چندی پیش
مقالهیی نوشتم به نام «چگونه پاکستانیزه شدیم؟» و تلاش کردم جنبههای
اصلی تاثیرگذاری پاکستان را بر فضای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی
افغانستان مورد بررسی قرار دهم. اما این مقاله، بیدرنگ، پرسش دیگری را
بر انگخیت. این پرسشِ مهم «چگونه از پاکستانیزه شدن افغانستان رهایی
یافت؟» را در بر میگرفت. در مقالهی کنونی تلاش کرده ام تا به این
پرسش دشوار پاسخ ارایه دهم.
۱. تقویت
پایههای دولت ملی
افغانستان برای رهایی از مداخلات خارجی نیاز
به تحکیم دولت ملی دارد. دسترسی به دولت ملی زمانی میسر است که منافع
ملی دولتهابر بنیاد ارادهی همهی شهروندان کشور بدون هیچ گونه تبعیض
شکل گیرد. برای شکلگیری دولت ملی مولفههای زیر را باید انسجام بخشید:
مدیریتِ قدرت
سیاسی
مدیریتِ قدرت سیاسی به معنای سازماندهی منابع اقتصادی از طریق
ظرفیتهای حرفهیی (تخصصی) بدون در نظر داشت تبعیض و امتیازات
مصلحتطلبانه برای شهروندان است. سازماندهی قدرت سیاسی از طریق ادارات
عامه صورت میگیرد و شهروندان باید دسترسی بایسته و شایسته به ادارات
عامه حاصل نمایند.
اقتدار سیاسی
قدرت سیاسی زمانی به اقتدار سیاسی مبدل میگردد که مشروعیت و
مقبولیت اجتماعی حاصل کند. در اینجا دموکراسی، نقشِ سازندهی شهروند
را در تعین سرنوشت قدرت سیاسی بر ملا میسازد. هر رای شهروند پایههای
مشروعیت اقتدار نظام سیاسی استحکام میبخشد.
منافع ملی
گذارِ قدرت سیاسی به اقتدار سیاسی، منافع مشترک شهروندان را خلق
میکند. اگر گذار از قدرت سیاسی به اقتدار سیاسی با شفافیت و همآهنگی
با جامعهی مدنی صورت پذیرد، زمینههای منافع روانی ملی میان شهروندان
بهتر مساعد میگردد. اما اگر این روند به صورت غیر حرفهیی و با
مداخلات سیاسی طی گردد، نتیجه برعکس میگردد.
سلطهی ملی
سلطهی ملی ارادهی مشترک شهروندان یک نظام به منظور رسیدن به هدف
مشترک (ملی) است. با شکلگیری منافع ملی، هویت و فرهنگ ملی شکل
میگیرد. یعنی شهروندان خود را در چارچوب نظامی حس میکنند که بر بنیاد
اراده و هدف ملی و توسط خود شان شکل گرفته است. در واقع نضجگیری منافع
ملی، فرهنگ و هویت ملی، سلطهی ملی را شکل میدهد.
ایجاد دولت ملی در افغانستان، مهمترین پیششرط برای محدودسازی نقش
سیاسی پاکستان بر افغانستان است.
۲. توسعهی اقتصاد ملی
افغانستانِ عقبمانده، هیچگاهی ظرفیت رهایی
از مداخلات سیاسی پاکستان را نخواهد داشت. به این منظور افغانستان نیاز
به حکومت تخصصی دارد تا حکومت سیاسی! در کشورهای که حکومتها سیاسی
هستند، دشواری اصلی که استحکام سنگپایهی اقتصادی است را پشت سر
گذاشته اند. از این رو به باور من ساختار نظام سیاسی افغانستان باید
تغییر کند. ساختار نظام سیاسی مختلط که در برگیرندهی رییس جمهور (رهبر
سیاسی) و رییس حکومت (مدیر متخصص) باشد، شکل گیرد. مدیریت توسعهی
اقتصاد باید بهصورت تخصصی بهبود یابد. رییس جمهور مسایل امنیت ملی و
سیاست خارجی را اداره کند. افغانستانِ توسعه یافته راه مداخلهی
پاکستان را محدود میگرداند. همگرایی بیشتر اقتصادی افغانستان با
هندوستان، جایگاه پاکستان را در منطقه و تاثیر آن را بر افغانستان به
نازلترین سطح تغییر خواهد بخشید.
۳. تقویت نظام رزمی افغانستان
نظام رزمی فعال و پر قدرت تضمینگر دولت ملی
است. افغانستان با استفاده از منابع و منافع جامعهی جهانی باید تلاش
نماید تا از دید استخباراتی، پولیس و ارتش به دولت قدرتمند مبدل گردد.
این اصل سبب میگردد تا افغانستان با قدرت مشروع و حمایت بینالمللی
خواستگاه پاکستان را پیرامون افغانستان محدود سازد. درسهای سالهای
دههی هشتاد میتواند برای افغانستان خیلی آموزنده باشد. دولت
افغانستان در این سالها با حمایت شورویها توانست از دستگاه نسبتاً
فعال اطلاعات استخباراتی و ارتش نسبتاً مجهزی بهرهمند گردد. (عوامل
مداخلات پاکستان در دوران جنگ سرد در مقالهی پیش مطرح گردیده است).
۴. گزینش سیاست خارجی حرفهیی،
بیطرف و فعال
افغانستان باید بنابه ژیوپولیتیکِ با اهمیت
خویش سیاست بیطرف و فعالی را برگزیند. بیطرفیِ فعال به معنای درک،
شناخت و همگرایی منافع استراتژیکی شرق، غرب و دولتهای همسایه با
منافع استراتژیکی افغانستان است. این همگرایی، کاری چالشزا و دشواری
است اما به دور از امکان نیست. مهم این است که ما با حفظ همکاری با
غرب، با نهادهای معتبر منطقهیی سازکاری داشته باشیم. سازگاری
استراتژیک افغانستان با روسیه، هند و چین، نقش پاکستان را در افغانستان
محدود میگرداند. البته ما باید با پاکستان بهسان پارتنرِ همسان
سازکاری دپلوماتیک داشته باشیم، نه به مثابهی برادر کلان!
۵. ایجاد دهلیز ترانزیتی و حل مشکل
خط دیورند
این را همه میدانیم که خط دیورند، مشکل
بزرگی برای افغانستان ایجاد کرده است. این مشکل پس از تولد پاکستان از
دامان هند بریتانوی به زخم سوزندهیی مبدل گردیده است. مشکل دیورند با
این دولتِ ضعیف قابل حل نیست. حتا طرح دیورند توسط این دولت به ضرر
افغانستان است. تا جایی که من از دست اندرکاران سیاست داخلی و خارجی
این دولت شناخت دارم، آنها ظرفیت مدیریت این معضلهی کلان ملی را
ندارند. اما برای درازمدت پیشنهاد میکنم تا ما همه شهروندان
افغانستان بر سه مولفهی بالایی نایل آییم. بدون داشتن دولت ملی،
اقتصاد روبه توسعه و نیروی فعال رزمی، طرح دیورند، تیشه را به ریشهی
افغانستان خواهد کوبید.
ما باید با تقویت دولت ملی با پایههای توسعهی اقتصادی و رزمی، خواهان
دهلیز ترانزیتی به آبهای هند از ورای پاکستان شویم. این دهلیز،
افغانستان را با بحر وصل میسازد و زمینههای توسعهی اقتصادی و
همآهنگی بیشتر افغانستان را با جهان مساعد میگرداند. در روابط
بینالملل سازوکارهای وجود دارند که فرصت بررسی منازعات ارضی و حل
دشواریهای دموگرافیک را میان دولتها به بررسی میگیرند. اما باز هم
تکرار میکنم این زمینه زمانی فراهم میگردد که ما سه مولفهی بالایی
این مقاله را سامان دهیم.
مواظب باید بود!
اگر جنبشهای
مدنی به درستی مدیریت و همآهنگی نشوند، شکستِ آزادیهای شهروندی اجتناب ناپذیر
میشود.
هراسافگنان گروه
دیگری را به گروگان گرفتند. به باور من اینبار گروگانان قربانی عملکرد و نتایج
ناشیانهی نشستی هستند که در ختمِ روز «همایش تبسم» در ارگ دایر شد. فردای آن روز
نیز بینتیجه تمام شد. غنی و عبدالله وعدههای سبکسرانهی را بهسان همیشه سپردند
و هیچکسی آن را پیگیری نکرد.
حالا مواظب
باید بود. هر حرکت غیر حرفهیی سبب مرگ گروگانان خواهد شد!
پس چه باید
کرد؟
در گام
نخست:
گروهی کاری از چهرههای با ظرفیت سیاسی، اجتماعی،
اعضای پارلمان و شخصیتهای مستقل و با نفوذ شکل گیرد.
گروه همآهنگ کنندهی دادخواهی از جمع فعالان مدنی برگزیده شود.
نهادها و چهرههای تاثیر گذار بر وضعیت امنیتی و استراتژیک شناسایی گردند.
شخصیتهای مهم نهادهای سیاسی و استراتژیکِ رزمی و دپلوماتیکِ جامعهی جهانی در
افغانستان شناسایی گردند.
در گام
دوم:
برای محدود سازی گروگانگیری باید استراتژی و برنامه
ریخت و بربنیاد آن دادخواهی کرد. تنها با شعارهای «داغ» مشکل حل نمیشود. این
استراتژی باید به گونهی شکل گیرد که گروگانگیران پیآمد کار شان را در آن
دریابند. این استراتژی میتواند قهریه باشد اما راههای حل مسالمتآمیز را نیز
در خود داشته باشد. بهترین استراتژی آن است که قدرت فعالِ قهریه و رزمی را
بهنمایش گذارد. باید خوب بجنگی تا پیام صلح آمیزت جدی گرفته شود.
شعارهای دادخواهانه در چارچوب استراتژی شکل گیرند. نظر به حساسیت وضعیت، تلاش
صورت گیرد تا شعارهای شهروندی ارایه گردند تا شعارهای قومی و بحث برانگیز
سیاسی!
در گام
سوم:
مذاکرات حرفهیی، بر بنیاد استراتژی و تاکتیک، با در
نظرداشت ظرفیتها و ارادهی سیاسی با نهادهای تاثیرگذار ملی و بینالمللی آغاز
گردد. این کار به عهدهی گروه کاری است.
گروه دادخواهی با همکاری رسانهها زمینههای دادخواهانه را فراهم گردانیده و
برای رهایی گروگانان حمایت مردمی جلب نماید.
حلقهی دوم مذاکرات با حضور رسانهها در ارگ راه اندازی گردد. باید رسم مذاکرات
سیاسی را آموخت! مذاکرات باید در محور همان استراتژی دایر گردد. مذاکرات باید
بر بنیاد اصل پارتنرشیب و احترامِ متوازن و متقابل راه اندازی گردد. اجندای
مذاکرات باید بربنیاد استراتژی شکل گیرد. هدف اصلی مذاکرات را ایجاد «منافع
مشترک» میان دولت و گروههای کاری و دادخواهی بر بنیاد استراتژی شکل دهد.
مذاکره کنندهگان باید مشخص، واضح و استراتژیک سخن گویند. باید از شکست
دورههای نخست مذاکرات دلسرد نشد و مذاکرات را با حوصلهمندی تا بدست آمدن
نتایج، پیگیری کرد.
درگام
چهارم:
گروهکاری و گروه دادخواهی برای نظارت و استمرار
برنامههای بدست آمده از استراتژی با ساختارهای امنیتی و دولتی همآهنگی و
همکاری نماید. رسانهها این جریان را به گونهی مستدام پیگیری نمایند.