قسمت نخست
به بهانۀ مرگ حمید گل
یادآوری:
نبشته یی که از نظر خواننده گان می گذرد، دوهفته
پس از مرگ جنرال بازنشسته حمید گل پاکستانی تهیه شده بود.
منظور نگارنده که اکنون نیز طرف توجــه است، این بود که با مرگ او نباید
غافلگیر شد که گویا اهداف آن مهره مهمی که در جهت اعمال نفوذ پاکستان در
افغانستان سعی نمود، از میان رفته است. زیرا رویداد ها پیهم نشان می دهند
که آرزوهای حمید گل دنبال می شوند وپاکستان دارندۀ حمید گل های بی شماری
است. درکنار تاکید روی این موضوع، نکاتی مطرح شده اند که فکر می شود به
منظور گسست از سیاست های مبهم، غلط، احساساتی وزیانبار پیشینه در
افغانستان؛ وبرای اتخاذ سیاست روشن در قبال پاکستان، شایستۀ مطرح شدن اند.
. . . جنرال حمیدگل از فعالان آن سیاست مارزخم دیده بود، اما، یگانه فرد
نبود. همین اکنون حمید گل های بی شمار با استفاده از وضعیت مناسبی که در
منطقه و افغانستان در اختیار دارند، آن سیاست را دنبال می نمایند. . .
دست نابودگرمرگ، برگلوی همه انسانها می نشیند. این است که
می گویند: از مرگ گریزی نیست.
مرگ جانی را می ستاند و با خود می برد، برخی را در اندوه ژرفتر فرو می برد.
این برداشت هم آشکار است که مرگ برخی از انسان ها، اگر عده یی را اندوهمند
نموده است، چه بسا مرگ همان شخص برای تعدادی دیگر، احساس خوشی را همراه
داشته و بر لبان آنها تبسم نشانده است. این ایجاد احساس ناهمکون در
انسانهای مختلف از مرگ یک شخص، بر می گردد به کارکردهای او در زمان زنده گی
اش و برداشت وخاطراتی که دیگران از نقش او داشته اند.
انسانی که شکنجه و رنج وعذاب انسان های دیگر را مجاز می داند، انسانی که
مداخله وهجوم بر سرزمین های دیگران را با غرور ومباهات به تحسین می گیرد،
انسانی که انتحار وانفجار انسان را برای دست نیافتن به آرامش انسان ها، مرگ
آفرینی آنها و ایجاد رعب وترس می پذیرد، انسانی که تبعیض هتلرمآبانه را در
جبین خویش حک می کند؛ و . . . این انسان؛ طراحان، رهنمود دهنده گان، رهبران
و مجریان چنان اهداف غیر انسانی را می ستاید و هوادارانش در مرگ او، رخسار
اندوهبار دارند. اما، انسانهایی که چنان اوصاف واهداف را برنمی تابند، کمتر
اتفاق افتاده است که ابراز نفرت خویش را از دارنده گان آن اوصاف پنهان
بدارند.
برگهای تاریخ کشورما و جوامع دیگر، از چنین نمونه های یاد شده بسیار دارند.
شاید بیشترین نمونه های که می توانند در دسترس باشند، با وضوح کامل از
رویداد آفرینان چند دهۀ پسین و تبارز واکنش های ناهمگون سخن بگویند. مرگ
قدرت مندانی که آسیب زایی های زمان زنده گی ایشان کام مردم را تلخ نموده
بود، شاید ندیده باشیم که با تأثر آن درد دیده مواجه شده باشد. در حالی که
اعوان وانصار و فایده دیده گان دسترخوان قدرت ایشان را به تأثر ونوحه سرایی
مشغول نگهداشته است.
مرگ تأثیرگزاران وچهره های فعال خارجی در امور داخلی کشور ما نیز چنان
پیامدی های ناهمگون را آفریده است.
هنگامی که خبر مرگ جنرال بازنشسته حمید گل پاکستانی، رئیس پیشین سازمان
جاسوسی پاکستان(آ.اس.آی) انتشار یافت، زمینه های موجود برداشت از کارکردهای
زیانبار او بود که به زودی ابراز نظر وموضعگیری هایی را بربنیاد نفرت از او
واحساس خوشی از مرگش فراهم آورد. وچنانکه گفته شد، کسانی هم در مرگ او نوحه
سرخواهند داد. زیرا کارکردهای زیانبار او را برای افغانستان، مثبت ارزیابی
نموده ومنافع ومصالح خویش را درآن باز نگریسته اند. گلب الدین حکمتیار،
گروه تروریستی طالبان، همه گروه های که مانند خود حمیدگل قرائت ویژۀ خویش
را از اسلام داشته اند و در سالیان پسین، علمبردار خشونت های گوناگون و جهل
آمیز بوده اند، همۀ آنانی که به حمید گل به عنوان یک تن از پشتیبانان خویش
نگریسته اند، همۀ آنانی که پشتیبانی های او را به دست آورده اند، سوگوار او
خواهند بود.
واقعیت ها درارزیابی ازکارکردهای حمیدگل از انظار پنهان نمانده است. زیرا
او هنگام تصدی ریاست در شبکۀ جاسوسی پاکستان صحبت ها و مسافرت هایی داشت که
پیام هایش با بسیار وضاحت،حاکی از دوپیامد نیزبود:
یک - ترویج خشونت زیرلوای اسلام.
دو- سعی متمرکز در جهت تحقق افزون خواهی وبلعیدن افغانستان از طرف پاکستان
یک - حمیدگل، درگسترۀ ترویج خشونت از بستر مساعد زمانه یی بهره گرفت که
تجاوز شوروی برافغانستان، برای نهادهای خشونت گرای مذهبی و افرادی مانند
جنرال ضیأالحق و همفکران او فراهم آورده بود. در آنوقت اگرهمه امکانات واز
جمله انواع سلاح جنگی کشورهای رقیب ومخالف شوروی از میان رفته، به سوی
پاکستان سرازیر شد؛ بهره گیری از عقاید مردم سلاح مؤثرتری بود که می توانست
در بسیج اقشار مردم، نقش بسیار مهمی ایفا نماید. افرادی مانند ضیأ الحق
وامثالش، همچنان فراز آمدن حمید گل اگر پاسخگوی چنان نیاز بیرونیان بود،
وضعیتی که پس از خروج قوای شوروی و پایان یافتن الزامی حکومت وابسته به آن،
پدید آمد، حکایت از این پیامد داشت که اسلام سیاسی و نهاد های سیاسی- مذهبی
پاکستان و القاعده راه خویش را در پیش می گیرند که مهارکردن آنها هزینه طلب
است. جنرال حمید گل در این زمینه، نمونه وشاخص بهره برداری، خشونت گستری،
وکوشش های مهارناپذیربود. پس از رویداد سپتامبر 2001 و مداخلۀ امریکا وچند
کشور دیگر در افغانستان، حمید گل وهمه نهاد هایی که گسترش حوزۀ نفوذ خویش
را با محدودیت روبروی می دیدند، به فرستادن جملات اعتراضی به سوی امریکا
اشتغال یافتند. موضعگیری ها و صحبت های آتشین وشکایت آمیز او علیه امریکا،
دقیق نشاندهندۀ مواضع و آرزوهای نهادهای خشونت گستر بود که فرهنگ نفرت زای
انتحاری را نیز بار آورد.
برهمگان واضح شده است که در پاکستان با وجود اختلافات و تنش هایی برخاسته
از مصالح داخلی میان احزاب مطرح، همچنان حکومت های مختلف، چه نظامی وچه غیر
نظامی، در برابرهند و موضوع کشمیر؛ سیاست خصمانه یی را دنبال نموده اند.
سایۀ تأثیر این سیاست اگر در پیشینه ها در پیوند با افغانستان کمتر بود،
سالهای پسین به علایق جانب پاکستان افزود. یعنی پاکستان اگر در گذشته ها
سیاست تدافعی را در مقابل موضوع خط دیورند، دنبال می نمود، پس ازکودتای 26
سرطان، به تشدید مداخلات انجامید و با کودتا وتجاوز شوروی، وضعیت مداخلۀ
بسیار فعال و افزون طلبی درد افغانستان را به خود گرفت. پس از این که
طالبان برخلاف آرزوی پاکستان، از طرف قوای خارجی از میان برداشته شدند،
سرپای نگهداری دوبارۀ آن گروه و دورکردن افغانستان از هند یکی از شاخص های
مطالباتی پاکستان را نشان داد.
سوکمندانه پاکستان در زمینۀ تحقق این هدف، از ابزار و وسایل وامکاناتی بهره
مند بوده است که با سهولت می تواند آنها را در معرض استفادۀ خویش بگذارد.
چند امکان میسر در اختیار پاکستان را نشانی می نمائیم:
- الف: حکومت های پاکستان( نظامی وغیر نظامی)، سازمان استخباراتی، نظامیان
و روحانیت سیاسی که افغانستان را زیر نفوذ پاکستان می خواهند وضد هند نیز
استند، از اهمیت راه ترانزیتی پاکستان برای اقتصاد افغانستان مطلع می
باشند. این امکان را به عنوان وسیلۀ عملی و بالقوه همواره درنظر دارند.
درحالی که زمامداران افغانستان حتا در زمانی که اوضاع غیرجنگی در کشور حضور
داشته است، به چاره اندیشی دوراندیشانه در این زمینه توجهی نکرده اند. واگر
ح.د.خ. افغانستان در پرتو الزامات و تقاضا های سیاست شوروی گرایی و وابسته
گرایانه به شوروی؛ و شوروی در پرتو سیاست بلعیدن افغانستان، به پاکستان
ستیزی روی آوردند، نمونۀ تمام عیار از تبارز واکنش هایی را دربر داشت که
پاکستان نیز از آن سود برد.
- ب: بسیار محتمل است که سازمان استخباراتی پاکستان در زمان حضور قوای
شوروی در افغانستان، با توجه به نیازهای بسا رهبران، قوماندان های جهادی،
افراد نظامی پناهنده شده، وسیاستمداران دیگر، عده یی را زرخرید و"دهن پرآب"
نمود که در اوضاع کنونی از آن ها بهره می گیرد. هنگامی که حکومت کنونی
"تفاهمنامۀ امنیتی" دلخواه پاکستان را می پذیرد ودر برابر اعتراضات گسترده
با آبرو باختگی پای بیرون می آورد، هنگامی که سخنان فاروق وردک را نه
احساساتی ومسخره، بلکه حاکی از اطلاع از رشوت ستانی 70 ملیون دالر برای
این" تفاهمنامۀ امنیتی" غلبۀ بیشتر در افغانستان وهمزمان با آن دارندۀ
بارهندستیزانه می نگریم، وقتی گونه یی ازچرخش به سوی پذیرش آرزوهای پاکستان
را همزمان با تشدید فعالیت های تروریستی وحملات موشکی نظامیان پاکستان در
میهن خویش شاهد هستیم، اما حکومت کنونی سیاست مماشات را تا هنگامی که
اعتراضات گسترده نمایان نشده اند، در پیش می گیرد؛ پذیرش احتمال این که
جواسیس آبرو باختۀ پاکستانی در بسا از ارگان های دولتی افغانستان، وظیفۀ
خدمت به پاکستان را در پیش گرفته اند، بیشتر می شود. و پاکستان این امتیاز
را نیز دارد.
- ج: پاکستان افزون بر بهره گیری از بسا از رهبران جهادی ( بیشتر از حزب
اسلامی حکمنیار) و نظامیانی مانند تنی ودیگران، در پرتو سیاست فعال مداخله
گرانه در افغانستان، گروه تروریستی طالبان و گروه تروریستی حقانی را
دراختیار دارد. وهمانگونه که شاهد بوده ایم همواره از آنها برای برهم زدن
نظم وامنیت، ایجاد رعب وهراس و به عنوان وسیلۀ فشار در افغانستان بهره می
گیرد.
- د: پاکستان با داشتن پیوندهای محکم با عربستان سعودی وبقیه حکومت های شیخ
نشین و پولدارعربی، امتیاز پیوند دهی و صلاحیت مکانی و سمت وسو دادن آرزو
های آنان را نیز دارد.
- هـ: در پاکستان اگر حکومت ها بازیگوشی سیاسی را در برابر ایالات متحدۀ
امریکا مرتکب شوند، اگرسازمان استخباراتی این کشور، اشکارا (آشکارا به این
دلیل که تقویۀ تروریست ها وعدم صداقت سران سازمان استخباراتی آن از نظر
امریکا پنهان نبوده است.) به آموزش و تجهیز تروریست ها پرداخته و می
پردازد، با خاموشی وعدم اقدامات جدی امریکا ومتحدین آن روبرو می شود.
این است که یکی از سیاست های در پیش گرفته شده از جانب جنرال ضیأ الحق مبنی
بر "اسلامیزه کردن پاکستان"، که مداخلۀ فعال در افغانستان تا سرحد بلعیدن
آن را با خود داشت، اگر چند دهه پیش، از اوضاع سیاسی، روحی ونظامی زمان
بهره گرفت، دست پرورده گان او، در تداوم آن سیاست کوشیدند. و حمید گل از
چهره های شاخص پیاده نمودن آن سیاست بود.
جان سخن در این ارزیابی نهفته است که پیکرآن سیاست زشت وغیر تفاهم آمیز
درپاکستان برای اعمال نفوذ درافغانستان، نمرده است. بلکه پس از دورکردن
طالبان از افغانستان و نشستن نفوذ و قدرت کشورهای متعدد و در رأس ایالات
متحدۀ امریکا درافغانستان، آن پیکر به مار زخم دیده یی مبدل شد که با بهره
گیری از همه امکانات بار دیگر قد برافراشت وبه سوی مردم افغانستان ره
پیمود، تا زهر خویش را بیشتر وخطرناکتر بریزد.
جنرال حمیدگل از فعالان آن سیاست مارزخمدیده بود، اما، یگانه فرد نبود.
همین اکنون حمید گل های بی شمار با استفاده از وضعیت مناسبی که در منطقه و
افغانستان در اختیار دارند، آن سیاست را دنبال می نمایند.
ادامـــــه دارد:
|