چسان خورشید را پوست تنت لمس کند
چگونه هر نفست
هوا تازه کند
وقتی
در ها همه بسته
و دیوار ها بی پنجره اند
ولی چشمان تو باز
مغز ات بسته
چه فرقی میکنی با کور، نابینا؟
باور کن
اگر که پاسبان خانه تاریک ما را
یک کسی اغوا کند شاید
صدا مان را خدای مهربانی ها
از آن دور های دور بشنیده
آزاد مان سازد
به گرگ خانۀ همسایه
تنها استخوانی چند باید داد
چو وقتی سیر میگردد
کمتر گاز میگیرد
رهگذران را
م.ا.ع
|