سر گیسوانم را بریده ام
و موهایم را می اندازم در چاه و نگاه می کنم
سرِ سپید و موهای سیاهم را
می بینم
چرخان چرخان می افتند بی آب
همچون موجودی بیگانه یی که از منظومه دور
افتاده باشد در دل اقیانوس آرام
یوسف من همان پایین هاست
باید از موهایم طنابی ببفافد
و سر بریده ام را
در بغل گرفته
از چاه برآید
دلدار بی دلیل من
بی سالهاست بی سر و سامانم
از چاه که بر آمدی
گیسوانم را بباف
و سرم را روی گردنم بگذار |