زمانی که تحمل به سر آید و کاسه صبر لبریز گردد ، ناچار
بایست به پا خیزی و فریاد زنی . فریادی جگر خراش و از ته قلب که همچون تیر
به گوش های کر فرو رود .
حقا که دولتمداران افغانستان هم کر اند و هم کور !
قربانی نمودن تبسم ، دخترک نُه ساله و شش تن دیگر که بعد از تحمل شکنجه های
بسیار به امید آزادی و نجات ، اما گلوی شان از سوی لشکر شیطان بریده شد ،
زخم های عمیق و جانسوز کهنه و دیرینه را شکافت و روان خسته مردم کابل را به
فریاد درآورد و صبوری مردم را از این همه جنایات بی پایان طالب و داعش و بی
مسوولیتی و بی تفاوتی حکومتداران به سر آورد .
موج گسترده و تنگا تنگ مردم ، در یک حرکت نمادین و سمبولیک ، جنازه ها را
از دشت موچی بالای دوش گرفتند و فریاد زنان تا عقب دروازه های بسته ارگ
رسانیدند .
مگر گنجایش جان و روان زخمی مردم که چهل سال است رنج می برند و بی گناه
کشته می دهند و کشته می شوند ، تا چه حد است ؟
تا چه زمانی می توان شاهد روزافزون سنگسار زنان و دختران جوان بیگناه و بی
دفاع بود ؟
تا چه زمانی می توان شاهد انتهاری های مداوم ، شکنجه کردن ، آتش زدن ، شلاق
زدن ، اختطاف نمودن ، گلوبریدن ، تجاوز و کشتار عزیزان و هموطنان مظلوم خود
بود ؟ بی امنیتی ، بیکاری ، فقر ، بیماری و بی درمانی را تا کی می توان با
چشم باز تحمل کرد اما دم نزد!؟
گلوی بریده تبسم کوچک بهانه یی شد تا همه زخم ها و عقده های سرکوب شده از
گلوگاه ملتی که جنگ را نفی و خواهانه صلح و امنیت است ، فوران کند . به
بیان دیگر ، گلوی بریده تبسم کوچک ، بالاخره سکوت و صبوری مردم را به پایان
خط رساند و هر رای ایکه در زمان انتخابات ، صادقانه به امید و آرزو های
بهتر و فردا های روشن ، به صندوق ها ریخته شد و اشرف غنی و عبدالله و محقق
و دیگران را به قدرت رسانید ، هفته قبل درکابل انفجار کرد و هزاران رای سال
پار ، به هزاران فریاد دادخواهی امسال ، از مسافران گلوبریده ، شهر کابل را
تکان داد و چون مشتی به دهن حکومتداران افغانستان ، فرود آمد . در پی این
فریاد های ملیونی ، رای دهنده گان تمامی شهر های افغانستان هم از هرات و
مزار و قندهار و جلال آباد و زابل و غور، برای حمایت و پشتیبانی از فریاد
دادخواهی هزاران هزار جوان و خانواده های درد رسیده کابل ، به جاده ها
ریختند و با سر دادن شعار های ضد حکومتی ، شهر را پرکردند و همنوایی خود را
با مردم کابل اعلام نمودند .
تصور می کنم که در سرزمین بلاخیزی چون افغانستان ، حالا که نسل جوان به
آگاهی و خرد رسیده و حقوق انسانی و حرمت گذاری به ارزش های مدنی و عدالت
اجتماعی برایش خط مقدم زندگی ست ، دیگر رای خود را رایگان و ناآگاه در
صندوق نخواهد ریخت و مهار زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود را به دست
هرکس و ناکس نخواهد سپرد . چرا که این دادخواهی نشان داد که سنت گرایی و
قوم گرایی و رهبرگرایی و جهادگرایی ، برای نسل جوان ما ، دیگر حرف مفت و
بیهوده یی نخواهد بود .
موج عظیمی از مردم ، با سیلابی از نسل فرهیخته جوان ، نسل شعور و نسل تحصیل
و نسل دانش و آگاهی ، بیزار از حس دوگونه بینی و نفرت انگیز هزاره و تاجیک
و پشتون و ازبیک ، برای دادخواهی و فوران رنج های تلنبار شده از درون سینه
و سرگشتگی های بی پایان شان ، در یک صف ایستادند و میثاق برابری یک ملت
واحد را فریاد کشیدند .
مگر نه این است که قدرت خیزش و جنبش گسترده و سراسری مردم ، نیرومند از
هرگونه سلاح قومی و حزبی و سمتی و عقیدتی و مذهبی ست ؟
پس بیایید حافظه تاریخی و تجارب خود را بکار گیریم و باور کنیم که چنین
جنبش یک پارچه و مستحکم که آن روز دروطن ما به نمایش درآمد و انعکاس دهنده
درد ها و زخم ها و رنج های مشترک مردم بود ، جز در شرایط انقلابی ، در
هیچگونه حال و احوال دیگری به وقوع نپیوسته است . بیایید باور کنیم که این
دریای پرموج مردمی که ارگ نشینان را سخت به تکاپو افگند ، نشانه دگرگونی
هایی ژرف و عمیق در فكر واندیشه مردم وظهور ظرفیت ها و ارزش های جدید فكری
نسل جوان در جامعه ماست . نشانه ایست که آرمان های انسانی و عدالت خواهی
نسلی را نوید می دهد که منهای تجارب مخرب جنگ و مهاجرت ، از تنکنالوژی مدرن
امروزی ، میثاق های بین المللی و منشور اعلامیه جهانی حقوق بشر، صلح و
همزیستی مسالمت آمیز اگاهی کامل دارد ..
این دادخواهی همگانی که رهبران تیکه دار را تکان داد ، هوشداری بود بی بدیل
برای محقق و غنی و عبدالله و نیز گوشمالی یی بود تا این بی خردان ، شاید پس
از این اندکی مسوولیت پذیر باشند .
گفته می شود که این اعتراضات که پایه های مردمی و خودجوش داشت ، یکی از
بینظیرترین و پر سر و صداترین دادخواهی هایی بود که تا کنون در تاریخ معاصر
افغانستان سابقه نداشته است. خبرگزاری ها و دفاتر مدنی و حقوقی و دانشگاهی
، این دادخواهی و مشارکت نود فصید مردم را کم نظیر خواندند . به آن معنی که
از سویی سازماندهی آن توسط جوانان آگاه و تحصیلکرده ، معلمین ، محصلین ،
شاعران و نویسندگان و عامه شکل گرفته بود که با مشارکت گروه های عظیمی از
نسل جوان هزاره و تاجیک و پشتون و ازبیک بر معادلات قومی و قوم گرایی و
برتری جویی خودکامه گان خط بطلان کشید و از سوی دیگر، بیانگر اختلاف عمیق
میان خواسته های نسل جوان و افکار پوپنک زده ی رهبرانی خوانده شد که خود را
تیکه داران یکه تاز قومی و مالکان بالقوه اقوام خود می دانند . به همین
دلیل رهبران قومی و جهادی از این بابت به شدت سراسیمه شده اند . دریافتند
که دیگر مرز سنت های جهادی و قومی درهم شکسته شده و نسل جوان دیگر به آن
آگاهی رسیده است که تفاوت سیاه و سفید را بداند. آگاهست که دیگر فریب عبا و
قبا و چپن و لنگی را نخورد و بعد از این ، خود اوست که سرنوشت ساز خود است
.
و اما از زبان محقق چه بیرون ریخت !
بنابه گفته یکی از سازمان دهندگان این دادخواهی ، محقق که با پر رویی و
عصبیت ، هنوز هم نمی تواند حس مالکانه خود را نسبت به ملیت شریف هزاره
پنهان بدارد و در خیال خام خود ، همچون برده داران قرون وسطایی ، قشر عظیمی
از نسل تحصیلکرده را ، برده خود می پندارد ، با کلمات سخیف و تهوع آور ،
این جنبش را ، نامشروع می خواند و با لحن توهین آمیز، صدای پاک و امید
آفرین جوان کشور ما را ، کوچه بازاری لقب می دهد .
وی مغرورانه ، فقر و تنگدستی مردم را به رخ شان می کشد و می گوید که این
مردم درخانه خود بوریا و در آسمان ستاره ندارند، من خودرا اینقدر کوچک
نمیسازم که با اینها صحبت کنم !
آیا همان رای مردم بی بوریا و بی ستاره نبود که محقق را ارگ نشین ساخت ؟
حقا که بایست در وجدان داری خود ، تردید داشته باشیم .
محقق که خود با زبان الکن و بیان کوچه بازاریش که اندک آگاهی از گفتار و
زبان دیپلوماسی ندارد ، مردم را مهره های شکست خورده در انتخابات یا
بازمانده از چوکی معاونت وزارت خانه می خواند!
این دست کم گیری مردم ، بی تفاوتی و بی توجهی به خواسته ها و نیاز های شان
، چهره رهبران دروغین را ، سیاه کرد .
سخنان محقق ، طشت رسوایی او را از بام به زیر انداخت . سخنان محقق از درون
چرک گرفته و افکار جدا بافته او از مردم ، پرده برداشت و نشان داد که تا چه
حد خود را از درد و رنج مردم جدا می داند و جنایاتی که در حق مردم روا داده
می شود ، برای او بی تفاوت است .
حرف های بی سر و ته ، طعنه زنی ، زشت گویی ، دست کم گیری صدای دادخواهی ،
خود آشکار نمودن ذهنیت غیر مردمی محقق است . محققی که تا هنوز در سکوی سنت
های قومی تکیه زد و جاهلانه می پندارد که بزرگ قوم خود است و حق بزرگی به
گردن تک تک مردم دارد !
وی حتی از تبسم معصوم که چه رنجی را در زیر کارد تحمل کرده ، یاد نکرد . از
گلوبریده ها سخنی به زبان نیاورد . به مردمان سوگوار، حتی حرفی برای تسلیت
به زبان جاری نساخت . دادخواهی مردم را به سخره گرفت و جز با دشنام از صدای
نسل جوان ما ، استقبال نکرد غافل از اینکه لحظات بعد ، موجی از انتقادات
شدید الحن از سوی خبرگان و معلمین و سازمان دهندگان اعتراضات و حتی
طرفداران خودش ، از طریق رسانه های خبری و تصویری و تارنما ها و فیس بوک ها
، چون طناب دار، به دور گلویش فرو افگنده شد .
شرمت باد محقق !
|