فکر کن کوچههای تنهایی به قدمهای
تو خلاصه شده
ناگهان بر زمین مچاله شدی آسمان کند، پرّ و بال ترا
فکر کن روبهروی کلکینات لاشخواران
گشنه منتظر اند
فکر کن گرگ لاغراندامی میخورد سطل آشغال ترا
جسد نیمهجانت از مستی رفته در شهر
تا کفن بخرد
پیش از آن، عنکبوت خونخواری بین گورت تنیده جال ترا
آمدی تا دوباره زخمت را گریههای
کسی نمک بزند
آمدی تا خودم بسوزانم پیرهن های پارسال ترا
سهراب سیرت