هویت جمعی یک امر تاریخی است که در بستر زمان و متاثر از شرایط زیستی و
جغرافیای سیاسی یک سرزمین شکل می گیرد. هویت جمعی با واحد های مهمی چون
خانواده، قبیله و قوم تعریف می شود. در نظام های سنتی، این واحد ها عمیقا
به هم گره خورده و به صورت یک واحد هویت ساز عمل می کند. به عنوان مثال
خانواده محل تمرین عادت ها و رسوم قبیله و قبیله جایگاه ترویج و استحکام
ارزش ها و منافع قومی است. فردی که در دایره ی ارزش های سنتی زندگی می کند
حتی در خلوتگاه خود نیز نمی تواند کاملا تنها و "خودش" باشد و رفتار و
کردارش حتی در محیط های فردی نماینده و نمایشگر ارزش های جمعی و قبیله ای
اوست. به همین دلیل می توان گفت که در نظام سنتی قوم محور فرد اصلا وجود
خارجی ندارد و تنها چیزی که وجود قاطع و همیشگی دارد قوم و قبیله است.
از آنجایی که "قوم" و ارزش های وابسته به آن کاملا به دنیای سنت تعلق دارد،
با فروپاشی ارزش های سنتی و آمدن و مستقر شدن تدریجی ارزش های مدرن، قوم
نیز قدرت سیاسی و هویت سازی خود را از دست داده و بخش عمده ای از اقتدار آن
به واحد های زیر مجموعه ی آن تفویض شده است. در جوامع نیمه سنتی اقتدار
قبیله و خانواده جای قدرت سنتی قوم را گرفته است و در اجتماعات کاملا مدرن،
فرد و فرد گرایی جایگاه و اقتدار سیاسی و اجتماعی "خانواده" را از آن خود
کرده است.
افغانستان کشوری است که از یک سو عمیقا در سایه ی سنت و ارزش های پیشا
مدرنیته زندگی می کند و از سوی دیگر گویا دستی از غیب بیرون شده و این کشور
را در میانه ی تحولات جهان مدرن پرتاپ کرده است. از یک سو فیئودالیزم
همچنان شکل ساختار اصلی نظام اجتماعی این کشور را تشکیل می دهد. در همه ی
قریه ها و دهات هنوز زمین حرف اول زندگی است و به همین دلیل خان و ارباب
همچنان خان و ارباب است و بر سر و سرنوشت جامعه حاکم. از سوی دیگر جهان
اطراف این کشور همه به نوعی دیگرگون شده و نسیم مدرنیزم دل و دماغ ساکنان
آن سرزمین ها را تازه کرده است. بسیاری از تعبیر ها و سخنان تازه به بازار
سیاست و اجتماع افغانستان نیز وارد شده است. مثلا همین دموکراسی و حق رای
فردی را در نظر بگیرید. حق فردی در تضاد کامل با ارزش های سنتی و قوم محور
قرار دارد. در نظام های سنتی کسی که حق رای دارد خان و کلان قوم است و
دیگران باید رای او را با دل باز و چشمان بسته بپذیرند و به آن همانند رای
خودشان عمل کنند. واقعیت اینست که جامعه ی سنتی فقط یک خود دارد و آن خان و
کلان قبیله است و دیگران سایه های هویت او به حساب می آیند. "خود" شدن یکی
از پدیده های دنیای مدرن است و به معنای قد علم کردن در برابر "خود جمعی"
است.
دموکراسی وارداتی به یکباره فرصت توجه به ارزش های فردی را در افغانستان
فراهم کرده است. "من" شدن به معنای جدا کردن هویت سایه ای خود از زیر سلطه
ی جابرانه هویت قومی و مستقل کردن آن به حساب می آید. من شدن به معنای جدا
شدن از هویت جمعی و اعلام استقلال در برابر حاکمیت بلا منازعه ی جمعی و
ایجاد سرزمین خود مختار فردی است. هر چند ارزش های سنتی همچنان از اقتدار
قوم و قبیله حمایت می کند و اسباب ترویج نهاد های جمعی را فراهم می سازد
اما فضای تازه ی سیاسی و آمدن نسیم مدرنیزم امکان فرد گرایی را نیز میسر
کرده است.
در جهان مدرن "ملت" جای قوم را گرفته است و منشاء اصلی هویت جمعی به حساب
می آید. ملت مفهومی است که بر پایه ی ارزش های جغرافیایی تعریف می شود و به
عنوان منبع مشروع هویت سازی یک سرزمین عمل می کند. بر خلاف قوم که قاتل
فردگرایی است، ملت همه ی فرصت های لازم برای مستقل بودن فرد و فرد گرایی را
برای اعضا و اجزای خود فراهم می کند.
هم زمان با فراگیر شدن فرد گرایی در افغانستان، دل کندن از سنت های قوم
محورو اندیشدن به تاسیس ملتی به نام ملت افغان از واقعیت های جدی و جاری
جامعه ی امروز ما به حساب می اید. قوم گرایی هرچند هنوز از قدرت کافی و
سرنوشت ساز در جامعه ی ما برخوردار است اما این ساختار سنتی هر روزه در حال
از دست دادن موقعیت و اقتدار خویش به نفع مفهوم تازه ای به نام "ملت" است.
گویا نسل جوان افغانستان با شتاب وصف ناپذیری به سمت "من" شدن گام بر می
دارند. این جریان پر توان من شدن همچنان که به متلاشی شدن "قوم گرایی" می
انجامد، نهاد جمعی تازه ای را به نام "ملت" تاسیس می کند. به نظر می رسد که
تقدیر به نفع تاسیس ملت در افغانستان رقم خورده و پایان اقتدار تمامیت
خواهانه و جابرانه قوم در این سرزمین به پایان خود نزدیک شده است.
|