کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

پروفیسر عنایت الله شهرانی

بلومنگتن- اندیانا

    

 
یادی از خاطرات روانشاد عبدالصبور غفوری

درکتاب(سرنشینان کشتی مرگ یازندانیان قلعۀ ارگ)

 

 


شادروان عبدالصبور غفوری

 

خاطره نویسی هایی که بروی حقیقت ذکرگردد، واقعاً پرارزش می باشند. بیشتر ازدهسال میگذردکه خاطرات جنت مکان عبدالصبور غفوری، از محبوسین سیاسی راجناب عبدالقیوم غفوری چاپ وبه دسترس مردم قرارداده اند. نوشتۀ مرحوم غفوری که همه ازروی شواهد وچشمدیدهای خودش میباشد، توسط نویسندۀ مقتدر واز شخصیتهای برازنده وبرجستۀ افغانستان استاد نصیرمهرین به اهتمام رسیده است.
استاد نصیمهرین ازآن شخصیتهای بزرگ وطن است که بخودی خود، یک گوشۀ بسیار مهم تاریخ وطن را بامقالات و کتابهای زیاد به رشتۀ تحریر درآورده وجنایات وخیانات انکارناپذیر حکام متأخر را برملا ساخته است.
مرحوم عبدالصبور غفوری، درمیان همۀ محبوسین سیاسی، متوجه گذاشتن یک یادگارعمده شده بود، که باید ازکارکردهای حکومات وقت به بازماندگان گذاشته میشد. او بامیرزا مهدی خان چنداولی، منشی شاه امان الله خان هم اتاق درمحبس بود وباخانوادۀ محترم چرخی ها روزهاوشبها را درزندان سپری نموده است، وازشهادت هر کدام وازقتل محمدنادرشاه خان گفته ها دارد.
من نخواستم دربارۀ کتاب مرحوم غفوری نقد بنویسم، بدون تردید یک شهکاراست وآن شهکار را استاد مهرین رنگ خاصی بخشیده است. درینجا فقط چند نقل کوتاه ازآن کتاب ارزنده رامی آورم، تا خوانندگان بدانند که مردم افغانستان بعداز دوران امیرعبدالرحمن خان تاکنون درچه حالی قراردارند وجمله غرق خون میباشند:
(مشکل اینست که این جراحی بدون بیهوش کردن اجرا میشود، مجروح در زیرعملیات داکتر خودبخود بیهوش میشود.) (ص۲۸۵)، (وضع پریشان وچهره های زرد وموهای ژولیدۀ محبوسین هربینندۀ تازه وارد زندان رامیترساند. ازاتاق های کشته شدگان بوی مرگ در دهلیزها به مشام میرسد، اشتهای خوردن نان برای هیچ محبوس باقی نمانده است...)

(جلاد های فخری زیاد بود، اول پدرعبدالخالق وماماو کاکای اورا پیش چشم اوغرغره کردند. عبدالخالق هیچ بطرف شان ندید، هرقدر که همرای برچه اورا چکه کردند وگفتند پدرت راتماشاکن، مامایت راببین، کاکایت راسیل کن، عبدالخالق چشم خودرا اززمین بالانکرد.) (دربارۀ قتل عبدالخالق خان قاتل محمدنادرشاه خان)، [سیدشریف خان یاور وچندنفر ازمنصبداران سمت جنوبی همرای خود چاقوهای تیزکماندار آورده بودند، سیدشریف خان انگشت دست راست او (عبدالخالق خان هزاره) راکه همرای آن فیرکرده بود برید، ویکنفر چشم راست اوراکه همرای آن نشان گرفته بو، همرای چاقو ازکاسه خانه بیرون کرد، ویکنفر جاجی بینی اوراهمرای چاقو برید، یکنفر دیگر هردوکوش اورا برید. خون مثل جوی از وجوداو (عبدالخالق) جاری شد ومثل یک گنجشک جرجر میکرد، وسپاهی گاردشاهی با برچه های خود اورا پاره پاره کردند وبه شکل یک پارچۀ گوشت خون آلود درخون شورمی خوردتا آخر کم کم جان داد. مرده هارا سربه سردر جر انداختند، بعد بالای شان خاک انداختند.](ص۲۷۷)

[دیدم مامور سراج الدین ازاعدام محکومین مرگ فراغت یافته... و تنبور راگرفته تنبور میزند (این شخص مامورمحبس است که همه نقل هارا درپیش چشم مشاهده کرده است واینک تنبورمی نوازد)، گفتم: محمدولی خان(منظورشاه محمدولیخان دروازی وکیل امان الله خان) درجملۀ این نفرهاکشته شد؟ گفت بلی، گفتم جسدآنهاچه شد؟ گفت جسدوکیل صاحب را یکنفراز نوکرهای او وجسدفقیراحمد را پدر ریش سفیدش وجسد مهدی خان رایکتعداد ازخویشان اوبردند. جسدغلام جیلانی خان وشیراحمدخان رادرپهلوی قبرغلام نبی خان دریک گوشۀ خانۀ شان در اندرابی دفن کردند.] (ص ۲۴۵)
[خوف مرگ همه را فراگرفته است، از در ودیوارزندان ارگ مرگ می بارد، اتاقهای کشته شدگان راقفل کرده اند... قراراظهارمامور یک تعداد دیگرهم کشته میشوند، درهراتاق حلوا پخته شده وبه ارواح مقتولین فاتحه کردند.] (۲۴۵)
 
خوانندگان گرامی شمابخوانید کتاب (زندانی خاطرات) جنت مکان استاد محمدهاشم زمانی را، و بخوانید سه کتاب خاطرات شخصیت محترم جناب خالدصدیق چرخی را، وبدانیدکه مامردم افغانستان از یک صدوپنجاه سال به اینطرف خون میخوریم وهمه بدبخت بودیم و هستیم، وخداوند برحال ما رحم فرماید. آمین.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۲۵۸           سال  یــــــــــــازدهم                 دلو/حوت      ۱۳۹۴     هجری  خورشیدی      ۱۶ فبوری   ۲۰۱۶