سال ۱۹۸۸ میلادی اولین فضانورد افغانستان به همراه دو فضا نورد روسی به فضا
سفر کرد. سفر ۹ روزه عبدالاحد مهمند به فضا به دلیل سیاست ضد کمونیستی
رسانه های غربی، انعکاس چندانی در غرب نداشت و دو همسایه افغانستان، ایران
و پاکستان نیز موضوع را از ابتدا بایکوت کردند. اما این رویداد برای مردم
افغانستان و حکومت داکتر نجیب مهم بود، نام عبدالاحد مهمند به عنوان اولین
فضانورد افغانستان ثبت شد و او در جریان این سفر، برنامه تحقیقاتی تحت
عنوان شمشاد را در عرصه زمین شناسی و فیزیک برای کشورش انجام داد.
فیلم داستانی ( پرواز بدون بال ) به کارگردانی همایون مروت و تهیه کنندگی
شاه گویا ، به صورت مستقیم به داستان سفر فضانورد افغانستان به فضا
نپرداخته است بلکه موضوع هویت گمشده و جستجوی یک دختر فیلمساز و دانشجوی
افغان در اروپا را برای ساختن فیلم مستندش در باره فضانورد افغان دنبال می
کند. پرواز بدون بال در فستیوال فیلم مسکو و فستیوال سینمای افغانستان در
سویدن به نمایش در آمده است.
آریا که نقش او را ( آنا مومن اوا ) بازی کرده است در زمان مهاجرت و تحصیل
در خارج از افغانستان، بار ها به دلیل هویت افغانستانی اش مورد تحقیر و بی
مهری قرار گرفته است. او درباره کشورش بیشتر تحقیق می کند و متوجه می شود
که افغانستان در چند دهه پیش مثل امروز نبوده است. او در جریان تحقیق به
موضوع سفر اولین فضانورد افغان به فضا در دهه ۸۰ میلادی بر می خورد و مصمم
می شود تا پایان نامه تحصیلی خودش را درین مورد کار کند. آریا از سویدن
عازم مسکو می شود تا با همکاران مهمند از نزدیک مصاحبه و از آن فیلم مستند
بسازد. او در مسکو به خانه پیمان ، دوست صمیمی کاکایش می رود. پیمان تاجر
سرشناسی است اما هیچ علاقه ی به گذشته خود ندارد و از آنچه که افغانستان را
بیادش بیاورد نفرت دارد. فیلم دارای نکات بسیار خوب و قابل تاملی است. درین
نوشتار به بخش مهمی ازین نکات و در عین حال برخی کاستی ها در عرصه روایت
داستانی و تکنیک فیلم خواهیم پرداخت.
بازیابی هویت و تلاش برای تثبیت آن
تلاش بیشتر فیلمساز در این فیلم، رجعت به هویت انسان سرگشته از وطنش است.
هر چند این رجعت جنبه جغرافیایی می گیرد اما برای خودش علت و معلول دارد.
همایون مروت ضمن اینکه پیام اصلی فیلمش را بازیابی هویت گمشده می داند
اضافه می کند که در این فیلم به نکات دیگری نیز پرداخته است. مروت به تاریخ
و فرهنگ سرزمینش نگاه آرمانی و نوستالژیک دارد و مهمترین تلاش او، بازیابی
هویت بنام همان سرزمینی است که دنیا ترا با آن می شناسد. آریای جوان همان
نسل مهاجری است که جهان او را با پس زمینه محل تولدش سنجش می کند و اینجاست
که تلاش دارد تا هویت جغرافیایی ، فرهنگی و اخلاقی خود را بازیابد. آریا پس
از آنکه زن روسی زادگاه او را به تمسخر می گیرد نزد تانیا دوستش بر می گردد
و با گریه می گوید: آیا گناه من است که در افغانستان متولد و به روسیه و
اروپا رانده شدم ؟
از نگاه روانی هر نوع تحقیری چه تحقیر هویت فردی، تحقیر دین و مذهب یا
تحقیر سرزمین باعث بازگشت و رجعت بیشتر افراد به شناخت و بازیابی همان هویت
می شود. آریا نیز در مقام دفاع و تثبیت هویت خود برخاسته و می خواهد نشان
دهد که هویت مرا فقط با عینک سیاه و راسیستی نبینید و تلاش می کند تا هویتش
به رسمیت شناخته شود.
پیمان مرد میانسال با بازی ( شمس عبادی ) یکی از کاراکتر های دیگر قصه است.
او برعکس آریا از افغانستان و هویت خود متنفر است و همکاری او با آریا فقط
بخاطر مناسبات تجاری اش با کاکای او است. فیلمساز قبل از ورود آریا به خانه
پیمان، نفرت او از سرزمینش را نشان می دهد. پیمان وارد خانه می شود و
خدمتکار بسته بزرگ پستی را به او می دهد. داخل بسته، قالیچه دست باف
افغانستان است. پیمان آشفته می شود ، قالیچه را بیرون می اندازد و به
خدمتکار دیگر می گوید آنرا آتش بزند. قالیچه نماد افغانستان است، شعله آتش
و چهره ملتهب پیمان که لحظه به لحظه حالش بدتر می شود. این سکانس ، بهترین
سکانس معرف شخصیت فیلم است که با بازی خوب شمس عبادی درین صحنه و موسیقی
خوب فیلم همراه است.
به گفته همایون مروت ( تنفر پیمان از جامعه و سرزمینش ریشه در نوعی عقده
دارد. عقده ای که به دلیل جنگ و از دست دادن زن و فرزند و تمام هستی اش
ایجاد شده است.) شاید او نیز مانند آریا بار ها بخاطر هویتش تحقیر شنیده
است و به همین دلیل از نام سرزمینش و از آنچه او را بیادش می اندازد نفرت
دارد.
رابطه آریا با پیمان بخاطر رفتار خشک پیمان متزلزل می شود و او نزد تانیا
دوست قدیمی روسی اش می رود. او برای ورود به مرکز آموزش فضایی روسیه و
تحقیق برای فیلمش دچار مشکل می شود اما بلاخره پس از مدتی دوباره به خانه
پیمان می رود. آریا این بار با کمک پیمان به مرکز آموزش فضایی، جایی که
فضانورد افغان در آنجا آموزش دیده راه پیدا کند. او عملن فیلم مستندش را
شروع می کند ، با ولادیمیرلیاخوف فرمانده روسی پرواز مشترک صحبت می کند اما
مصاحبه او با ایوان ایوانویچ مسیر تحقیق او را به کشف واقعیت دیگر سوق می
دهد. آریا مطلع می شود یکی از خلبانان دیگر افغانستان که قرار بوده این سفر
فضایی را انجام دهد به دلایلی از برنامه پرواز حذف شده بود و اکنون در مسکو
زندگی سخت و دشواری دارد. نام او شیر زمان و در زیر زمین یک آپارتمان
مسکونی زندگی می کند ، محل سرد، فقیرانه و فاقد امکانات. شیر زمان در فیلم
( پرواز بدون بال ) نام مثالی و شخصیت نمادینی است که فیلمساز آنرا خلق
کرده است و شباهتی به خلبان محمد دوران دارد که کاندیدای دیگر پرواز به فضا
بود اما در گروه ب یا ذخیره قرار گرفت. همایون مروت در مورد شخصیت شیرزمان
می گوید( شخصیت شیرزمان برای من شباهت بیشتر به دوران دارد. در عین حال
شیرزمان سمبل آدمهای روشن و با درکی است که به حقوق انسانی شان در جامعه ما
نرسیدند و مانند او در زیر زمین ها گمنام باقی ماندند.)
شیرزمان نیز انسانی است که هویتش مورد بی مهری قرار گرفته است. او در مسکو
به کار برف پاکی مشغول است و تنها کسی که او را درک می کند کاراکتر معلم با
بازی ( نصیر القاس ) است که در یک کانتینر در بازار کار می کند.
آریا محل زندگی شیرزمان را پیدا می کند. زیرزمین سرد که محل عبور لوله های
توالت تمام ساکنان آپارتمان است. آنجا فقط شیرزمان زندگی می کند و کبوتر
های سرگردانی که برای دانه خوردن پیش او می آیند. بالای تخت خواب کهنه، عکس
سیاه وسفید شیرزمان را می بینیم که با لباس خلبانی داخل هواپیمای جت نشسته
است. ملاقات آریا با شیرزمان نقطه عطف فیلم است. سالهاست کسی به دیدار
شیرزمان نیامده است اصلن کسی هویت او را جدی نگرفته است. وقتی آریا نام او
را در زیر زمین صدا می زند از شنیدن نام خود نفس عمیق می کشد و می خواهد
نامش را دوباره صدا بزند، دلش حتا برای نامش تنگ شده است.
شخصیت شیرزمان ترکیبی از دیوانگی و هوشیاری است. او یک دیوانه هشیار است.
برخورد زمانه و مهمتر از همه فهم و درکش او را به دیوانه ی تبدیل کرده است.
بازی ( زبیر پاداش ) درین نقش و تونالیته صدای او بی نهایت گیرا و تاثیر
گذار است. آریا با او از قصه پرواز صحبت می کند و اینکه چرا از پرواز حذفش
کردند. شیرزمان با حسی میان دیوانگی و هوشیاری در پاسخ به سوال آریا که می
پرسد آیا شما هم یکتن از کاندیدا های پرواز بودید ؟ می گوید: من..! من...!
من که بال ندارم. کو کجاست بال من ؟ بی بال میشه پرواز کرد؟ .....نه. ما با
بال دیگران می خواستیم پرواز کنیم. با بال دیگران نمیشه پرواز کرد.
آریا می خواهد سوالش را ادامه دهد اما شیرزمان می گوید که باید برای برف
پاکی بیرون برود. این سکانس فیلم، یک سکانس کلیدی و تاثیر گذار است و حرف
های زیادی در خود دارد که تماشاگر را در فکر فرو می برد.
در دیدار بعدی آریا با شیرزمان ، پیمان هم می آید. هر چند او باز به یاد
افغانستان می افتد و حالش خراب می شود اما دیدار او با شیرزمان و تلاش آریا
برای بازگشت او به هویتش، باعث دگرگونی در پیمان می شود. پیمان به شیرزمان
کمک می کند و او را به آرزوی که بازگشت به وطن و خدمت به مردمش است می
رساند. آریا به سویدن باز گشته و برای افتتاح فیلمش در یک فستیوال ، از
پیمان دعوت می کند. ملاقات نهایی آریا و پیمان در رستوران، دیالوگ های میان
آندو و رقص پایانی فیلم، حکایت از دلبستگی آریای جوان به پیمان دارد اما
پیمان میان خود و او فاصله زیاد می بیند و در مسیر یک پل با زمزمه قطعه
شعری به صورت منولوگ درونی ، از آریا دور می شود. از منظر پیمان، آریا برای
او فقط پلی بود تا به هویتش برسد.
پلکان داستانی فیلم
به چارچوب و بدنه اصلی فیلم در بالا اشاره شد اما برخی نکات در بافت
داستانی فیلم وجود دارد که با پرداخت قوی قصه می توانست فیلم را جمع و جور
تر بسازد. روایت داستانی این فیلم یک روایت افغانی در دنیای قصه است بدین
معنا که در چنین روایتی دغدغه های مختلفی در یک داستان مطرح می شود و
نویسنده یا فیلمساز می خواهد حرف هایش را در تمام عرصه ها در یک اثر بگوید.
اما سینما نیاز به ایجاز دارد و از نظر پلکان روایت داستانی و قالب هر
داستان، آنچه که به اصل قصه کمک نمی کند باید حذف شود. در عین حال در سینما
مهم است که در چند دقیقه آغازین فیلم، با چه روایت و تکنیکی قصه را شروع
کرد و نمای معرف و کلیدی آغاز فیلم از نظر تصویری و روایی چیست و از چه
قدرتی برخوردار است.
در نمای شروع فیلم ( پرواز بدون بال ) آریا را می بینیم که در کنفرانسی تحت
عنوان حمایت از زنان افغانستان در سویدن در باره زن افغان صحبت می کند.
حالا جدا ازینکه نشان دادن کنفرانس هایی ازین دست در یک فیلم چه ضرورتی
دارد یا ندارد نوع صحبت کردن آریا درین کنفرانس بیشتر شعاری و کتابی است و
تکنیک روایی اغاز فیلم را زیر سوال می برد. اریا برای تشریح وضعیت زنان
افغانستان از گذشته تا حال ، تصاویر آرشیوی از افغان فیلم ، بخش های از
فیلم مستند گذرگاه و فیلم محترمه را نمایش می دهد. این فیلم ها در یک کلیپ
ویدیویی پشت سر هم با ذکر دوره های تاریخی آن بر پرده می آید.
در
عین حال روایت فیلمساز در پرواز بدون بال، فاصله طولانی را از نظر زمانی
بین ارتباط مجدد آریا با پیمان ایجاد کرده و مسایلی دیگری را درین فاصله به
بیننده نشان می دهد که به نوعی اتلاف وقت در داستان است. مانند نشان دادن
مکرر مراحل دریافت اجازه ورود به مرکز آموزش فضایی روسیه توسط آریا ، آزار
دادن او توسط جوان روسی که بعدا و در پایان فیلم قصد دارد به آریا تجاوز
کند. حضور آریا در ترن و قضیه بلیت و اخراج او از ترن ، سوار شدن او به
تاکسی و مواجه شدن با مردی که قبلن سرباز نیروهای شوروی بوده، صحبت های
طولانی او با تانیا در مورد لباس و خاطرات گذشته شان، جشن و محفلی در
رستوران با رقص تانگوی پیمان و زن روسی در حالیکه فیلم دو رقص دیگر هم در
دو صحنه و در دو رستوران دارد. اینها همه مسیر پلکانی داستان را طولانی
ساخته و نتوانسته است در گره گشایی ها و نقاط عطف داستان نقش بسزایی داشته
باشد. فیلم پرواز بدون بال، تایم 125 دقیقه دارد و می توان با یک تدوین
مجدد، بخش هایی از آنرا کوتاه کرد.
نکته دیگری که فیلم در برخی جا ها با آن مواجه می باشد برخی دیالوگ های
ضعیفی است که جنبه شعاری پیدا می کند. به طور مثال شیر زمان در شفاخانه و
در هنگام مصاحبه با آریا و در پاسخ به سوال او که می پرسد چرا شما برای
پرواز انتخاب نشدید می گوید: زد و بند ها در همه جا است ، اما برای من مهم
اینست که از کشور من یک کسی درین پرواز بود و ما به جهانیان ثابت ساختیم که
ما هم می توانیم مثل دیگران توان پرواز داشته باشیم.)
خود آریا و پیمان هم در برخی سکانس ها، دیالوگ های شعاری و کتابی دارند.
گذاشتن پرچم افغانستان روی میز اتاق خواب آریا نیز، فیلم را از نظر طراحی
صحنه به مرز شعار می برد. انتخاب نام آریا نیز از روی قصد است. فیلمساز
شاید بخاطر دلبستگی های آریا به وطنش ، پرچم را در اتاق خواب او گذاشته اما
هیچ ضرورتی برای نمایش پرچم افغانستان در فیلم نیست. این نوع سکانس ها و
برخی دیالوگ های کتابی ، زیبایی و قدرت سکانس های دیگر فیلم که در اول
نوشته به آن اشاره شد را ندارد. پایان فیلم نیز با شعری که پیمان می خواند
و از نزد آریا می رود دچار همین نوع نگاه است.
از نظر روایت داستانی، فیلم قبلی مروت ( سیبی از بهشت ) بهترین فیلم اوست.
قصه آن فیلم بسیار سرراست و منسجم است. در آن فیلم پیر مردی در جستجوی
فرزندش است که او را از روستا برای تحصیل علم به مدرسه دینی فرستاده است.
مدرسه دینی از فرزند او برای عملیات انتحاری استفاده می کند و پیرمرد در
جستجوی یوسف گمگشته خودش ره به دیوانگی می کشاند. به باور نگارنده، آن فیلم
را می توان یک اثر زیبا در سینمای افغانستان نامید اما ( پرواز بدون بال )
با وجود تمام خوبی های که دارد دچار کاستی های است که نمی توان آنرا فراتر
از فیلم قبلی کارگردان دانست. ضمن آنکه چنین انتظاری هم نباید داشت که فیلم
هر کارگردان حتمن بهتر از فیلم قبلی او باشد.
چند نکته در باره بازیگری و تکنیک فیلم
پرواز بدون بال از داشتن بازیگر قوی و محوری زن محروم است. انتخاب بازیگر
تاجیکستانی ( آنا مومن اوا ) در نقش آریا شاید اشتباهی بوده که خود مروت هم
به آن آگاه است. بازی آریا بیشتر در سطح باقی می ماند، در عمق دل بیننده
نفوذ نمی کند و در مواردی تصنعی جلوه می کند. شمس عبادی در چند صحنه منتظر
ری اکشن و بازی درونی او است اما خود عبادی تلاش می کند تا خالی گاه فضا را
پر کند. بجای آریا ، سیسی زن خدمتکار در نقش خودش بسیار جا افتاده و بازی
خوبی دارد. آرایش چهره آریا در فیلم بسیار شدید است و از طبیعت زندگی شغلی
یک زن فیلمساز که سخت در جستجو و تحقیق برای فیلمش است فاصله دارد. مادر
آریا یک بازی بسیار ضعیف دارد و باعث افت سکانسی شده که حضور دارد. نصیر
القاس ، سینماگر و بازیگر با سابقه سینمای افغانستان با نقش اندک و کوتاهش
بازی بسیار طبیعی و خوبی دارد. زبیر پاداش را می توان یکی از بازیگران حرفه
ای و جدی سینما و تاتر دانست. پاداش تاتر را خوب می فهمد و تونالیته صدای
او را در میان کمتر بازیگرانی می توان یافت. بازی زبیر پاداش یک بازی درونی
است اما صحنه های وجود دارد که به دلیل نوع دیالوگ یا صحنه مورد نظر
کارگردان مثل صحنه مصاحبه در شفاخانه و صحنه بازگشت شیرزمان به افغانستان
در فرودگاه، بازی و اجرای دیالوگ ها حالت کتابی و شعاری بخود گرفته است.
فیلمساز درعرصه بازیگری توانسته است از بازیگرانی چون شمس عبادی، زبیر
پاداش و نصیر القاس بازی خوبی بگیرد.
فیلم در زمینه تصویربرداری با وجود جذابیت رنگها در بیشتر سکانس ها از نوعی
نورپردازی برخوردار است که منطق نور بطور کامل در آن رعایت نشده است. زین
العابدین فانی تصویربردار تاجیکستانی بیشتر خواسته است چهره ها روشن و شفاف
باشد و این مساله باعث شده تا منطق جهت نور در برخی فضا های داخلی مشخص
نباشد. اما صحنه آتش زدن قالیچه و سکانس زیرزمین جز بهترین و زیباترین صحنه
ها از نظر نورپردازی و تصویر است.
موسیقی متن فیلم که ساخته خود همایون مروت با همکاری دوست تاجیکستانی او
اقبال ذوقی اف است از نکات قوت فیلم در عرصه تکنیکی محسوب می شود. موسیقی
متن با ترکیبی که دارد در خدمت بیان دراماتیکی فیلم قرار گرفته و حس مورد
نظر کارگردان را بخوبی القا کرده است.
یادآوری از دو فیلم مستند در باره فضانورد افغان
همزمان با پروسه سفر فضانورد افغان به فضا در ۱۹۸۸ میلادی ، قادر طاهری
مدیر فیلمبرداری در سینمای افغانستان ، فیلم مستند 35 میلیمتری را درین
زمینه می سازد که در نوع خود قابل توجه است. قادر طاهری فیلمبرداری است که
برای اولین بار نگاتیف رنگی را در سینمای افغانستان استفاده و فیلمبرداری
کرد. طاهری با دو فضانورد افغان به شوروی سفر می کند و جریان را از آغاز تا
بازگشت فضانورد از فضا تصویر می کند. فیلم مستند پرواز کیهان ساخته قادر
طاهری در کابل تدوین و آماده می شود و برای چاپ نهایی به ازبک فیلم ارسال
می شود اما به دلیل شرایط سیاسی سالهای آخر حکومت نجیب و مشکلات اقتصادی،
فیلم به همراه نگاتیف آن در تاشکند باقی می ماند و به افغانستان مسترد نمی
شود. کسانی که فیلم مستند طاهری را دیدند آنرا از منظر تصویری و تاریخی
ارزشمند می دانند. دولت افغانستان و افغان فیلم تاکنون تلاش جدی را برای
مراحل قانونی دریافت این فیلم مستند انجام نداده است اما امید می رود تا
این فیلم دوباره دریافت شود.
فیلم مستند دوم در باره داستان فضانورد افغان به فضا به تهیه کنندگی آصف
معروف و کارگردانی جانت بالارد در سال ۲۰۱۳ در بی بی سی ساخته شده است. آصف
معروف به سراغ عبدالاحد مهمند به آلمان می رود ، با او به مسکو سفر می کند
، خاطرات او را با همکارش ولادیمیر لیاخوف مرور می کند و در پایان فضانورد
افغان به کابل می رود و دوست فضانورد هموطنش محمد دوران را ملاقات می کند.
درین فیلم از تصاویر آرشیو تلویزیون افغانستان ، تلویزیون روسیه و مرکز
فضایی ناسا نیز استفاده شده و فیلم از ساختار مناسبی در عرصه مستند
برخوردار است.
سفر فضانورد افغان و دو موضوع بحث برانگیز
دو موضوع در حاشیه سفر فضانورد افغان به فضا بحث برانگیز شد. افغانستان دو
تن از بهترین خلبانان خودش را برای این سفر فضایی معرفی کرده بود ، محمد
دوران و عبدالاحد مهمند. این دو خلبان در عرصه فضایی در شوروی سابق آموزش
دیدند و قرار بود فقط یکی از آنها این ماموریت را انجام دهند و نفر دوم در
گروه ب یا ذخیره باقی بماند. در آخرین روز ها ، عبدلاحد مهمند برای این سفر
انتخاب و عازم فضا شد. منتقدین در داخل افغانستان علت انتخاب مهمند را
پشتون بودن او تلقی کردند و حذف محمد دوران را به غیر پشتون بودن او مرتبط
دانستند. بعدا خود خلبان محمد دوران نیز درین مورد سکوت کرد. ( خلبان دوران
در زمان حکومت مجاهدین با آنان همکاری کرد و از زمان حکومت حامد کرزی
فرمانده نیروی هوایی ارتش افغانستان است. عبدالاحد مهمند سالهاست که در
آلمان زندگی می کند).
اما در خارج از افغانستان و درهنگام بازگشت سفینه به زمین، موضوع دیگری بحث
برانگیز شد که تلویزیون شوروی سابق آنرا لحظه به لحظه گزارش داد و در
آنزمان برخی رسانه های غربی از جمله تلویزیون بی بی سی نیز با هیجان خاص
آنرا دنبال کرد. یک فضانورد روس در ایستگاه فضایی میر برای ماموریت طولانی
باقی می ماند و فضا نورد افغان با یک همکار روسی اش از ایستگاه میر با
سفینه سایوزعازم زمین می شوند اما موتور سفینه فضایی پس از استارت اولیه که
۳۵۰۰ کیلومتر را طی کرده خاموش می شود و تلاش دو فضانورد برای روشن کردن آن
بی نتیجه می ماند. برنامه کامپیوتری سفینه نیز که از زمین قابل هدایت بود
متوقف می شود. سفینه سایوز برای ۲۴ ساعت در مدار زمین سرگردان می چرخد و
رسانه ها گزارش می دهند که اگر موتور سفینه روشن نشود دو فضانورد جان شانرا
از دست خواهند داد. اما دو فضانورد موفق می شوند موتور سفینه را روشن، وارد
جو زمین شده و در پایگاهی در شوروی فرود بیایند.
از نظر سینمایی، بخش دوم یا بازگشت سفر فضاورد افغان به فضا که سفینه خاموش
می شود و ۲۴ ساعت به دور مدار زمین می چرخد بمراتب جذاب تر است. اینکه 24
ساعت گمشده میان مرگ و زندگی چه می گذرد و ... اما مروت بدون شک امکان
یافتن تهیه کننده ی مانند فیلم سولاریس ساخته آندری تارکوفسکی یا فیلم
اودیسه فضایی ساخته استنلی کوبریک را نداشت. در عین حال دغدغه مروت کاملن
چیز دیگری در فیلم است و همان گونه که در ابتدای نقد به آن پرداخته شده،
دغدغه او مساله بازیابی هویت است. هویت در فیلم مروت فقط سفر فضانورد افغان
به فضا به عنوان یک رویداد تاریخی نیست بلکه اخلاق و فرهنگ شرقی ، صمیمیت و
مهربانی شرقی نیز است. هویت در فیلم مروت یعنی معلمی که اکنون در بازار
مسکو کار می کند اما وجودش سرشار از عشق و مهربانی و احساس است. هویت در
فیلم او یعنی پسرک چای فروش افغان که در بازار مسکو و زیر سرمای شدید برف ،
به آریای مسافر یک پیاله چای داغ و کیک می دهد و از او پول هم نمی گیرد.
هویت در فیلم پرواز بدون بال یعنی همان فرهنگ و اخلاقی که آنرا در شرق
بیشتر می توانی بیابی. وهویت در فیلم مروت یعنی اینکه به من و سرزمینم
توهین و تحقیر نکن. نگاه فیلمساز ازین منظر زیبا است و فیلمش بر دل می
نشیند.
|