روند صلح و سازش با طالبان دیگر از
پوسته رمزآلودش خارج شده است. این پوست اندازی و علنی شدن طرفین مذاکره و
از همه مهمتر خواستهای مطرح شده، خود بخشی از روند این کشمکش است.
تشکیل نیروی چهارجانبه متشکل از نمایندگان دولت
افغانستان، پاکستان، امریکا و چین برای تعیین چگونگی نشست با طالبان و
پیشبرد مذاکرات بخوبی ماهیت سیاستهای دخیل در این جنگ طولانی را نمایان می
کند. طالبان بعنوان یکطرف این مذاکرات برای حضور در چنین اجلاسی پروسه ای
طولانی پیموده است.
"صلح" اما برای هر یک از طرفین دلیل، منفعت و معنای
خاصی دارد. عدم این مشابهت خود بخشی از تداوم درگیری است. اگرچه، صلح برای
هرکدام دقیقا به معنای ادامه سیاست در زمان جنگ و پس از برقراری آتش بس٬
تعیین خطوط و تناسب قدرت است. اما در نهایت برای طالبان به معنی بازگشت به
متصرفات پیشین تحت پوشش مذاکرات است.
طرفین دعوا چه در شکل سیاسی ـ اجتماعی و حتی نظامی،
مطلقا مردم منطقه و قربانیان بلافصل این خونریزی دهشتناک چندین ساله را
نمایندگی نمی کنند.
تحولات پرشتاب جهانی و تاثیرات بلافصل اش بر سیاستهای
منطقه ای سرعت محسوسی بر یافتن راه حلی که بتواند جنگ از "دیدگاه طرفین
مذاکرات" را به سازش و صلح بکشاند، داشته است.
"خودی" و "بیگانه"!
دولت افغانستان چه در قبل و چه در حال، پیوسته
بر"خودی" و "داخلی" بودن طالبان تاکید داشته اند. پیشتر، حامد کرزایی آنها
را "برادران طالب" میخواند و اشرف غنی نیز به تبع همین سیاست، آنها را
درمقایسه با داعش، نیرویی داخلی و افغان می خواند. بنابراین طالبان علیرغم
سابقه اش چه در جنگها و خونریزیها٬ چه در تشکیل دولت امارات اسلامی و به
شکست کشاندن تنظیم ها جهادی و یورش وحشیانه اش به مردم و آزادیهای اجتماعی،
بعنوان یک جریان فوق ارتجاعی ـ اسلامی٬ کماکان داخلی است. طالبان از نظر
دولتهای پیشین و کنونی افغانستان در مرزهای جغرافیایی خودی گنجانده شده
اند.
در هر کجا که این جریان تروریستی دست به حمله زده است٬
از هجوم به تاسیسات فوق امنیتی حکومت در پایتخت تا لشکر کشی به شمال و
جنوب، تا بستن مدارس و اعمال قوانین خشن شرعی ـ اسلامی، علیه زنان، همه و
همه بخشی از "خودی" بودن محسوب می شود. قربانیان این توحش افسارگسیخته هم
آیا "خودی" محسوب می شوند؟! لاجرم دولت و حکومت نیز بنابراین قاعده، خودی
محسوب می شود. به بیانی دیگر، جنگ و حضور طالبان و سهم خواهی آنها بعنوان
نیرویی که هرگز چشم از تصاحب و بازگشت به قدرت سیاسی نپوشیده اند نیز امری
"خودی" است.
این تئوری سازی و مهندسی نگاه به طالبان نه از سر ساده
لوحی حاکمین بر افغانستان که بخشی از استراتژی درازمدت آنهاست. مشابهت های
بی تردید، سیاسی و طبقاتی چنین تقارنی را سبب میشود. نزدیکی سیاسی و متد
حکومت داری و سازش و مماشات با قدرتهای جهانی و منطقه ای و بیگانگی عمیق با
منافع مردم بنیاد و شالوده چنین دیدگاهی است.
نیروی چهارجانبه و جنگ "داخلی" در افغانستان
ــ حضور پاکستان بعنوان پدر معنوی طالبان و یکی از
مسببین بی تردید در کشمکش و نابسامانی های چند دهه اخیر در افغانستان بر سر
میز مذاکره اگر طنزی گزنده نباشد، گویای حقیقتی آشکار است که بدون حضور
نمایندگان ارتش و دستگاه امنیتی پاکستان، هرگونه صلح و سازش با طالبان
اساسا شکننده و بی تامین خواهد ماند. چه از منظر دولت به اصطلاح و حدت ملی
افغانستان و چه از منظر نیروی طالبان، اگر منافع بیشمار پاکستان تامین
نشود، صلح و سازش با طالبان اساسا غیر ممکن خواهد بود.
نقش اساسی پاکستان در این برهه وقت کشی و کش دادن پروسه
مذاکرات است تا بتواند هر چه بیشتر موقعیت خود را در منطقه و در رقابت های
پایان ناپذیر بویژه با هندوستان مستحکم کند. فرصت بیشتری برای طالبان ایجاد
کند تا با پایان فصل سرما، تحرک نظامی بیشتری بیابد و با دستاوردهای بیشتر
بتواند مذاکرات را تحت تاثیر قدرت خود قرار دهد و سهم بیشتری طلب کند.
ــ امریکا بعنوان نیروی "خارجی" با بیرون بردن بخش اعظم
نیروهای نظامی و تاسیسات لجستیکی اش اساسا نمی تواند مانند سابق درمقابل
طالبان به ابزار نظامی دست ببرد. بنابراین تنها راه حضور در مذاکرات و
رسیدن به توافقی پایدار با طالبان و البته با تایید پاکستان است. بازی چند
وجهی امریکا چه به لحاظ موقعیتش در منطقه و رقابت سرسختانه با روسیه در
بسیاری از زمینه ها، شکست سیاستهای میلیتاریستی اش در کل منطقه لاجرم
مجبورش می سازد در چندین نقش مختلف ظاهر شود. مطمئن کردن مافیای قدرت سیاسی
ـ نظامی پاکستان در حمایت های استراتژیک، سرپا نگهداشتن دولت وحدت ملی و
سیاستهای قومی ـ قبیله ای اش که اساسا با پا درمیانی و وساطت امریکا شکل
گرفته و هموار کردن راهی برای سازشی پایدار با طالبان ازطریق ادقام بخشی از
آن در قدرت سیاسی در افغانستان و کوتاه کردن دست جمهوری اسلامی ایران در
آتش بیاریهای تروریستی و تقویت وحمایت لجستیکی طالبان توسط آن.
ــ چین اگرچه ظاهرا بعنوان میانجی و ناظری قدرتمند در
اجلاس چهارجانبه شرکت دارد، اما چه در زمانی که مذاکرات نمایندگان دولت
افغانستان و بخشی از طالبان، مخفیانه و محرمانه در (اورومچی) چین ادامه
داشت و حال که دیگر مذاکرات پوسته رمز آلودش را شکسته است و علنا برگزار می
شود، همواره یک پای همه مذاکرات برای تامین تناسب قوا در منازعات محسوب می
شده است. به خطر افتادن منافع چین، در رقابتهای منطقه ای و نیز مرزهای
طولانی اش با طرفین دعوا و چگونگی دست به دست شدن قدرت در بغل گوشش همواره
موضوع مهمی بوده است. پیوستن افغانستان به پروژه کمربند اقتصادی جاده
ابریشم. بخش دیگری از حضور چین بعنوان حامی میانجی و تسهیلکننده گفتگوها
خواهد بود."
طالبان و پیش شرطها
روند صلح اما برای طالبان متفاوت است. تحولات منطقه
ای و تغییر رویکرد پاکستان سبب شده است پشت جبهه ها و مناطق امنی که
تاریخا در اختیار طالبان بود به مرور کمتر شود. رانده شدن طالبان به داخل
خاک افغانستان سبب توجه طالبان به مناطقی امن که این نیرو بتواند هم بعنوان
پایگاه و هم بعنوان یک قلمرو از آن استفاده کند روز به روز تعیین کننده تر
میشود. تشدید حملات اخیر طالبان و تلاش برای تصرف مناطق بیشتر، هم از نظر
تامین پایگاههایی برای تمرکز نیرو و هم تغییر موازنه و تناسب قدرت بر سر
میز مذاکره و هم بعنوان چسب داخلی برای متحد کردن صفوف پراکنده طالبان از
هر زمان دیگر مهمتر و نوعا یک نیاز استراتژیک است.
طالبان اساسا مذاکره با دولت افغانستان را بی وقفه
تکذیب کرده است. در اشکال مختلف٬ اعلام کرده است، کسانی که پای میز مذاکره
نشسته اند نماینده طالبان نیستند. حتی زمانی که دفتر سیاسی طالبان، مستقر
در قطر پای مذاکره نشست نیز چنین کردند. اما علیرغم این طالبان صریحا
خواستهای خود را چنین فرموله کرده بود: "تغییر قانون اساسی افغانستان،
ایجاد نظام اسلامی، پایان عملیات نظامی نیروهای خارجی، پایان اشغال
افغانستان توسط نیروهای خارجی، را بعنوان پیش شرط مذاکره با دولت افغانستان
اعلام کرده بودند.
خبرگزاری رویترز، اخیر اعلام کرد که گروه طالبان
شرایط تازهای
در نشست دو روزهای که به میزبانی نهاد تحقیقاتی "پگواش" در دوحه، پایتخت
قطر برگزار شد، به منظور آغاز گفتگوهای صلح با دولت افغانستان اعلام کرده
است: "به رسمیت شناختن دفتر سیاسی این گروه در قطر، خارج کردن نام رهبران
این گروه از لیست تحریمهای سازمان ملل و حذف جوایز تعیین شده برای بازداشت
یا از بین بردن آنها، آزادی زندانیان طالب و پایان دادن به تبلیغات منفی
علیه این گروه، از جمله این شرایط است.
طالبان همچنین گفته اند، تصمیمگیرنده
اصلی در روند صلح آمریکا است و گفتگو با حکومت وحدت ملی افغانستان سودی
ندارد. همچنین طالبان از دولت افغانستان خواسته است که باید ولایت هلمند را
به صورت کامل در اختیار این گروه قرار دهد تا در این ولایت دفتر رسمی ایجاد
کنند".
آنچه در بالا ذکر شد، بخوبی موضع طالبان را در مقابل
ضعف و زبونی و ناتوانی دولت وحدت ملی از یکطرف و نیازهای جدی و استراتژیک
طالبان را برای بازگشت پیروزمندانه به قدرت سیاسی، نشان میدهد.
دولت وحدت ملی بصورت نمادین و نمایشی اعلام کرده است که
با پیش شرط پای میزمذاکره نخواهد رفت. اما همزمان با ادامه گفتگو با مقامات
ارشد نظامی و امنیتی پاکستان از جمله "راحیل شریف" رئیس ستاد مشترک ارتش
پاکستان در حال چانه زنی است.
منافع مردم افغانستان خودی است با بیگانه؟
مردم افغانستان بعنوان قربانیان بلافصل بیش از سه دهه
جنگ و خونریزی با از دست دادن هست و نیست خود، با مصیبتی بی پایان دست و
پنجه نرم می کنند. عملا شیرازه جامعه از هم گسسته است. دولت وحدت ملی برای
مردم افغانستان، دولتی بیگانه است که سرگرم سر و سامان دادن به منافع خود
است. بدون اجازه قدرتهای منطقه ای و بویژه امریکا توان هیچ حرکت مستقلی
ندارد. بخشی از مافیای قدرت و اعمال تحمیل ریاضت اقتصادی بر مردم است. بی
ربطی دولت وحدت وحدت ملی به منافع مردم، از هر زمان دیگری عیان تر است.
مقایسه تلاش حکومت برای حل و فصل مناقشات با طالبان و
تامین رفاهیات عموم جامعه و بهبود وضعیت اقتصادی٬ بخوبی رویکرد سیاسی ـ
اجتماعی دولت وحدت ملی را نشان میدهد. بازگرداندن "برادران طالب" به قدرت
دولتی و سهیم کردن آنها در اداره کشور بخشی از استراتژی روند صلح از منظر
دولت وحدت ملی است.
از منظر منافع مردم اما جنگ و صلح وطرفین مذاکره اساسا
تعریف دیگری دارد. جنگ فقط با لشکر کشی نظامی تعریف نمی شود. سیاست جنگی هم
صرفا قشون کشی نیست. صلح نیز به همین تبع.
خاتمه کشمکش نظامی و یورش طالبان اگر قرار است که با
بقدرت رسیدن مجدد آنان و تامین پیش شرط هایشان برقرار گردد، چیزی بجز ادامه
همین جنگ نفرت انگیز نخواهد بود. صلح با طالبان برای مردم اساسا بی معنی
است. این جنگ با وسعتی به مراتب بیش از گذشته و این بار با توافق نیروهای
چهارجانبه به اضافه طالبان و مافیای حکومتی و تنظیم های جهادی علیه مردم،
آزادیهای سیاسی و رفاه آنان ادامه خواهد یافت.
آنچه به وضوح مشخص است، آینده ای بشدت تاریکتر و فلاکت
بارتر برای مردم مصیت دیده افغانستان در حال تکوین است.
نیروی واقعی در روند هرگونه گفتگویی اعمال اراده خود
مردم است که هیچ کجا و در هیچ گفتگوی آشکار و نهانی نماینده ای نداشته اند
و طبعا نمایندگی نشده اند.
راه مردم و تامین منافع آنها نه
از مذاکره صلح با طالب گذشته است و نه میتواند با اجلاس چهار جانبه از
نیروهایی که اساسا مسبب و عامل اصلی سه دهه آتش افروزی در افغانستان بوده
اند بگذرد.*
|