در
کشورهایی که نظام حکومتی در آنها تمامیت خواه است عموما نهادهای وابسته
رسمی و مهمتر از آن نهادهای وابسته غیررسمی، سعی دارند با بیانی امیدوارانه
این موضوع را به مردم حقنه کنند که در کشورشان، مشکل غیرقابل حلی وجود
ندارد و همه چیز با آرامش در حال پیشرفت است. اما میبینیم که در نقطه
مقابل، توده مردم به چیز دیگری اعتقاد دارند و اصولا بهم ریختگی نظام
اقتصادی- سیاسی و مسائل مربوط به آن را تبدیل به قصههای شبانه فامیلی خود
کردهاند که با تب و تاب برای یکدیگر تعریف میکنند.
چطور میشود که در نظام نشانهشناختی یک کشور چنین شکاف عمیقی بین رمزگان
حکومتی و رمزگان مردمی به وجود میآید؟ آیا مقامات حکومت زبان مردم را
نمیفهمند یا اینکه سعی میکنند با تبلیغ رمزگان خود جامعه را به سوی
گفتمانی هدایت کنند که معتقد است کشور در ساحل امن و آسایش به سر میبرد؟
با مطالعه متنهای موجود از سخنرانیهای مقامات ارشد برخی کشورها به راحتی
میتواند دریافت که رمزگانهای نشانهای آنها با رمزگان نشانهای بسیاری از
مردمشان تفاوت دارد و بین این دو فاصله زیادی افتاده است. هرچقدر این جدایی
و فاصله رمزگان زیاد باشد شاهد عدم تطبیق این دو حوزه در درک و دریافت
معانی یکدیگر هستیم. حال هرچقدر دستگاه تبلیغاتی حکومتی با اتکا به
رسانههای خود به مردم القاء کند که همه چیز آرام است و تشتتی در نظام
اقتصادی و سیاسی دیده نمیشود و بازار به هیچ وجه دچار تنش نیست و در توصیف
معترضان نیز آنها را عدهای سودجو و اوباش بنامد چیزی عوض نخواهد شد، چرا
که این رمزگان اغراق شده در تعارض با آنچیزی قرار دارد که مردم به طور عینی
با آن مواجه هستند و کاملا باورش دارند و آن را رمزگان واقعی جامعه
میدانند.
نشانهشناسان در اینجا دوگونه هنجار را از یکدیگر جدا میکنند: هنجار عینی
یا تحقق یافته و هنجار ارزشی.
در توضیح این دو موضوع به طور خلاصه میتوان گفت که "هنجار عینی" به واقعیت
اعمال انجام شده برمیگردد و به آن دسته از اعمال و رفتاری گفته میشود که
به شکل عینی تحقق یافتهاند. برای مثال برای همه مسجل است که بیشتر مردها
صورتشان را میتراشند یا اقبال مردم در جوامع بسته به برنامههای شبکههای
ماهوارهای و اینترنتی بسیار بیشتر از برنامههای تلویزیون ملی است.
"هنجار ارزشی" در مقابل به آن دسته از رمزگانهای نشانهای اشاره دارد که
با معیارهای عرفی و شرعی و یا معیارهای دستوری یک حکومت خاص مطابقت داشته
باشد. برای مثال تراشیدن ریش طبق هنجارهایی که در حکومتهای اسلامی بر آن
تاکید شده، نکوهیده است و انجام آن در بعضی جاها مثل ادارات دولتی
میتوانند به توبیخ فرد یا تنزل مقامش نیز منجر شود. یا طبق قوانین برخی
کشورها استفاده از ماهواره و شبکه های اینترنتی یک کار غیرارزشی معرفی
میشود.
اما مساله مهم اینجاست: معیار مشخص کننده هنجار غالب یا گفتمان غالب
هنجارمند در جامعه مردم آن جامعه هستند. یعنی آنها هستند که فلان رمزگان
را مطابق با روحیه خاص خود میبینند یا بالعکس. بنابراین وقتی که حکومتی
این را نپذیرد و اصرار داشته باشد که باید رمزگان ایدئولوژیکی آنها مشخص
کننده این هنجارغالب باشد، تعارضها خود را به شیوههای مختلف نشان
میدهند.
هرچقدر دستگاه تبلیغاتی تلاش میکند که نظام ارتباطی حکومت و مردم را تبدیل
به یک پروسه هدفمند با مرکزمداری یک رمزگان نشانهای خاص کند اما با توجه
به تعارض میان امر عینی و امر ارزشی در سطح جامعه، شاهد این هستیم که در
تولید معناهای مشترک و تحقق این مرکزمداری با شکست روبه رو میشود. به همان
میزانی که مسئولان حکومتی دم از امید و آرزو و افقهای باز پیش رو میزنند،
نظام حاشیهای این رمزگان محوری، سازی مخالف برمیدارد و دم از بیاعتمادی
به این حرفها میزند. این نظام حاشیهای همان رمزگان مردم درگیر با مسائل
و مشکلات اقتصادی و اجتماعی هستند. تمایز و اختلاف چهره خود را نشان
میدهد. و دقیقا مساله امنیت و عدم امنیت نشانهای نیز همینجاست که مورد
بحث قرار میگیرد.
اما وقتی صحبت از عدم امنیت نشانهای به میان میآید پیش از آن باید تعریف
امنیت نشانهای مشخص شود. طبق آنچه برخی نشانهشناسان مثل "کلن کن برگ"
میگویند؛ این پدیده زمانی خود را نشان میدهد که از زاویه دید یک فرد،
رفتاری که او از خود بروز میدهد با هنجار غالب جامعه تطابق دارد و یا
اینکه تطابقی ندارد اما او از این مساله آگاهی درستی ندارد.
در مقابل با این موضوع، وقتی که فرد با شناخت رفتارهای هنجار و ناهنجار
جامعه، آگاهانه دست به رفتاری میزند که با آن هنجارها متعارض است ما با
پدیده عدم امنیت نشانهای مواجه هستیم.
سخنان معمر قذافی را به یاد بیاورید. در حالی که تنها یک میدان شهر را در
اختیار داشت و مخالفان همه مناطق پایتخت را به تصرف خود درآورده بودند او
با سرگردانی میان امر عینی و جایگاه نمادین خود حاضر نبود واقعیت را قبول
کند و مهمتر از آن حاضر نبود از رمزگان ناکارآمد خود دست بردارد و مدام سعی
داشت با اغراق در این نظام رمزگانی هم به خود آرامش بدهد و هم به معدود
طرفداران اطرافش...اما دیگر کار از کار گذشته بود. همین مساله را در
کشورهای دیگری مثل ایران هم می توانیم ببینیم. آنها به این آگاهی دارند که
کاربر نشانههایی هستند که چندان خریداری ندارند اما مجبورند طبق جایگاه
نمادینشان آنها را به زبان بیاورند. وقتی رئیس جمهور میگوید که مشکل
اقتصادی نداریم یا رئیس مجلس معتقد است تحریمها اثری در جامعه نگذاشته،
میبینیم که سخنان آنها جدی گرفته نمیشود و تنها شکل نمادین خود را در
بیان آرزومندی برای دسترسی به آرمانهای یک جامعه حفظ میکند.
به نظر میرسد نقش این مقامات در سخنرانیهایی از این دست تنها شکلی نمادین
و استعاری به خود گرفته است. این موضع و قرار گرفتن در شرایط عدم امنیت
نشانهای باعث میشود که آنها و دستگاه تبلیغیشان دست به یک عکسالعمل
اغراقگونه بزنند. برای مثال یک موضوع را یا خیلی مقدس یا در مقابل خیلی
تکفیر کنند. این اغراقگونگی یا بیشتصحیحی خود را در شرایط بحرانی بیشتر
بروز میدهد. یکی از نمونههای مشهور آن، «خس و خاشاک» خواندن مردم توسط
رئیسجمهور وقت ایران بود که بعد از وقایع انتخابات سال88 به وقوع پیوست.
در سخنان بسیاری از حکومتگران در جوامع توتالیتر این بیان استعاری اغراق
شده را به وفور میتوانیم مشاهده کنیم که در برخی موارد شکل طنزگونهای به
خود میگیرد.
وقتی این شیوه بیانی از طرف این مقامات اتخاذ می شود، میبینیم که طرفداران
آنها نیز شیوه دیگری از اغراقگرایی را در نظام رمزگانی خود به کار می
برند و از نشانههای متافیزیکی برای مقدس جلوه دادن ساحت این افراد
استفاده میکنند. اینجاست که ذهن مقدسساز فربه میشود. نمونههای فراوانی
در مقدس جلوه دادن مقامات مذکور در سالهای اخیر را شاهد بوده ایم که ذکر
آنها گاهی خطرناک هم هست. نمود این افراطیگری در تحمیق مردم را البته می
توان در رسانه های وابسته حکومتها مشاهده نمود. تلاشی مذبوحانه که درصدد
تسلط بر افکار عمومی است اما در نهایت با چیزی به جز ریزش مخاطب و سکوت
پیشاطغیانی مواجه نخواهد شد.
در نتیجه؛ میتوان گفت که اساسا در این سطوح، اغراق زبانی یکی از مولفههای
کسانی است که دچار عدم امنیت نشانهای میشوند. این رمزگان نشانهای
غلوگونه و اغراقگرایانه را میتوان در سخنان بسیاری از تمامیت خواهان یا
عمله انها در رسانه ها ردیابی کرد، امری که با باورهای توده مردم در آن
جوامع فاصله بسیار دارد.
یامان حکمت
|