آ
جغرافیای سیاسی یا ژئوپولیتیک، بحثی شگرف و بااهمیتی در علوم سیاسی،
روابط و حقوق بینالملل است. ژئوپولیتیک، کانونی از اندوختههای علوم
سیاسی است که جغرافیا (موقعیت)، اقلیم، منابع طبعیی و جمعیت دولتها
را در توسعۀ مناسبات سیاسی و بینالمللی به بررسی میگیرد. اینکه
چگونه دولتها از موقعیت و منابع خود در مناسبات با سایر دولتها
(جهان) نفع میگیرند، مدیریت ژئوپولیتیک نامیده میشود؛ یعنی مهم این
است که دولتها با برنامههای فعال سیاسی، ژئوپولیتیک خود را در
مناسبات بینالملل مدیریت کنند.
در یک سدۀ اخیر مفهوم ژئوپولیتیک، به گونۀ زنده در علوم سیاسی مطرح
میگردد. در این مدت، دولتها خود را در بخشی از فضای جهان
(جغرافیاییـسیاسی) تصویر و تعریف میکنند. اهمیت ژئوپولیتیک دولتها
در فضای جغرافیای سیاسی جهان قابل تغییر است و بر اوضاع سیاسی جهان
وابستگی خاصی دارد. دولتهایی که توانستهاند اهمیتِ جغرافیای سیاسی
خویش را حفظ کنند، همیشه در سکوی توسعه و پیشرفت قرار گرفته و با
استفاده از تعاملات بینالملل، پیآمدهای شگوفایی برای ملتهای خویش
به بار آوردهاند.
اهمیت ژئوپولیتیک
افغانستان همیشه در تغییر بوده است. افغانستان از لحاظ موقعیت که یکی
از پایههای اساسی فرهنگ ژئوپولیتیک است، همیشه در جایگاه مهمی قرار
داشته است؛ زیرا این کشور نقش «گذرگاه» را در میانۀ آسیای مرکزی، فقاز
و خاورمیانه بازی میکند که مهمترین منابع اقتصادی جهان را شکل
میدهند. این موقعیت خاص سبب شده است که جهان توجۀ ویژهیی به
افغانستان داشته و راههای هماهنگی و «مداخله» را با آن فراهم کند.
اما چنانچه در بالا
گفته شد، ژئوپولیتیک تنها به معنای موقعیت سیاسی نیست، بلکه مدیریت
سیاسی نیز در این کانون شامل میگردد. اگر ژئوپولیتیک یک دولت به صورت
دقیق و حرفهای مدیریت نشود، ژئوپولیتیک جایش را از امتیاز به یک خطر
و یا «ریسک» مبدل میکند و سبب زیانبخشی به امنیت و منافع ملی دولتها
میگردد.
بهترین گزینه برای
دولتهایی که دارای موقعیت خوب سیاسیاند، این است که جغرافیای سیاسی
خویش را به ژئواکونامیک (جغرافیای اقتصادی) مبدل گردانند، یا با
استفاده از موقعیت بااهمیت خود، با جهان داخل تعاملات اقتصادی گردیده
و زمینۀ توسعۀ اقتصاد ملی خویش را فراهم کنند.
افغانستان ۱۴ قرن
پیش از امروز زمانی که امپراتوریهای بریتانیا و تزارِ روس به آبهای
گرم و توسعۀ حاکمیت جنگی خویش پرداختند، به ژئوپولیتیک مهمی مبدل شد؛
اما با تأسف در درازای تاریخِ این کشور زمامدارانِ امور نتوانستند این
«ظرفیت» را به «امتیازِ ملی» تغییر دهند. این ضعفِ مدیریت و رهبری سبب
شد که ژئوپولیتیک افغانستان، دلیل مهمی برای جنگهای میهنی، منازعات
داخلی، عقبماندگی و جهالت به شمار رفته است.
پس از جنگ نخست
جهانی، روسیۀ تزار جایگاه جهانیاش را به حکومت بلشویکها – اتحاد شوروی
و پس از جنگ دوم جهانی امپراتوری بریتانیا، بهمثابه یکی از
ابرقدرتهای مهم جهان، جایش را با ایالات متحده تعویض کردند. این
تعویضمهم در ژئوپولیتیک جهان، «جنگ سرد» را به بار آورد و جهان را از
دید ژئوپولیتیک به دو دسته منقسم کرد. افغانستان از آوان دوقطبیشدنِ
جهان در ژئوپولیتیک شورویها قرار گرفت.
سه دلیل مهم برای
این تغییر و جایگزینی وجود داشت:
نخست، موقعیت افغانستان در همسایگی جمهوریتهای آسیای میانۀ شوروی که
اهمیت زیادی برای مسکو داشت. شورویها به این باور بودند که جداشدن
پاکستان از پیکرۀ هند در آغاز جنگ سرد و گرایش سنگین انگلیسها بر این
جغرافیا، میتوانست خط سرخی برای «ایست» آمریکاییها به افغانستان و
آسیای میانه باشد.
دوم، نبود دولت پایدار و فعال ملی که بتواند اهمیت ژئوپولیتیک
افغانستان را با هردو ابرقدرت مدیریت کند. این ناهمگونی سبب شد که
شورویها بتوانند در ساختارهای سیاسی افغانستان راه پیدا کرده و با
حمایت آنها دولتهای تحت تأثیر خود را در افغانستان حفظ کنند.
سوم، فقر سبب میشد
تا شورویها با حمایت اقتصادی و سیاسی، افغانستان را در سایۀ
ژئوپولیتیک خویش قرار دهند. شورویها در ساختن ساختارهای اقتصادی
افغانستان از آغاز تا انجام جنگ سرد نقش مهمی را بازی کردند.
پس از واژگونی اتحاد
شوروی و بحران اقتصادی دولتهای پساشوروی، جمهوری فدراتیف روسیه
جایگزین اتحاد شوروی گردید. بحران عمیق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، تمام
جمهوریتهای شوروی را دامنگیر گردید. در نتیجه، افغانستان که جایگاهش
را در پسمنظر استراتژیک ابرقدرتها از دست داده بود، به ژئوپولیتیک
فراموششده و«خاموش» مبدل شد. این کار سبب جنگهای داخلی در افغانستان
شده و قربانیان بیشماری به جا گذاشت. در این مدت هراسافگنان جهانی
این ژئوپولیتیک خاموش را به اردوگاه آموزشی سربازان خویش مبدل کردند و
آمریکاییها را نشانه گرفتند. آمریکاییها با هراسافگنان جهانی درگیر
شدند. این رویکرد، سبب شد تا افغانستان دوباره مورد توجه ابرقدرتی
بهسان آمریکا قرار گیرد.
آمریکاییها در دسامبر سال ۲۰۰۲ برای نخستینبار به فضای ژئوپولیتیک و
ژئواستراتیژی روسها یعنی أفغانستان کفشهای رزمی خود را میگذاشتند.
این کار آمریکاییها خشم روسها را برانگیخته بود. اما به دلیل بحران
گسترده، روسها افغانستان را بهمثابه ژئوپولیتیک خموش مینگریستند.
این رویکرد هنوز هم ادامه دارد.
اما سه دلیل برای
ناگزیری تغییر رویکرد آمریکاییها در افغانستان وجود دارد:
نخست؛ روسها هیچگاهی با آمریکاییها در افغانستان همکاری نکردند و
نظارهگرانه انتظار انهدام این مأموریت را داشتند.
دوم؛ در افغانستان
دولتی شکل نگرفت که بتواند اهمیت ژئوپولیتیک افغانستان را با روسیه،
چین و آمریکا سازگار ساخته و برای منافع ملی از آن استفاده برد.
سوم؛ پاکستان با
حمایت از بنیادگرایی، فکر «تغییر» و «همکاری» را با جامعۀ غیرمسلمان
مانع شده و تلاش کرد مخالفان افغانستان را حمایت و تقویت کند.
به باور این قلم،
هرچند روسها از دیدگاه اقتصادی پوتانسیال مدیریت اقتصادی جنگ را در
منطقه ندارند، اما به صورت قطع ظرفیت نظامی و سیاسی جنگ را دارند. در
شرایطی که آمریکاییها در بحران خاورمیانه به بنبست مواجه شدهاند،
مداخلۀ روسها میتواند به نحوی مشروعیت بینالمللی حاصل کند. چنین
سناریویی در افغانستان به دور از تصور نیست. روسها هیچگاهی حاضر
نیستند تا اشعۀ منافع بینالمللی بهویژه امنیتی خود را از افغانستان
کمرنگ گردانند. حالا که روسها پس از نزدیک به سه دهه دوباره شامل جنگ
شدهاند، پیام مهمی به جهان میفرستند. این پیام میتواند دربرگیرندۀ
نقش مهم و سرنوشتساز روسها در افغانستان باشد و به بیچارگی
آمریکاییها در همگرایی با روسها در افغانستان تمام شود.