تو
تنها تو
از ميان اين همه آدم تنها تو
نامت را روى قلبم نوشتى و آن جا نشستى
تا اساطير نبض هاى من باشى
آنقدر مرا بردى كه
هندسه زندگى ام عوض شد
آنقدر با من آويختى
كه اهتزاز آزادى را پوستم صدا شد
ديگر رفتن يا ماندن تفاوتى ندارد
عشقت در رگانم ريشه بسته
تا شقيقه ى زمين مى تپد
اين عشق موج مى زند
در شريان هايى كه از اندام من ميگذرند.
|