کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

داکتر یامان حکمت

    

 
من اینجا هستم

 

 

 

من اینجا هستم
جایی میان رویاها
دور از گرگها و ستارگان سینما
دارم وسط خون و موهای بلند یک زن فریاد می‌زنم: دوستت دارم
هنوز آن پسر دیوانه با من هست
اینجاست / من اینجا هستم
رگ حیات به اینجا متصل شده است
به جایی که تو ترکش کردی
به آنجایی که به من تعلق نداری
این درست ترین جمله جهان است:
نباید دوستت می‌داشتم / در حالیکه داشتم
مثل رازی که به هیچ کس نگفته‌ام
مثل وقتی که باید می‌‌رفتی
و جایت را به ستارگان سینما می‌دادی

گرگها بازوی چپم را بو کشیده‌اند
من اینجا هستم
هیچ مشاجره‌ای در میانه نیست
جهان دارد به سمت مرگ می‌رود
تو به سمت زندگی
فقط تا وقتی که این رگها خون داشته باشد
می‌توانم از تو بنویسم
از پسري كه به فرزندي قبول كرده‌اي
از اتاق كوچكت كه مركز جهان است
از لذتي كه از نویسنده بودن مي‌بري
از يك مشت موي سياه زير روسری
هیچ کس، سهمی که نباید داشته باشد نخواهد داشت
دوستت داشته‌ام
و هنوز هم دارم ادامه می‌دهم
در خاکهای ماوراء النهر پیش رفته‌ام
در آشپزخانه‌ای که بوی زن ندارد
در مکانی روشن، میان موهای بلند تو و بازوهای غمگین من

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۲۵۶            سال  یــــــــــــازدهم                  جدی /دلو      ۱۳۹۴     هجری  خورشیدی       شانزدهم جنوری    ۲۰۱۶