این گونه که می بینم
از جهنم بر می گردی
و گام گام زمین را واسکت انتحاری می پوشانی
وقتی از بامداد سخن می گویی
صدایت در بدنام ترین شب تاریخ
در نفس تاریکی جاری می شود
و آن جماعت بریده از نسل آدم وحوا
در پشت سیاه ترین کوهستانی که گیاهی در آن نمی روید
تاراج سرزمین خورشید را فریاد می زنند
این گونه که از جهنم برمی گردی
هیچ چیز سرجایش نیست
و رویگرزادۀ بزرگ،
روی گردونۀ خورشید
شمشیری به هوا تکان نمی دهد
و در دارالخلافه
دلقکان برگزیده،
القابی یافته اند که حتا شیطان هم از آن می شرمد
این گونه که از جهنم بر می گردی
تمام دوزخیان روی زمین برادران تو اند
پرتو نادری |