کی میگوید که اینجا
سنگها الفاظ خاموش اند
از فریاد های در گلو مرده
چنانکه خشم شان از کینه و از بغض پرورده!
چنانکه درد شان از نارساییها به فرقی
زیر پای آورده!
یا که گرمجوشیهایشان از عشق
اینسان سخت افسرده!
کی میگوید که اینجا
سبزه ها، شیپور هایی ناگزیر از سینه های
گور گمنامان بلوایند!
سبز از عشق خاک و سربلند از نام آزادی!
بهار ریزش فواره های شاهرگهای گلوگاه جوانمرگان
قحطی سالهای خوشه و برگ اند
کایشان عشق را
پستان داغ آتش و فریاد دوشیدند
بهر جشن آزادی!
کی میگوید که اینجا لالۀ دشتی
صدای مهلک حشریست کاسرافیل هشدارش
بگوش خاک نفخیده!
کی میگوید که اینجا کشتزاران
پیکر دوشیزه گان مرده را ماند
که دلالان مرگ و خون
پیشتر از ناز کردن در بر آیینه
پستانهایشان را
با مزاب سرب شهوت بسته اند آزین!
کی میگوید که اینجا نیست آهنگی
که با سازش توان کوبید پایی
یا که با سوزش توان افشاند اشکی!
کی میگوید که اینجا زندگی
تلقین مردن هاست!
کی میگوید! |