کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

میرحسین مهدوی

    

 
زندگی در همسایگی مرگ

 

 

 

 

تا جنگ همچنان جریان دارد و مهم ترین واقعیت جامعه به حساب می آید، حرف اصلی را نیز جنگ بر زبان خواهد راند. در حضور جنگ، زندگی هویتی متزلزل دارد. زندگی برای ماندن و ایستادن مقاومت می کند و جنگ برای بردن و برنده شدن. جنگ یعنی از جریان انداختن چرخه ی زندگی. ویرانی نتیجه ی جنگ نیست، معنای آنست. جنگ به میزانی که بتواند ویرانگر تر باشد، واقعی تر است و به پیمانه ای که واقعی تر باشد جدی تر است.جنگ ذاتا تمایلی به توقف و توازن ندارد. جنگ زمانی جنگ است که با تمام قوا و با همه‌ی امکاناتش شعله ور باشد. جنگ به تندی سخن می گوید و از کمترین فرصت بیشترین بهره را برای نشان دادن چهره ی خود استفاده می کند. جنگ به هر وسیله ای که متوسل می شود، با قاطعیت و همه جانبه عمل می کند. توسعه طلب است و تمامیت خواه. از هر جایی که شروع شود، به سرعت و با سراسیمگی فراوان خود را به نقاط بعدی می رساند و تا چشم باز کنی بخش وسیعی از جامعه را جنگ در آغوش گرفته است.

زندگی اما با آرامش سخن می گوید، جزیی نگر و نکته بین است. اجزای زمان و مکان به شدت برایش اهمیت دارد. جامعه را هم به صورت یک جمع می بیند و هم به صورت تک تک تمامی ساکنان آن. زندگی با ساختن آغاز می شود و معنای آن جریان داشتن در لحظه ی اکنون است. زندگی در هرجایی ممکن است اتفاق بیافتد. در یک خرابه همانقدر ممکن است زندگی جریان داشته باشد که در یک خانه ی باشکوه. زندگی مثل آفتاب است که هم به خانه ی فقیر و بیچاره سر می زند و هم خبر از کاخ های باشکوه می گیرد. عده ای زندگی را جدی می گیرند و زنده تر از دیگران می شوند. عده ای دیگر زندگی را به صورت یک سرگرمی کودکانه می بینند، با زندگی بازی می کنند و یا حتی زندگی را به بازی می گیرند. زندگی برای چنین افرادی چندان زندگی نیست، سایه ی کمرنگ زندگی است و بین ماندن و رفتن همیشه در تقلا و تلاش است.

زندگی نقطه ی مقابل مرگ است اما جنگ می تواند به بهترین شیوه اسباب ظهور و بروز مرگ را فراهم کند. به همین دلیل جنگ با پشتکار و قاطعیت همیشگی اش می کوشد که همه ی دروازه ها و دریچه ها را به روی زندگی ببندد تا بتواند زندگی را به حاشیه رانده و جای آنرا بگیرد. جنگ البته همدستان و هم داستان های زیادی دارد و لشکریان مرگ همیشه از سربازان زندگی بیشترند اما زندگی نیز چندان یکه و تنها نیست. گاه طلوع آفتاب و نرمش اشعه ی زیبای خورشید می تواند زندگی را نه تنها برای گل و گیاه که برای آدم های خسته از تاریکی و تیرگی به خوبی معنا کند. گاه ریزش باران، آمدن برف، وزش باد ملایم سحرگاهی و رویش گل نشانه های زندگی را در دل و دیده آدمی جار بزند. کسی که به دنبال زندگی بگردد، کسی که دلش برای زندگی تنگ شده باشد و کسی که بخواهد آدرس خانه ی زندگی را بیابد، حتما به سرمنزل مقصود خواهد رسید.

اما نکته ی جالب این است که در متن هیاهوی جنگ بازهم زندگی جریان دارد.هرچند جنگ با هدف پایان دادن به عمر زندگی نقشه می کشد و با همین هدف نیز زنده است اما زندگی در دل جنگ نیز جریان دارد.اگر زندگی نباشد جنگ متوقف می شود. چون بار جنگ را نیز زندگی به دوش می کشد. همه ی کسانی که در رکاب جنگ مبارزه می کنند و به روی زندگی شمشیر می کشند از نعمت زندگی بر خوردارند. زندگی حتی در رگ سربازانی که می خواهند سر از تن زندگی جدا کنند نیز جریان دارد. زندگی یک بخشش خستگی ناپذیر و یک کرامت بی مرز است.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۲۵۰             سال  یــــــــــــازدهم                    میزان/عقرب        ۱۳۹۴     هجری  خورشیدی         ۱۶ اکتوبر     ۲۰۱۵