زمزمه ميكند با صداي دلنشين اش
درون ذهن خلوت من، كه نشسته امشب
جدايي كلمه ي بدي است، عزيزم!
امشب تا سحر يك عمر زندگي كردم
در دام غمت همچون مرغ وحشي
روز هجران و شب فراقت را جشن ميگيرم
جدايي كه كلمه ي بدي است..
زان شب كه وعده كردي روز وصال مانرا
مرا بزودي از اين چشمان خيس خواهي شست
از دل خسته ي تو خواهد زدود..
جدايي كلمه ي بدي است، عزيزم
هنوز هم دلم انجاست، كه گفتي ماه من باش
دلم از خيال تو در غوغاست ..
|