در ادامه یادداشت جناب دانشمند و باستان شناس میهن مان محترم محقق
محمد اکبر امینی !
مقدمه :
محترم امینی صاحب شما که سالیان از عمر تان را در تحقیق
و پژوهش سپری نموده اید .از باریکی ها و مشکلات محقق آگاهی کامل
دارید . من شخصا" کارکرد ها و مطالب تان را در سالهای قبل در مجلات
علمی مجله باستان شناسی و در مهاجرت معمولا در سایت کابل نات ان
همه را مطالعه نموده ام و خوشبختانه ساحه کار ما متمم یکدیگرند
بیشتر از مقالات تان سود میجویم . زحمات تان قابل تقدیر اند .
یادداشتهای نویسنده گان در مورد کابل امروز با تضاد های نویسنده
گان هماهنگی ندارند بنابرا صحت وسُقم مطالب در لابلای آنهمه نوشته
مبهم میگردد . نکاتی ذیل بخشی از یادداشتهای است که قبلا سلاطین و
نویسنده گان و مسافران جغرافیه نگار رقم زده بودند . با خوانش این
مطالب با وجودیکه تکراری از گذشته است اما با تکرار احسن خدمت شما
هموطنان تقدیم است .
اما کابل :
کابل شهر است که قلب افغانستان را تشکیل داده است
کثیرالقوم و کثرالفرهنگ بوده و است .کابل قدیم دوره کودکی خودرا
ازساحه (خوردکابل، کمری، چکری) آغازکرده وازآنجا درمسیرجنوب غرب به
استقامت شیوه کی، خوردکابل وچارآسیاب توسعه یافته است، ودراستقامت
شمال غرب بسوی چمن حضوری، بالاحصار وشهرقدیم _چنداول)گسترده گی
داشته است. با اضافه دهات مشهور چون ده افغانانان ، ده بوری ، ده
مراد خان ، چهاردهی، ده یعقوب ، ده سبز ،افشار نانکچی .
قصه ها وافسانه های اساطیری وتاریخی که سیمای کابل رادرمصرع های
داستانی شهنامه به تصویرکشیده اند، درعین جالبیت وجذابیت خود، کابل
را یکی از مراکز سیاسی وفرهنگی آریانا بخصوص دردوره دولت کیانیان
دانسته اند. بنا به توضیحات وتصاویرشهنامه، کابلستان، زادگاه رستم
تهمتن یل گردنفرازآریایی، فرزند زال زر و رودابه کابلی ونواسه
مهرابشاه کابلی وعده ای ازمدافعان استقلال وآزادی آریانا بوده
است.(۱ )
تاﺭیخ نویساﻥ
ﺩﻭﺭﻩ سکندﺭ، کابل ﺭﺍ به ناﻡ ﺍﺭتوسپانه Artospana که هماﻥ ﺍﺭﺩهستانه
Urddhastana سانسکریت ﺍست ﺩﺭ تاﺭیخ یونانی قید نموﺩﻩ که پساﻥها ﺩﺭ
قرﻥ ﺩﻭم میلاﺩﯼ ﺍین شهر ﺭﺍ به ناﻡ کابوﺭﺍ Kabura یا قلب
پاﺭﺍپامیزﺍﺩ نوشتهﺍند. ﺩﺭﺩﻭﺭﺍﻥ شاهنشاهی کوشان بزﺭﮒ هنوﺯ هم کابل
به ناﻡ کاﻭفو شناخته میشدﻩ، که ﺁهسته ﺁهسته به کابوﺭﺍ مسما گرﺩید
تا ﺁﻥ ﺯماﻥ که کابل شاهاﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ به ناﻡ کابلستاﻥ یاﺩ کرﺩند. (۲)
کابلستاﻥ برﺍﯼ چندین قرﻥ ؛ قبل و بعد از میلاد مسیح ، ﺍﺯ بامیاﻥ ﻭ
کندهاﺭ ﺩﺭ ﻏرﺏ تا کوتل بوﻻﻥ ﻭ تماﻡ جنوﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ بر میگرفت، که ﺍین
خطه ﻭسیع به ﺩﻩ علاقهداری تقسیم بوﺩﻩ ﻭ شهرهاﯼ کابل، ﻏزنی،
بامیاﻥ، ننگرهاﺭ، سوﺍﺕ، پشاﻭﺭ، ﺍپوکین، بنو ﻭ بولر ﺩﺭ بر
میگرفتهاست.
ﺍﺯ تاﺭیخ یونان چنین برﺩﺍشت میشوﺩ که ﺍﺭتوسپانه یا کابل مرکزی
عمده ﻭ ﺍصلی ﺩﺭ منطقه بوﺩﻩ، که بعدها شاهزﺍﺩگاﻥ هندﻭساﮎ ﺁنرﺍ باﺭ
ﺩیگر ﺍحیا کرﺩند. کابل ﺍﺯ ﺩیدگاهی کتاﺏ مهاباراتا هندﻭﺍﻥ، بهشت ﻭ
جایگاهی تفکر برﺍﯼ خدﺍﻭندﺍﻥ خوبی بوﺩﻩ ﻭ ﺁنرﺍ ﺩﺭ سانسکریت به ناﻡ
ﺍﺭﺩهستانه یا عباﺩتگاهی مقدﺱ حفظ کرﺩﻩﺍند. تا ﺁنکه ﺩﺭ عصر
ﺯنبیلکشاﻩ ﻭ ﺯنبوﺭﮎشاﻩ، لشکر عرﺏ بعد ﺍﺯ فتح برقآساﯼ ترکیه ﻭفارس
به ﺩﺭﻭﺍﺯﻩهاﯼ ﺍین شهر رسیدند، شاهاﻥ ﻭ کابلیاﻥ برﺍﯼ ﺩفاﻉ، ﺩیوﺍﺭ
بزﺭگی به ناﻡ شیرﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯناﯼ کوﻩ آسمایی یا آسهماهی بنا
کرﺩند که حکایتهاﯼ ﺁﻥ تا ﺍمرﻭﺯ سینهبهسینه حفظ گرﺩیدﻩ. تاﺭیخ
مصر به ﻭضاحت مینویسد که لشکر بزﺭﮒ مسلمانان بعد ﺍﺯ فتح نیم جهاﻥ
ﺩﺭ شیرﺩﺭﻭﺍﺯﻩهاﯼ کابلستاﻥ بیستﻭسه باﺭ شکست مطلق ﺩید تا انکه با
مفتوح ګردید و هزاران کابلیان شهر جان خود را از دست دادند.( ۳ )
در سال ۸۱ هجری وقتی مسلمانان به شهر حمله کردند شهر را از طرف
دهمَزنگ شگافتند، مسلمانان عرب فاتح شدند و شاه کابل به گردیز رفت
ولی بزودی دوباره کابل را بدست آوردند. پس از آن کابل شاهیان ۲۳
بار با اعراب جنگیدن. در بعضی مواقع که ناتوان میگردیدند باج را
قبول مینمودند. بدین ترتیب تا سقوط امپراطوری اعراب کابل را در
حفاظت داشتند. پس از شکست امویان توسط عباسیان حکمرانهای افغانی
وابسته با اعراب در کشور بسر اقتدار آمدند. پس از دولتهای صفاری و
طاهری نفوذ اعراب از کشور کم شده رفت اداره کابل نیز به دست
حکمرانان محلی افتاد. وکابل از شهرت افتاد.
مقارن ضعف صفاریان از کوهستان شرقی کابل یک قوم دیگر بنای سلطنت را
در کابل گذاشت که سرکردهشان را کالاله میگفتند و تا به عصر
غزنویان باقی بودند، تا اینکه در سال ۳۴۴ هـ ق ضمیمه سلطنت غزنوی
شد. کابل در عهد غزنویان، غزنه بتدریج اهمیت یافت و کابل عقب ماند.
در لشکرکشیهای چنگیز کابل نیز دستخوش چور و چپاول گردید.
کابل در اثار مؤرخان و جهانگردان عرب نیر جای خاضی داشته است از
جمله ابن بطوطه کابل و به صورت عمومی تر کابلستان را دیده و درمورد
یادداشت مغتنم به جا گذاشته است . ابن بطوطه محمد بن عبدالله بن
محمد بن إبراهیم لَواتی طَنجی، ابوعبدالله، در شهر طَنجه سال ۷۰۳
هـ ق= ۱۳۰۴ م در مغرب (مراکش) به دنیا آمد و سال ۷۲۵ هـ ق به سوی
مکه عزیمت نمود و مصر، شام، فلسطین، حجاز، عراق، ایران، یمن،
بحرین، ترکستان، میانرودان و بخشی از هند و چین، جاوه، شرق اروپا و
شرق آفریقا را پیمود و سرانجام به مغرب(مراکش) نزد شاه ابی عنان از
شاهان بنی مرین برگشت. سفر او ۲۷ سال به درازا کشید (۱۳۲۵-۱۳۵۲ م)
و در مراکش سال ۷۷۹ هـ ق = ۱۳۷۷ م. درگذشت.
او یکی از بزرگترین سیاحان عرب است که بیشتر از مارکوپولو سفر نمود
و نوشت .(۴)
موصوف مینویسید : کابل در گذشته شهر بزرگی بود و اکنون قریه ازآن
باقی مانده است طایفه از عجم که «افغان» نامیده می شوند در آن
سکونت گزیده اند .کوهستانها و گردنه های مستحکمی در اختیار دارند
مردمی بسیار قوی هستند و بیشتر به راهزنی می پردازند. کوه بزرگی
درآنجا به نام کوه سلیمان وجود دارد که میگویند سلیمان پیغمبر از
فراز آن کوه به سرزمین هند نظر انداختهو چون آن سرزمین را ظلمت
فراگرفته بود از رفتن به آن جا منصرف شده و برگشته، ولی کوه به این
نام خوانده شده است . پادشاه افغان دراین محل ساکن می باشد .
در کابل زاویه ( خانقاه ) هست به نام شیخ اسمعیل افغانی که شاگرد
یکی از بزرگان اولیا به نام شیخ عباس بوده است . ( ۵)
در حالیکه نویسنده « کابل در منابع ادبی و تاریخی » دکتور انجنیر
صاحب نظر مرادی سخنان ابن بطوطه را با جملات دیگر برگردانیده و
چنین مینگارد: ... ما به کابل وارد شدیم، در آنجا زمانی شهر بزرگی
بوده، و اکنون بجای آن دهی است که درآن یک قبیله ایرانی ( عجم
تاجیک) ( ؟) زنده گی میکنند و کوه ها و تنگی ها متعلق به افغانها
است و انها نیروی بزرگی دارند. بیشتر ایشان راهزنان اند بزرگترین
کوه ایشان - کوه سلیمان نام دارد.(۶)
کابل هنگامیکه بدست تیمور و حکمداران او بود از طرف گماشتگان
تیمور اداره میشد تا آنکه دولت تیموری هرات قوت گرفت. بعد از سقوط
تیموریان، بابر در این جا مستقر گردید و کابل دوباره رونق یافت و
تا سال ۹۲۳ پایتخت بود و به تعمیر و آرایش آن پرداخت. بابر به کمک
مردم این شهر، هندوستان را فتح کرد و پایتخت خود را از کابل به
آگره نقل داد و کابل مرکز ولایت شد. آرامگاه این پادشاه هم در همین
شهر است.
چنانچه اشاره شد کابل در زمان غزنویان و غوریان منحیث مسیر
تدارکاتی و استراتیژیکی برای فتح هند استفاده میشد در حالیکه
موقعیت تجارتی کابل را هرگز نمیتوان نادیده گرفت . و برای همین
منظور اقوام مختلف در کابل بودباش اختیار نمودند .
بنابر قول بابر کابل از اقلیم چهارم است در میان معموره واقع شده
است شرقی آن لمعانات و پرشاور و هشنغر و بعضی از ولایات هند را است
غربی او کوهستان هاست شمالی او ولایت قندز و اندراب است کوه هندوکش
درمیان است جنوبی او فرمل و نفزو بنو وافغانستان است .(۷)
هندوستانی غیر هندوستانی را خراسانی میگوید چنانچه عرب غیر عرب را
عجم میگویند
ضمنا بابر در مورد اقوام که در کابل بودوباش دارند مینویسد که :
... و اقوام مختلف در ولایت کابل بسیار است در جلگه ها و میدانها
اتراک و ایماق و اعراب اند در شهر و بعضی دیها تاجیکانند و در بعض
از مواضع دیگر و ولایات از پشیه یی و پرانچه و تاجیک و ترکی و
افغانان اند و در کوهستان غزنه هزاره و نوکذری است در میان هزاره
بعضی بزبان مغول هم سخن می کنند در کوهستان مابین شرق و شمال
کافرستان است مثل کتور و کبرک و جنوبی افغانستان است یازده یا
دوازده لفظ در ولایت کابل تلفظ می کنند عربی و فارسی و ترکی و مغول
و هندی و افغانی و پشه یی و پراچی و کبری و ترکی و لمغانی . این
مقدار از اقوام مختلف و الفاظ متغایر معلوم نیست که در هیچ ولایتی
بوده باشد .(۸)
در ادامه مینویسد که : ... اگرچه سواد ویجور و پرشاور و هشنغر در
اوایل از توابع کابل بوده اما در این تاریخ از جهت افغان بعضی از
انها ویران شده و بعضی از انها در تصرف افغان در امده معنی ولایت
بودن در آنها نمانده . (۹)
و ادامه میدهد که : از تواریخ نکرهار هم نوشته اند جای داروغه
نشستن او آدینه پور است از کابل سیزده فرسخ راه است درمیان کابل و
نیک نهار بسیار پرمشقت راهست در سه چهار جا خورد خورد کوتلها دارد
در دو سه جا تنگهاست خلجی و جمیع افغانان قطاع الطریق راه میروند .
(۱۰)
از افغانان برای اولین بار مؤلف حدودالعالم ذکر نموده است که :
نینهار یا بنیهار؛ جایی است پادشاه او مسلمان نما و زن بسیار دارد
از مسلمانان و از افغانان و از هندوان بیش از سی و دیگر مردم بت
پرستند و اندروی سه بت است بزرگ .(۱۱)
بنابر بیان بابر تاجک ها و افغانها دو قوم جداگانه بودند و اخیر
الذکر در پهلوی اقوام دیگر درشهر زیبای کابل زندگی داشتند . اصطلاح
محله به ده افغانان نشانه یی است که بابر بران انگشت گذاشته است و
دربیرون شهر یعنی دیوار های کابل حیات به سر میبردند .
بابر زمانیکه از کابل مینگارد از یهودیان نمی نویسد اما از قوم
جداگانه بنام گبری یا کبری یاداور میشود ودر لغت نامه دهخدا این
قوم را چنین معرفی میکند : گبر. [ گ َ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است
از ولایت بجور و آن مابین کابل و هندوستان واقع است . (برهان )
(جهانگیری ). در بعضی نسخه ها دشت کتر نوشته اند و گفته اند الحال
آن جا را کتور گویند و در لغت سیاه پوشان گذشته و کفار آنجا بشدت و
غلظت معروف و مشهورند. (انجمن آرا). گویند میر سیدعلی همدانی
چندگاهی در آنجا بود و نقد حیات در همانجا سپرده و نعشش از آنجا به
ختلان نقل نمودند. (جهانگیری ) (۱۲) یقینا نظر بابر براین قوم بوده
است .
از انجا که روزگاری را درگوشه ای ده افغانان سپری نمودم بخشی از
مردم ما که به زبان پشتو حرف میزدند شاید بقایای افغانان بوده باشد
که بابر از آنها نام برده است . منارل انها در کنار باغ های بوستان
سرای و گلستان سرای و گردان سرای تا چندسال قبل وجود داشت ؛ که از
قدیم الایام باقی مانده بودند .
نکته بارز که محل بودباش هموطنان ما تشکل قومی دارند چنانچه بابر
هم به ان اشاره نموده است . امروز در ده افغانان ، باغ بالا و
شهرارا و کارته پروان چون نزدیک سرای شمالی بوده ؛ بخش مردم شمالی
از کاپیسا و کوهدامن و پنجشیر در آنجا زندگی دارند و یا در جمال
مینه و دشت برچی اکثریت مردم ملیت هزاره و مردم وردک و میدان و
غزنی در ده بوری و میرویس میدان تا فاضل بیگ و قرغه و یا در شاه
شهید و کارته نو و قلعچه و رحمن مینه مردم لوگر و پکتیا و خوست و
هموطنان مشرقی مان از ننگرهار و لغمان در پلچرخی و ده خدایداد و
هود خیل و ارزان قیمت مسکن گزین اند .
درحالیکه کابل ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯناﯼ تاﺭیخ، ﺩﺭ ﺍحساﺱ چکامهسرﺍیاﻥ، ﺩﺭ چشم
تمدﻥ، ﺩﺭ قلب ﺁسیا، ﺩﺭ خاﻃرﻩهاﯼ ﺍشغالگرﺍﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺍیماﻥ بسا مرﺩﻡ،
شهر باﺍﺭﺯﺵ ﻭ ﺩﺍﺭندﻩﯼ ﻭیژگیهاﯼ مقدﺱ بوﺩﻩاست. کابل ﺩﺭ ﻃوﻝ تاﺭیخ
بارها ﺯیر تهاجم بیگانه قرﺍﺭ گرفت ﻭ به با گذشت سال هاﯼ متماﺩﯼ،
ﻭیرﺍﻥ ﻭ ﺁباﺩ گرﺩید، تا بالاخرﻩ ﺩﺭ ساﻝ ۱۷۴۷ م سلطنت درانی ﺩﺭ
قلمرﻭ ﺍفغانستاﻥ پایه گذاری گردید ﻭ تیموﺭشاﻩ پسر احمدشاه ابدالی،
مرکز ﺍمپرﺍتوﺭﯼ خوﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ قندهار به کابل ﺍنتقاﻝ ﺩﺍﺩ که پس ﺍﺯ ﺁﻥ
کابل تا ﺍمرﻭﺯ به صفت خانهٔ مشترﮎ ﻭ مرکز یگانگی تماﻡ ﺍفغانها
پابرجا میباشد.( ۱۳ )
زیر نویس ها :
۱ - مرادی - صاحب نظر ، کابل در گذرگاه تاریخ ،۱۳۸۹ش
۲ - کاکر - داکتر پوهاند محمد حسن ، افغان افغانستان پوهنتون کابل
، سال ۱۳۵۷ ، ص ۵ .
۳ - ویکی پیدیا ، واژه کابل .
۴ - ویکی پیدیا ، واژه ابن بطوطه .
۵ - ابن بطوطه ، سفرنامه ابن بطوطه ، ج اول ، ترجمه داکتر محمد علی
موحد ، تهران ۱۳۷۶ ، ص ۴۷۵ . همچنان رک : Ibn Battûta , Voyages ,
II. De La Mecque
aux steppes russes ، ج دوم ، پاریس ، ۱۹۸۲ ، ص ۲۶۶ .
۶ - مرادی - داکتر صاحب نظر، کابل در منابع ادبی و تاریخی، کابل ،
۱۳۸۲، ص ۴۳ .
۷- بابر - ظهیرالدین ، بابرنامه ، ترجمه خان خانان ، ص ۸۰
۸ - بابر ، ایضا" ، ص ۸۳
۹ - بابر - ایضا ، همانجا
۱۰- بابر ، ایضا" ، همانجا
۱۱ - نویسنده نامعلوم ، حدودالعالم من المشرق والمغرب، تعلیقات و
حواشی از مینورسکی ، ترجمه : پوهاند میرحسین شاه ، تصحیح و حواشی
مکرر از : داکتر مریم میر احمدی و دکتر علامرضا ورهرام، چاپ دوم ،
تهران ،۱۳۸۳ ، ص ۲۱۱ .
۱۲- لغت نامه دهخدا. واژه گبر .
۱۳- ویکی پیدیا .
نوت : نقشه ترتیب شده توسط انگلیسها در سال ۱۸۴۲ م