من این یادداشت حاشیه وار را، به عنوان فردی می نویسم، که
از سالها به این طرف، مشغول تهیۀ وترتیب خاطرات جناب استاد محمد حسین آرمان
هستم. همچنان به دلیل علایق ژرفی که به موسیقی و به تاریخ هنر کشور دارم،
وبه عنوان فردی که از چند سال به اینطرف کارتمام ناشدۀ "رنج هنرمند در
افغانستان" نیز مرا همراهی نموده است؛ اندک صلاحیت را به خود دادم تا
توضیحی برنوشتۀ کوتاه جناب رزاق مامون بنویسم.
نوشتۀ جناب مامون که با عنوان پرسش آمیز بالا مطرح شده، در همان آغاز و
بدون اندک توضیحی این پاسخ را دارد:
"دستاوردهای «هنری» حسین «آرمان» خیلی کمرنگ است."
من توضیحاتی را در پیوند با این برداشت وداوری اشتباه آمیز می آورم:
- هنگامی که خوانندۀ پاسخ جو، توضیح طلب واستدلال یاب؛ با چنان عنوان مواجه
می شود، می خواهد معیارهای منتقد را بشناسد ونیازهای پاسخ جویانۀ خویش را
در آن بیابد. خواننده می خواهد بداند که میزانی را که منتقد دردست دارد،
وبه موضوعی که در مقولۀ نقد می گنجد، روی آورده است، از چه معیار ومحکی سخن
دارد.
متأسفانه درسطرهای بعدی نوشتۀ ایشان هم، نه تنها نشانی از توضیح لازم به
چشم نمی خورد، بلکه؛ لحن تحکم آمیز وفاقد اطلاع از سیر زنده گی هنری جناب
آرمان در آن وضاحت دارد.
این موارد را بازتر می نمایم:
- جملات شتاب آلود اند وفاقد مدرک وسند . وقتی جناب مامون می نویسد:"
چـــرا احمد ظاهر کاریکاتورصوتی یکی از آهنگ های محمد حسین «آرمان» را در
یک مجلس شخصی رااجرا کرده است؟"، نخست چنان معلوم می شود که جناب مامون
آرزومند است، دلیل خواندن آن آهنگ را از طرف شادروان احمد ظاهر بداند. ای
کاش چنین می بود. زیرا می توانست از شخص جناب آرمان موضوع را بپرسد. تا
جایی که مدارک در دست داشتۀ من گواهی می دهند، احمد ظاهرکه مدتها وساعت های
متواتر به ثبت آهنگ های خویش مشغول بود، از چند تن هنرمندان واز جمله از
شادروان ننگیالی و جناب آرمان خواهش نموده بود، که هنگام بازخوانی آهنگ ها
وثبت آنها با ترومپت وگیتار وی را همراهی کنند. افزون بر آن، آنگونه که
بسیاری آگاهی دارند، هنرمندان گاهگاهی شب نشینی ها داشتند. در خلال همان
دیدارها بود که روزی احمد ظاهر از جناب آرمان چنین تقاضا نموده بود که:
"آرمان جان، یک خواهش دارم، همین آهنگ دست از طلب ندارم خودت را می خواهم
من هم بخوانم. اجازه است؟"
جناب آرمان می گوید:
" چرا نی، صدقۀ سرت" (نقل از یادداشت های نگارندۀ این سطرها در گفت و شنید
با آستاد حسین آرمان)
اما، وقتی جناب مامون این جمله را می آورد که:
" «دست از طلب ندارم، تا کام من برآید.» شاید در بازخوانش کاریکاتوری آهنگ
حسین ارمان، حکمتی بوده است.»، خوانندۀ نوشتۀ ایشان نه تنها هیچ پاسخ کمک
کننده یی را نمی یابد، بلکه؛ با آوردن جملات بعدی، یک ارزیابی اشتباه
آمیزتر را می بیند.
جناب مامون می نویسد:
"من آهنگ های ارمان را بی طرفانه از سر شنیدم. البته ایشان شخصیتی عالی و
شریف است. اما من به این نتیجه رسیده ام که وی همانند بسیاری از همگنانش
همچون «مرغ زیرک» در سه دام گیر کرده است یا این که حسب الاختیار، خودش را
به سه «حلقه» دام معلق تحویل داده است.
گیتارنوازی، آواز خوانی، استادی.
یعنی چی؟
پرسش وطرح چرایی خواندن آن آهنگ از طرف احمد ظاهر، به جای آنکه پاسخ لازم
وموجود خود رابیابد، در جملات بالا بدون توضیح گم می شود. در این پیوند
شایان یادآوری است که بازشنیدن آهنگ های آرمان، هنوز برای خودش، برای خالد
آرمان و برای من که به جمع آوری آنها نیاز داشته ام، میسر نشده است. زیرا
حدود 65 سال پیش، برخی ازآهنگ ها را مستقیم و بدون ثبت قبلی پخش می نمودند.
وبعضی از آهنگ های ایشان به دلیل اوضاع چند دهۀ پسین و کوچ کشی ومسافرت از
دست شان رفته است. آن بخشی که در دسترس قرار گرفته اند، حاکی از آن اند که
آوازخوان های عزیز ما در بستردشواری های دل آزاری آواز خوانده اند. اگر آن
آواز ها طرف علاقۀ شما نیستند، به معیار وذوق شما برمی گردد. اما، طرف دیگر
موضوع این است، که وی آواز خوانی بود که آوازش طرفداران خود را دارد. همین
اکنون که برف پیری بر سرش نشسته است، هرجایی که هموطنان در محفلی می شنوند
که استاد حسین آرمان حضور دارد، پیهم از وی خواهش می کنند که چند پارچه
بخواند.
امروز در مغازه های فروش سی دی ها، مراجعه به سی دی های ایشان، درپهلوی
سایرهنرمندان گرانمایۀ کشور حضور دارد. چه بسا بارها و دگرباره تهیه شده
اند.
- چه کسی می تواند انکار کند که در دهۀ چهل خورشیدی، هنر موسیقی افغانستان
شاهد تحولی بوده است. رفتن جناب آرمان به یوگوسلاویا، فراگیری موسیقی در
جهان دیگر، ودسترسی ویژه به نواختن گیتار را با خود به ارمغان آورد. واگر
قرار باشد سیرنواختن گیتار درافغانستان و پیوستن آن را درکنار بقیه آله ها
وابزارموسیقی بیابیم، از انصاف دور است اگر از سهم برجستۀ جناب آرمان یاد
نشود. واین هم واضح است که نواختن گیتار به وسیلۀ ایشان، نیازی به آن نداشت
که از هنرآواز خوانی وی بکاهد. آهنگ های" شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد" ویا
" دست از طلب ندارم . . . " در حالی که هر دو گیرا وجذاب اند، حضور گیتار
در دست وی، به زیبای آنها افزوده است. در این راستا اگر قرار باشد، وقتی به
چند گیتار نواز شهرت یافته توجه می نمائیم، نقش استادانه وآموزش دهندۀ جناب
آرمان اظهرمن الشمس است. خالد آرمان نخست از همه در دبستان آموزش پدر بود
که رموز کار خلاق را یافت وسرانجام به عنوان یکی از چهره های درخشان
گیتارنوازی به شهرت رسید.
از سهم ایشان در حوزۀ آموزش گیتار به موارد پایان نیز توجه شود:
1- به حیث استاد گیتار کلاسیک (موسیقی کلاسیک غرب) درلیسه مسلکی موسیقی
وابسته به وزارت تحصیلات مسلکی، از سال 1975 الی 1990 که در مجموع کم از کم
تربیه صد شاگرد را در رشته آموزش گیتاردر بر می گیرد۰
2- به حیث معلم گیتاردر کورس های آزاد موسیقی وابسته به وزارت اطلاعات و
فرهنگ، از سال 1978 الی ۰۱۹۸۱
3- به حیث استاد موسیقی در بخش تربیۀ معلم، کودکستان و مکاکتب ابتدای، در
چارچوب وزارت معارف از سال 1978 الی 1982.
4- گرفتن مقام اول توسط خالد آرمان که پیشتر نیز از آن یاد نمودیم، به
عنوان شاگرد نخست استاد آرمان وسپس لیسه مسلکی موسیقی وقت، سخن از آموزش
دهی استادانۀ وی دارد. توجه شود که خالد آرمان در مسابقه گیتار در شهر
پاریس در سال 1986 در بین 106نامزد از 36 کشور، اگرمقام ممتاز وافتخار
آفرین را نصیب شد، برون تردید حاکی از زحمات استاد آرمان نیز است.
5- به حیث گیتار نواز در جمع اورکستر بزرگ رادیو افغانستان از سال 1975 الی
1990
برازنده ترین گیتار نواز است.
6- به حیث استاد گیتار در دانشگاه کابل در بخش هنرهای زیبا از سال 1980 الی
1990تدریس نموده است.
- وقتی هنرمندی در دشوارترین روزگار و در جامعه یی که از هر طرف آن تعصب و
ستیز با موسیقی وآواز خوان می بارید، بار دشواری هنر موسیقی را برشانه می
گذارد، شاگردانی تربیه می کند؛ وسرانجام سمت معلمی در مکتب موسیقی می باید،
او هنرمند است و آموزگار. هنرمندی که آواز خوانده است، دوستداران خود را
دارد، گیتار نواخته است که آواز خوان های کشور آرزو داشتند،او با ایشان
گیتار بنوازد، وشاگردان را آموزش داده است.
این ابعاد را در زنده گی استاد محمدحسین آرمان می نگریم.
جناب مامون می نویسد:" اکنون حسین آرمان در غروب حیات خویش قدم می زند."
کاش از قدم های احترام برانگیز هنری وی در این "غروب حیات" آگاه شوید. با
وجود تکلیف صحی، از طریق ایجاد"اسامبل دکابل"، در روزگاری که آله های
موسیقی را به دارمی آویختند، رباب، سارنگ، طبله، زیربغلی وهامرمونیه را در
نگهداشت موسیقی کشور به صدا در آورد و صدای طلب همکاری جوانان وآموزش طلبان
رابی لبیک نگذاشته است.
از چپ به راست: مشعل آرمان، خالد آرمان، سیرهاشمی، استاد آرمان، عثمان
آرمان
توجه ایشان را در این زمینه به موارد مشخص جلب می نمایم:
1- موسس انسامبل کابل درشهر ژنو کشورسویس است، که از سال 1995 الی 2006 ،
در مجموع بیش از سه صد کانسرت در چهار قاهره ( به غیر از آسترلیا) اجرأ
نموده و با شرکت درمعروفترین فیستیوال های موسیقی جهان، بهترین جایزۀ گروه
موسیقی در حوزه (آسیاه ـ بحرآرام) نیز به دست آورده است. همچنان از طرف
رادیو و تلویزیون بی بی سی در سال 2004 در شهرلندن از چهره های موسیقی در
زمان جنگ های داخلی و تسلط طالبان سخن گفته است.
2- ثبت و نشر سه سی دی با کمپنی های معروف فرانسوی (اریون فرانس و ارمونیه
موندی) که این نوارها تا امروز روی نت بفروش می رسند. نام این سی دی ها :
نسترن٫ رادیو کابل و ترنم است.
3- ٫ ثبت دو فلم مستند درباره آنسامبل کابل : بریکینگ سایلنستوسط بی بی سی،
در سال 2002
و انسامبل کابل درغربت، توسط کمپنی استراتیس درشهرژنو درسال 2003 حکایت از
گسترۀ فعالیت استاد حسین آرمان دارد.
4- فلم مستند نو( کابل سانگ)که توسط رادیو تلویزیون سویس روماند سرمایه
گزاری شده، نیز بیان کننده فعالیت های سال های پسین استاد آرمان درعرصه
موسیقی است که همواره با نام افغانستان پیوند یافته است. این فیلم در سال
2014 در کشور سویس در شهر نیون در فیستیوال فیلم های مستند، به نمایش
گذاشته شد ودر 26 ماه فبروری 2015 در تلویزیون سویس روماند در کشور سویس
باز نشر شد۰
آرزو می رود، هنگام ابراز نظر پیرامون فراورده های هنری یک هنرمند، اطلاع
لازم در اختیار باشد.
بقیه مطالب مطروحه از طرف جناب مامون ونتیجه گیری های وی نیز که بدون بحث
واستدلال اند، جملات جفا آمیز وبا تحکمی را نشان می دهد که من هیچ نشانی از
نقد در آنها نیافتم.
موضوعی که زیر نام "دختران کرایی" در نوشتۀ ایشان آمده است، می تواند به
صورت مستقل و با توجه به چرا های بی شمار طرف صحبت در جای دیگر باشد.
با این گفته ها، این یادآوری را نیز می افزایم که اگرجناب مامون در این طرز
برخورد وارزیابی خود تجدید نظر نکند، و این گونه نظر جفا آمیز وی برحال هنر
وهنرمند کشورما تعمیم بیابد، جفای در حق نقد وسنجش های منصفانه وعادلانه
وهنرمندان بی شماری نیز است. زیرا هنگام دیدار به سیر زنده گی احترام بر
انگیزجناب استاد محمد حسین آرمان، هنرمندان بسیاری را در نظر آورده ام که
شایستۀ احترام می باشند، احترامی که نیاز نـــقد را منتفی نمی داند، اما به
شرط آن که اطلاع لازم، صلاحیت نقد ومنظور نیز در نظر باشد.
*تمام متن نوشتۀ جناب مامون.
گزارش نامۀ افغانستان
ه.ش. ۱۳۹۴ دی ۱۲, شنبه
حسین «آرمان»، آوازخوان، گیتارنواز یا هیچ یک؟
دست آورد های «هنری» حسین «آرمان» خیلی کمرنگ است.
چرا احمد ظاهر کاریکاتور صوتی یکی از آهنگ های محمد حسین «آرمان» را در یک
مجلس شخصی را اجرا کرده است؟
«دست از طلب ندارم، تا کام من برآید.» شاید در بازخوانش کاریکاتوری آهنگ
حسین ارمان، حکمتی بوده است. من آهنگ های ارمان را بی طرفانه از سر شنیدم.
البته ایشان شخصیتی عالی و شریف است. اما من به این نتیجه رسیده ام که وی
همانند بسیاری از همگنانش همچون «مرغ زیرک» در سه دام گیر کرده است یا این
که حسب الاختیار، خودش را به سه «حلقه» دام معلق تحویل داده است.
گیتارنوازی، آواز خوانی، استادی. حالا معلوم نیست که حسین آرمان اهل کدام
یک از شقوق هنر اجرا و سرایش است؟
حسین ارمان اکنون در غروب حیات خویش قدم میزند. نه گیتار نواز نامی و
جاودانه شده، نه دریک سطح آبرومندانه، به رتبه آوازخوانی رسیده و نه
«استاد» است. آیا این عارضه نیمه کاره گذاشتن و از یک شاخه به شاخه دیگر
پریدن، از عوارض نوع افغانستانی است؟
این را به خاطری نوشتم که برخی از جوانان تازه رسیده نیز از همین حالا راه
گم کرده اند و «هنر» آوازخوانی را با نمایش رقص دختران کرایی به اشتباه
گرفته اند. نقیب «نیکان» درصدر این اردگاه ابتذال قرار دارد. البته کابینه
ابتذال بسیار درحال گسترش است.
|