کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

کریمه شب‌رنگ

    

 
پرنده‌هاي خوشبخت!

 

 

پرنده‌هاي خوشبخت!
از مسیر پنجره اي من هیچ گاهی نگذرید
چیزي نیست هدیه کنم برایتان
جز فریاد تلخ وآشوب زدهي
اي نا آشنا!
دیگر دستم را به پاي کدامین خدا میگذاري؟
منی را که بی نیازم،
منی را که اندوه تلخ شب تسخیر کرده است
مرا بگذار!
با وحشت بی فرجامی
«! هرچه باداباد »
بروید بر دیوار خوشبخت شهر
لبخند قسمت کنید.
وهمچنان به گوري باور من
دوردي اگر خواندید
ممنون تان]
پرنده‌هاي خوشبخت!
۱۰ عقرب ۱۳۸۱

 

 

 

 


باید خودت به دنیا بیاوری
و بپیچانی شان یکی یکی
در کلماتی که شور انقلابی در سر دارند
بعد با خاموشی عادت کنی
با خاموشی که نمی توان عادت کرد
خاموشی پلاتین کجی است در استخوانهای رانت
و تنهایی که در آیینه اش پلاتین برق می زند

امروز سرم را بر نمی دارم
با دوپا بلند می شوم
حکم تازه ی قانون این است
که با سرم راه بروم
و با پاهایم فکر کنم

حالا می فهمم چرا مادرم
سرم را شانه می کرد
و می گفت :
دختر سر به هوایم
تو دختر سر به راهی خواهی شد

 

 

۰۳/عقرب/۱۳۹۴

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۲۵۱             سال  یــــــــــــازدهم                   عقرب        ۱۳۹۴     هجری  خورشیدی         اول نوامبر    ۲۰۱۵