درست ماه
قوس ۱۳۹۳ بود که عمر صافی بهعنوان نخستین والی تعیینشده از سوی حکومت
وحدت ملی معرفی شد.
عمر صافی، پیشینهی خوب کاری نداشت. ظاهرا تنها دلیلی که بهعنوان والی
کندز گماشته شده بود، همکاربودنش در دورهی کارزارهای انتخاباتی با تیم
تحول و تداوم و شخص آقای غنی بود. از وعدههای بلند و غیراجراییاش به
کندزیان در روز معرفیاش و نیز از سادهانگاریهایی که در جریان سه ماه
نُخست کاریاش داشت، به روشنی میشد دانست که کندز در نگاه رییسجمهور،
«امتیاز» است، نه «مسوولیت».
نحوهی برخوردِ والی جدید با اوضاع و مسالهها، نشان میداد که وی
میپندارد والی بودن در کندز، نیز مانند مدیریت یک کمپنی شخصی امنیتی و یا
داشتنِ مسوولیت در یکی از شرکتهای مخابراتی، بیدردِسر و ساده است و همهی
کارها، بیمانعاند و اجرا شدنی.
اما، پس از گذشت سه ماه، آقای صافی درک کرده بود که کاری برای کندز
نتوانسته انجام دهد. او در یکی از نشستهای خصوصی که ویدیویش بیرون زده
بود، گفته بود که نزد مردم کندز، شرمنده است که کاری نتوانسته است.
اگرچه او در مراسم معرفیاش، گفته بود که اگر تا سه ماه کندز را کاملا
تغییر مثبت ندهد، خودش کنار میورد. اما دیگر زیر قولش زده بود، زیرا هیچ
کاری محسوسِ مثبت، از دستش بر نیامده بود. برعکس، برنامههای نادرست و
زیانبارِ او، باعث به پرتگاه افتادنِ کندز شد. او در مراسم معرفیاش گفته
بود: «برای کندز، خطرناکتر از طالبان، تفنگدارانِ غیرمسوولاند که
میخواهیم پیش از طالبان، آنان را «گُم» کنیم.»
من نمیپندارم که هیچ شهروندی در سراسر افغانستان، طرفدارِ حضور
تفنگدارانِ غیرمسوول باشد. من به این باورم که همهی شهروندان، دوست دارند
صدایی از جنگ را نشنوند و دودی از باروت را تنفس نکنند و نیز هیچ تفنگی را
به چشم نبینند.
اما، میخواهم این را بگویم که گمکردنِ تفنگدارانِ غیرمسوول، در هرجایی
از افغانستان، با روشهای «بچهگانه» و ساده ممکن نیست.
پس از چند ماه نُخستِ والی بودن صافی در کندز، گرایشِ نیروهای امنیتی در
این ولایت، فرق کرده بود. طالبان توانستند به سادگی ولسوالی چهاردره را
تصرف کنند. در کل ولایت کندز، تنها قوماندان عمر «پخسهپران»، یکی از
فرماندهان غیرمسوول مربوط حزب اسلامی در خانآباد، و نیز شیخ ظاهر، فرمانده
راندهشدهی طالبان و پیوسته به دولت، شامل گروههای خیزش مردمی شده بودند
و از سوی دولت حمایت میشدند و تمام.
نیروهای امنیتی و «خیزش مردمی»، بهگونهی رازدار، نقاطی را که منتهی به
جایگاه و پایگاه گروههای تفنگدارِ غیرمسوول وابسته به جمعیت و جنبش
میشد، به طالبان رها میکردند و عملا میخواستند طالبان، به جان
تفنگدارانِ این دو حزب بروند. اما، تفنگداران جنبش و جمعیت نیز آگاهانه
مناطق را ترک میکردند و نمیخواستند در دام طالبان بیفتند و دوست نداشتند
«موجب شادکامی حریفانشان» بشوند.
رهاسازی این مناطق، توسط نیروهای دولتی و گروه خیزشهای مردمی که بیشتر
وابسته به حزب اسلامی و طالبان پیوسته به دولت میشد، باعث نیروگیری بیش
از اندازهی طالبان و جندالله (ازبکستان) در کندز و چندسوی مرکز این ولایت
شد. آنان، توانستند با روحیهی نیرومند، ولسوالی قلعهی زال را تصرف کنند
که امنترین نقطهی کندز خوانده میشد. بهدنبال آن، همهی۵۳ روستای آقتاش
را که مرکز «پخسهپران» بود نیز به کنترول خویش در آوردند.
آرام آرام و هراسافگنانهتر از پیش، طالبان به دروازهی شهر نزدیک شدند.
دروازهی نخست شمالی شهر را گرفتند. با آنکه میتوانستند همان شام، مرکز
این ولایت را به دست بگیرند، اما اعلام کردند که آنان، فعلا برنامهای برای
گرفتن شهر کندز ندارند.
آنانی که در پی بهداماندازی تفنگداران جمعیت و جنبش بودند، دیگر مدیریت
اوضاع از دستشان بیرون شده بود. بیشتر شهروندان مرکز، بارها طالبان را
دیده بودند که اینسو و آنسو میروند و برنامه برای حمله به اینجا و
آنجا دارند. این مساله، خود به خود، طالبان را در روان مردم و نیز در بخش
عملیاتی قدرتمند ساخته بود.
دیگر، آنانی که میخواستند «آتشک طالبانی» روشن کنند و «کَیکهای جنبشی و
جمعیتی» را بسوزانند؛ خود توانِ آتشنشانی را از دست داده بودند و فرار را
بر قرار ترجیح میدادند. آهسته آهسته، شعلهی این آتش، سراسر پوستینی را که
«شهر کندز» نامش بود، فرا گرفت. این آتش، افزون بر جنایت جنگی، تجاوز،
فاجعهی انسانی، کشتارِ بیگناهان، گرسنگی و آوارگی و رنجهای فراوان
دیگر؛ ۱۰۰ میلیون دالر این شهر را ضربهی اقتصادی زد و اعتماد سرمایهگذاری
و زیست را از این شهر گرفت.
اینک با آنکه ناامیدی بر کندز دامنش را گسترده، دولت باید با چابکی تمام،
نشانی از جنگ و حملهی طالبان را از چهره و روانِ این شهر بردارد و نشان
بدهد که کندز پیش از جنگ را (هرچند بیشتر چیزهایی که از دست رفته، جبران
ناشدنی است) دوباره به افغانستان هدیه میدهد.
سقوط کندز، باید درسی بزرگ برای حکومت وحدت ملی باشد. بهشدت تلاش شود تا
دیگر، با گرفتنِ تصمیمهای نادرست، با زندگی نزدیک به یکونیم میلیون
شهروند، بازی نشود. سران حکومت، باید به ولایتها، بهعنوان «یک مسوولیت»
نگاه کنند، نه اینکه این مقامها را، امتیازی برای همتیمیهایشان
بدانند. |