اما برای مخاطبان عام و مخصوصا برای سنین پایین تر بسیار زیبا ساده و قابل فهم است .  وجود چنین نویسندگانی که توانایی تولید ادبی را دارند با کمی تامل و  نگاه عمیق و رسالتمند در امر نگارش و آفرینش  حیطه ی داستان نویسی نه تنها خوب بلکه نیاز زمانی جامعه ی ما است . کسانی که استعداد جذب مخاطبان عام را برای علاقمند ساختن به خوانش و آشتی با فرهنگ مطالعه و خوانش کتاب دارند.

بانو خاتول با خلق نخستین اثر خود در عرصه ی داستان نویسی امید تازه ای  در دنیای نویسندگی است تا بتواند برای مخاطبانی بنویسد که فراموش گشتگان از دید نویسندگان و فرهنگیان فعلی ما است . مخاطبانی که با همان سواد اندک خود هم  می توانند بخوانند و با دنیای داستان و شخصیت های خلق شده ی ذهن نویسندگانش رابطه ایجاد کنند.

متاسفانه در این چند دهه کار جدی روی فرهنگ کتاب خوانی از سوی وزارت اطلاعات فرهنگ صورت نگرفته و حتی کتاب های درسی معارف نیز خود با نواقص دستور زبان ، املا و نگارش مواجه است . در چنین شرایطی  کارشناسی روی تفکیک اثار نویسندگان و تولید ادبی با توجه به سطح سواد و سن مخاطبان می تواند برای گسترش فرهنگ مطالعه و کتاب خوانی ماثر واقع شود. که در این صورت وجود نویسدنگانی چون خاتول که قلمشان قدرت جذب مخاطبان عام را دارند یک نیاز مبرم در جامعه ی نویسندگان و فرهنگیان محسوب می شود .

زهرا اسرافیل

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۲۵۸           سال  یــــــــــــازدهم                 دلو/حوت      ۱۳۹۴     هجری  خورشیدی      ۱۶ فبوری   ۲۰۱۶